فضه و داستان تکلم با قرآن

فضه و داستان تکلم با قرآن

نامش فضه بود از اهالی سودان یا مصر. او کنیز حضرت فاطمه سلام الله علیها بود. کنیزی که احساس کنیزی نمی کرد و عضوی از خانواده امیر مومنان(ع) به شمار می رفت. نام فضه در ماجرای آیه اطعام که سه روز روزه گرفتن اهل خانه بود، ولادت امام حسن و امام حسین علیه السلام و شهادت بانوی دو عالم آمده است. از ویژگی های گفته شده برای او تکلم با قرآن بود. او دو دهه از حیات خویش را اینچنین سپری کرد که سخن گفتنش و جواب دادن به سوالاتش با آیات قرآن بود که در ادامه به قصه ای در این باره اشاره خواهیم کرد.

تکلم با قرآن در مسیر مکه

عبدالله بن مبارک عازم سفر حج بود. او در میانه راه متوجه یک سیاهی می شود. نزدیک تر که می شود پیرزنی را می بیند که چادری پشمی بر سر دارد. پس به او سلام می کند. آن پیرزن در جواب می گوید: سلامُ قولا من رب رحیم (یس،58).

پس کنجکاو می شود تا دلیل بودن او در این بیابان را آن هم به تنهایی جویا شود. پس می پرسد: خدای متعال تو را مورد رحمت خود قرار دهد، در اینجا چه می کنی؟ پیرزن پاسخ داد: مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلاَ هَادِيَ لَهُ (اعراف،186) هر آن کس را که خداوند گمراه نماید هیچ هدایتگری برایش نخواهد بود.

عبدالله با این جواب فهمید که این بانو مسن گم شده است. او تصمیم گرفت مقصدش را بپرسد. عبدالله رو به او کرد و گفت: مقصد تو کجاست؟ جواب شنید: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (اسراء، 1) پاک و منزه است آن که بنده خویش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد القصی برد و …

با این پاسخ عبدالله فهمید که مقصدش مسجد الاقصی است. عبدالله خواست بداند که چه مدت است او گم شده است. او پرسید: چه مدت است که اینجایی؟ پیرزن گفت: ثَلاَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً (مریم، 10) سه شب کامل. عبدالله ادامه داد: غذایی را همراه تو نمی بینم! گم شده راه گفت: وَ الَّذِي‌ هُوَ يُطعِمُنِي‌ وَ يَسقِين‌ِ (شعراء، 79) و آن که مرا غذا می دهد و سیراب می سازد. عبدالله گفت: پس با چه چیزی وضو می گیری؟ او گفت: فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً (نسا، 43) و اگر که آب پیدا نکردید، پس بر خاکی پاک تیمم نمایید. عبدالله کمی غذا به همراه داشت. او به پیرزن گفت: غذایی دارم به تو می دهم تا بخوری اما پیرزن با آیه 187 سوره بقره روزه بودنش را اعلام کرد. عبدالله اما به او گفت که الان ماه رمضان نیست. پیرزن جواب داد: وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِيمٌ‌ (بقره، 158) هر آن که افزون بر فریضه عمل نیکی انجام دهد، خداوند حق شناس و دانا می باشد. عبدالله گفت: ولی افطار برایمان در سفر آزاد است که پیرزن با قرائت آیه 184 سوره بقره او را متوجه ساخت که روزه گرفتن برای او بهتر است.

عبدالله که از شیوه جواب دادن پیرزن و تکلم با قرآن او شگفت زده شده بود گفت: چرا آن گونه که با تو حرف میزنم با من صحبت نمی کنی؟ پیرزن پاسخ داد: هیچ سخنی را انسان تلفظ نمی کند جز اینکه در نزد او فرشته ای مراقب و آماده است (ق، 18).

قرآن کریم
قرآن کریم

عبدالله پرسید: از کدام قبیله هستی؟ پیرزن گفت: و چیزی را که به آن علم نداری دنبال نکن چرا که گوش، چشم و قلب، همه مورد سوال قرار می گیرند (اسراء، 36)

عبدالله با شنیدن چنین جوابی گفت: اشتباه کردم. من را حلال کن. پیرزن گفت: امروز بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را مورد مغفرت خود قرار دهد و او مهربانترین مهربانان است (یوسف، 92)

عبدالله بن مبارک دید نمی شود این پیرزن را گذاشت و رفت و باید او را به جایی برساند. پس رو به او کرد و گفت: آیا می خواهی تو را بر شتر سوار کنم تا به کاروان برسی؟ آن بانوی کهنسال با قرائت آیه 197 سوره بقره موافقت خود را اعلام کرد.

پیرزن زمانی که می خواست سوار بر شتر شود آیه 30 سوره نور را تلاوت کرد و این بدان معنا بود که از عبدالله می خواست او را هنگام سوار شدن نگاه نکند. عبدالله مراقب بود تا پیرزن به درستی سوار شود اما نگاهش را نیز کوتاه کرده بود تا پیرزن معذب نشود که ناگهان شتر رم کرده و لباس زن پاره می شود. در این هنگام آن زن بر لب این آیه را جاری می کند که: و هر مصیبتی که به شما رسد به جهت دستاوردتان است (شوری، 30)

عبدالله بن مبارک که چنین دید گفت: صبر کن من شتر را ببندم تا سوار شوی. زن گفت: پس ما به سلیمان فهماندیم (انبیاء، 79). عبدالله شتر را بست و پیرزن سوار شد و آیه های 13 و 14 سوره زخرف را تلاوت کرد. بن مالک سریع میرفت و صدایش نیز بلند بود و فریاد می زد که ناگهان زن آیه 19 لقمان را با مضمون آهسته رفتن و صدا کم کردن را قرائت کرد. عبدالله که شنید صدایش را کم کرد و آهسته تر راند. او زیر لب اشعاری را زمزمه می کرد. در این حین پیرزن گفت: هر چه از قرآن میسر می شود بخوانید(مزمل، 20)

پس عبدالله به او گفت: خیر فراوانی به تو عطا شده است. آن بانو پاسخ داد: تنها خردمندان هستند ه می فهمند (رعد، 19)

کمی از راه را با هم رفتند که بن مبارک پرسید: آیا تو همسر داری؟ آن زن جواب داد: ای کسانی که ایمان آوردید از چیزهایی که اگر برایتان آشکار شوند شما را ناراحت می کنند سوال نکنید (مائده، 101)

پس از آن دیگر صحبتی میانشان رد و بدل نشد تا آن که به کاروان رسیدند. عبدالله رو به زن کرد و گفت: این کاروان است، چه کسی را در آن داری؟ زن گفت: مال و پسران زیور زندگی دنیا هستند (کهف، 46) با این سخن عبدالله فهمید که او پسرانی را در این کاروان دارد. پس از او پرسید: کار پسرانت در کاروان چیست؟ پیرزن پاسخ داد: و نشانه هایی (دیگر نیز قرار داد)، و آن ها به وسیله ستاره (قطبی) راه یابی می کنند (نحل، 16).

بن مبارک از نام های پسران پرسید. پیرزن گفت: و اتخذ الله ابراهیم خلیلا (نساء، 125)؛ و کَلم الله موسی تکلیما (نساء، 164)؛ یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناهُ الحکم صبیا (مریم، 12).

پس عبدالله هر سه نام را صدا زد. سه جوان برومند بیرون آمدند. پس به آن ها سلام کرد و مادرشان را تحویلشان داد. زمانی که مستقر شدند آن بانو با آیه 19 سوره کهف از پسران خواست که طعامی را برای پذیرایی از آن مرد بیاورند. آنان اطاعت کرده و آوردند. آن بانو رو به بن مبارک آیه 24 سوره حاقه را تلاوت کرد تا به وسیله آن عبدالله را به خوردن و آشامیدن دعوت کند. عبدالله شنید و گفت: قسم می خورم از این غذا چیزی نخورم تا موضوع این زن را برایم بگویید. آنان گفتند که سال هاست مادرم جز با قرآن سخن نمی گوید مبادا که بلغزد و خداوند بر او خشمگین گردد ….

 

  • تلاوت ترتیل آیه 92 سوره یوسف – عباس امام جمعه

قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ۖ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ

(یوسف) گفت: «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را می‌بخشد؛ و او مهربانترین مهربانان است!

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *