داستان یوم الدار

داستان یوم الدار

و خویشاوندان نزدیک خویش را انذار کن و پَر و بال (رحمت) خود را برای اهل ایمانی که از تو تبعیت می‌کنند، بگستران[1]. جبرئیل در یکی از روزهای سال سوم بعثت بر پیامبر (ص) نازل شد در حالی که حامل وحی الهی بود. وحیی که دستور خداوند متعال بر دعوت و انذار خویشاوندان بود و داستان یوم الدار را رقم زد. داستانی که علاوه بر دعوت آیتی است بر حق بودن ولایت امیر مومنان علی (ع).

داستان یوم الدار (یوم النذار)

سال سوم بعثت بود. پیامبر (ص) در این مدت به صورت پنهانی از یکتاپرستی برای برخی از افراد می‌گفت و آنان را به اسلام دعوت می‌کرد. چهل نفر از اهالی مکه از جمله، حضرت خدیجه (ص)، علی (ع)، ابوبکر بن ابی قحافه، زبیر بن العوام و عثمان بن عفان اسلام آورده بودند. آن‌ها نماز و عبادت خویش را دور از چشم مشرکان و بت پرستان مکه انجام می‌دادند و همین امر حساسیت مشرکان را کم‌تر می‌کرد و باعث می‌شد که آنان گمان کنند که این جریان به زودی خاموش شده و نیازی نیست آن‌ها دست به کاری زده و مقاومت کنند. اما اسلام آمده بود که بماند و در تمامی جهان فراگیر شود.

داستان یوم الدار
داستان یوم الدار

در این سه سال آیات قرآن کریم بر رسول خدا (ص) نازل می‌شد. در روزی از روزها، جبرئیل امین بر پیامبر نازل شد. او این بار حامل دستور مهمی بود؛ وحی آمده بود که خویشاوندان نزدیک خویش را انذار کن. این آیه امر به علنی کردن دعوت داده بود. حال و پس از سه سال محمد (ص) می‌بایست دعوتش به یکتاپرستی را آشکار ساخته و مردم را به سوی دین اسلام هدایت کند اما این کار یک دفعه‌ای و از توده‌ی مردم شروع نمی‌شود. خداوند امر کرده بود که پیامبر ابتدا از خویشان خود شروع کند. پیامبر نیز اطاعت امر نمود.

نخستین دعوت

پیامبر (ص)، علی را که در آن زمان 25 سال سن داشت و اولین مردی بود که اسلام آورده بود را به نزد خود خواند و به او گفت: ای علی ران گوسفندی را با مقداری شیر آماده کن که قرار است خویشاوندان نزدیک را به مهمانی دعوت کنیم تا امری که خداوند دستور به اجرای آن داده است را به سر انجام برسانم. چهل نفر از جمله ابوطالب، جعفر و ابو لهب دعوت شدند. همه آن‌ها در خانه ابوطالب جمع شدند. این افراد، انسان‌های خوش خوراکی بودند، غذا نیز به طور معمول برای این تعداد از افراد کافی نبود. زمانی‌که سفره پهن شد، مهمان‌ها بر سر سفره حاضر شدند، مقدار کم غذا باعث تعجب آن‌ها شد. در همین حین رسول خدا (ص) گفت: با نام خدا، بفرمایید و غذا میل کنید.

همگی شروع به غذا خوردن کردند، اما هر چه می‌خوردند، تمام نمی‌شد! در نهایت همه آنان که آمده بودند، سیر شده دست از غذا کشیدند. ابولهب که با نگاه به سفره دید که از غذا کم نشده است، پس فرصت را غنیمت شمرد و گفت: محمد (ص) همه را جادو کرده است. این جمله از ابولهب باعث شد که گفتگو و صحبت پس از مهمانی به انحراف کشیده شده و پیامبر (ص) نتواند امر خدا را انجام داده و آنان را به اسلام دعوت کند.

یوم الدار، دعوت دوم یا سوم خویشاوندان

مدتی گذشت، پیامبر (ص) دوباره به علی علیه السلام گفت تا بساط مهمانی را همچون دفعه قبل فراهم کند و همان چهل نفری که آمده بودند را دعوت کند، دعوت دوم به پایان رسید و امر الهی این بار نیز انجام نشد.

پس دوباره رسول خدا (ص) آنان را دعوت کرد. این بار نیز تمامی افراد حاضر شده بودند. سفره پهن شد و مثل دو دفعه قبل آنان با رضایت خاطر و با شکمی سیر از پای آن بلند شدند.

زمانی‌که سفره جمع شد و همه مهمان‌ها در اتاق حضور داشتند. پیامبر از جای خود بلند شد و رو به مهمانان کرد و گفت: ای فرزندان عبدالمطل به خداوند سوگند که در بین عرب، جوانی را نمی‌شناسم که چیزی بهتر از آن‌چه که من برایتان آورده‌ام را برای قوم خویش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برایتان به ارمغان آورده‌ام. خداوند به من امر فرمود تا شما را به سوی او دعوت نمایم، اکنون کدام یک از شما من را در این امر یاری می‌کند تا برادر و (وصی) و جانشین من در بین شما باشد؟

مهمانان به یکدیگر نگاه کردند و هیچ کدام سخنی بر لب نیاوردند. در همین حین بود که علی (ع) که جوان‌ترین افراد بود از جای خود بلند شد و گفت: ای رسول خدا! من تو را در این امر یاری خواهم کرد.

امام علی علیه السلام
امام علی علیه السلام

حضرت از علی (ع) درخواست کرد که بنشیند، پس برای بار دوم سخن خود را تکرار کرد. این بار نیز جز علی (ع) کسی اظهار یاری نکرد. پیامبر دوباره خواست که علی بنشیند، حضرت برای بار سوم دعوتش را اظهار کرد، این بار نیز کسی جز علی بن ابی طالب اظهار یاری نکرد. پس پیامبر (ص) رو به مهمانان کرد و با اشاره به علی (ع) گفت: همانا (او) برادر، وصی و خلیفه من در میان شما می‌باشد، پس به سخنان او گوش داده و اطاعتش کنید.

بعد از اتمام این سخن، همهمه‌ای بین افراد حاضر ایجاد شد؛ آن‌ها در حالی که در جهت مسخره کردن این موضوع می‌خندیدند و به ابوطالب می‌گفتند از این به بعد از پسرت اطاعت کند چرا که محمد امر کرده است، از جای خود بلند شدند و مکان را ترک کردند.

منبع:

[1] آیات 214 و 215 سوره شعراء

  • تلاوت ترتیل آیه 214 سوره شعراء – محمد جبریل

وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *