داستان های قرآنی عزیر نبی

عزیر نبی

آیه به آیه قرآن کریم مملو از آموزه ها و پندهای رفتاری، اخلاقی و درس زندگی است که با تدبر در آن ها می توان به مفاهیم والای آن ها دست یافت و با به کار بردن آن ها در زندگی فردی و اجتماعی نه تنها به سعادت اخروی نائل شد بلکه در این دنیا نیز حیات طیبه ای را تجربه نمود. خداوند متعال برای انتقال تعالیم و مفاهیم قرآنی از شیوه های مختلفی استفاده کرده تا آدمی بتواند راحت تر آموزه های قرآنی را متوجه شود. قصه گویی یکی از شیوه های پرکاربرد در قرآن مجید است، در بسیاری از سوره ها خداوند عزوجل از این شیوه استفاده کرده است. در این مطلب به داستان عزیر پیامبر که به صورت مختصر در دو سوره بقره و توبه به آن اشاره شده است می پردازیم.

خلاصه ای از داستان عزیر نبی

عزیر (به طور مستقیم به نبوت عزیر اشاره نشده است اما عالمان دینی از طریق تفاسیر و … او را پیامبر دانسته اند) که به نام های عزرا در کتب یهود و ارمیا نیز شناخته می شود فردی از دودمان هارون برادر حضرت موسی (ع) است که به عنوان یکی از انبیاء بنی اسرائیل معرفی شده است. این فرد که نام او در قرآن کریم تنها یه بار [1] آمده است و یکی از داستان های پند آموز قرآن که درباره معاد است [2] نیز به او نسبت داده شده است از پدر و مادری که در بیت المقدس سکونت داشتند به دنیا آمد، او برادر دوقلویی به نام عزره داشته که هم زمان با هم به دنیا آمده و همزمان با هم نیز از این دنیا رفته اند اما تنها تفاوتی که این دو برادر با هم داشته اند این است که عزره 150 سال و عزیر نبی تنها 50 سال عمر کرده است. این امر شاید در نگاه اول غیر عقلانی به نظر برسد اما این امر حقیقت داشته و عزیر نبی در سن 30 سالگی به اذن خداوند قادر و توانا مرگ را تجربه می کند و پس از 100 سال دوباره زنده می شود و پس از بیست سال زندگی دوباره، در سن 50 سالگی و همزمان با برادر 150 ساله اش می میرد.

داستان های قرآنی
داستان های قرآنی

مردن و پس از یک قرن دوباره زنده شدن عزیر

شخصی به نام عزیر همراه با برادرش عزره و پدر و مادر خود در بیت المقدس روزگار می گذراند، سی سال از عمر وی گذشته بود او که در این سن فردی متاهل و دارای همسر بود قصد سفر کرد. او مرکب و آذوقه اش را آماده کرد و از خانه بیرون رفت. عزیر از کنار روستا یا آبادی گذشت که ویرانی آن کاملا مشخص و آشکار بود، خانه ها ویران و خراب و استخوان های مردمی که سال ها از مرگ آن ها می گذشت نیز مشخص بودند. عزیر نبی زمانی که با این صحنه ها مواجه شد به یاد معاد و زنده شدن مردگان افتاد و از روی تعجب گفت که چگونه می شود اشخاصی که سال ها از مرگ آن ها می گذرد و چیزی از آن ها باقی نمانده است دوباره زنده شوند؟

همانطور که عزیر به معاد و زنده شدن مردگان می اندیشید خدا جان او و مرکبش را گرفت، پس از 100 سال عزیر به اذن پروردگار زنده شد در آن هنگام فرشته ای از سوی خدا به نزدش آمد و از او پرسید ای عزیر چه مدت را در این جا استراحت کرده ای؟ عزیر در جواب گفت که به مدت یک روز شایدم هم کمتر در این محل خوابیده است.

به او گفته شد که تو مرده بودی و به اراده خدا پس از 100 سال دوباره زنده شدی، فرشته به عزیر گفت آذوقه ات به اذن پروردگار در این صد سال فاسده نشده است اما مرکب تو فرسوده و متلاشی شده و تنها چند تکه استخوان باقی مانده اند حال برای اینکه ببینی خدا در روز قیامت چگونه مردگان را زنده می کند به مرکب خود نگاه کن که به اذن خدا دوباره همانند اول شده است.

عزیر پس از مشاهده این اتفاق گفت: من می دانم که خدا قادر و تواناست اما با دیدن این اتفاقات اعتقاد قلبی و یقین من به معاد بیشتر شد و آن را با تمام وجود احساس کردم.

بازگشت به شهر و دیار خود

عزیر پس از زنده شدن قصد برگشت به خانه خود کرد، در راه می دید که همه چیز عوض شده است و این امری بدیهی بوده است زیرا یک قرن از روزی که از این مسیر عبور می کرد گذشته است.

او به شهر و زادگاه خود رسید، در آن شهر نیز تغییرات فراوانی مشاهده کرد، راه خانه را نمی شد به راحتی پیدا کرد عزیر با دقت به اطراف نگاه می کرد تا بتواند مسیر و راه خانه را پیدا کند، بالاخره راه را پیدا کرد و به سوی خانه روانه شد.

در کنار خانه پیرزنی نابینا و نحیف و رنجور را دید از او پرسید که آیا این خانه، خانه عزیر است؟ پیرزن نحیف در جواب گفت آره خانه عزیر است پس از آن پیرزن که گفته می شود مادر عزیر بوده است در حالی که گریه می کرد گفت سال هاست که عزیر گم شده و کسی سراغش را نمی گیرد و فراموش شده است تو چرا نامش را به زبان آوردی؟ عزیر گفت: من عزیر هستم طبق اراده خدا 100 سال پیش از دنیا رفتم و حال دوباره زنده شده ام.

عزیر نبی
عزیر نبی

مستجاب الدعوه بودن عزیر

پیرزن که از این حرف شوکه شده بود به عزیر گفت: من ده ها سال است که پسرم را گم کرده ام اگر که تو واقعا عزیر هستی باید بتوانی در حق من دعا کنی و من دوباره بینایی و سلامتی ام را به دست آورم.

با دعای عزیر، آن پیرزن نابینا و فرتوت شفا یافت و سلامتی اش را دوباره به دست آورد و در نهایت با نگاه دقیق به عزیر او را شناخت.

قرائت کامل تورات از حفظ، نشانه ای برای اثبات هویت عزیر

حال که هویت عزیر برای مادرش اثبات شد او پسر جوان و سی ساله خود را به خاندان و قوم بنی اسرائیل نشان داد و گفت که این پسر همان عزیر گم شده است، آن ها گفتند که عزیر نشانه ای بر روی کتف خود دارد اگر که حرف این مرد درست است پس می بایست آن نشانه بر روی کتفش وجود داشته باشد، عزیر برای اثبات هویت خود آن نشانه را به آن ها نشان داد اما قوم بنی اسرائیل همچنان در شک و تردید بودند و ادعای عزیر را باور نمی کردند به همین دلیل از او خواستند تا تورات را از حفظ بخواند زیرا پس از سوزاندن بخت النصر به فراموشی سپرده شده بود. عزیر درخواست آن ها را پذیرفت و تورات را تماما برای آن ها قرائت کرد او علاوه بر این محل دفن توراتی را که پدرش در زمان بخت النصر مدفون کرده بود را به قوم بنی اسرائیل نشان داد.

پس از بیرون آوردن تورات و تطبیق چیزهایی که عزیر از حفظ گفته بود با نوشته های کتاب آسمانی و ندیدن اختلاف و تفاوتی در آن ها حرف او را باور کردند.

البته این مسئله در نهایت سبب شد برخی از افراد قوم او را فرزند خدا بداند در حالی که خداوند متعال از هر آنچه که آن ها نسبت می دهند مبرا و پاک است.

گفته می شود عزیر نبی بیست سال در کنار خانواده خود زندگی کرد و در آخر در سن پنجاه سالگی و زمانی که برادر دوقلوی او 150 سال داشت وفات یافت (عزیر و عزره در یک روز فوت کردند).

  • سوره بقره آیه 259

أَوْ کَالَّذي مَرَّ عَلي‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّي يُحْيي‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلي‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلي‏ حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَي الْعِظامِ کَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلي‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ [3].

قرآن کریم
قرآن کریم

یا به مانند آن کس که به روستایی گذر کرد که خراب و ویران شده بود ، گفت: (در تعجم که) خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد! پس خداوند او را صد سال میراند سپس زنده کرد و به او فرمود که چه مدّت درنگ کرده ای؟ جواب داد: یک روز یا بخشی از یک روز درنگ کرده ام، خداوند فرمود (نه چنین است) بلکه صد سال است که به مرگ افتاده ای، طعام و شراب خود را ببین که هنوز تغییر نکرده اند و  به الاغ خود نگاه کن (که هم اکنون او را زنده می کنیم تا احوال بر تو معلوم شود) و تا تو را حجتی برای خلق قرار دهیم (که معاد را انکار نکنند) و به استخوانهای آن نگاه کن که چگونه آن ها را برداشته و گوشت بر آن ها قرار دهیم. چون این کار بر او آشکار شد، گفت: ایمان و باور قلبی دارم که خدا بر هر چیز قادر و توانا است.

  • سوره توبه، آیه 30

وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَرَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَهِهِمْ یُضَهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى‏ یُؤْفَکُونَ‏.

ویهودیان (قوم بنی اسرائیل) ‏گفتند: عُزیر، پسر خداست و مسیحیان گفتند: مسیح، پسر خداست. این سخن باطلی است که به زبان و دهان خود مى‏ آورند و به گفتار کسانى که پیش از این کافر گشته اند، شبیه است. خدا آنان را بکشد، چگونه از حقّ رویگردان و منحرف مى‏ شوند.

[1] سوره توبه، آیه 30

[2] سوره بقره، آیه 259

[3] سوره بقره آیه 259

 

  • تلاوت ترتیل آیه 259 سوره بقره – استاد سعد الغامدی

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا ۖ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ ۖ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ ۖ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ ۖ وَانْظُرْ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ ۖ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

یا همانند کسی که از کنار یک آبادی (ویران شده) عبور کرد، در حالی که دیوارهای آن، به روی سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهای اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود) گفت: «چگونه خدا اینها را پس از مرگ، زنده می‌کند؟!» (در این هنگام،) خدا او را یکصد سال میراند؛ سپس زنده کرد؛ و به او گفت: «چه‌قدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز؛ یا بخشی از یک روز.» فرمود: «نه، بلکه یکصد سال درنگ کردی! نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود (که همراه داشتی، با گذشت سالها) هیچ‌گونه تغییر نیافته است! (خدایی که یک چنین مواد فاسدشدنی را در طول این مدت، حفظ کرده، بر همه چیز قادر است!) ولی به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشی شده! این زنده شدن تو پس از مرگ، هم برای اطمینان خاطر توست، و هم) برای اینکه تو را نشانه‌ای برای مردم (در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوانها (ی مرکب سواری خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند می‌دهیم، و گوشت بر آن می‌پوشانیم!» هنگامی که (این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: «می‌دانم خدا بر هر کاری توانا است».

 

دانلود

منبع: سایت موسسه معراج النبی استان خوزستان

یک دیدگاه در “داستان های قرآنی عزیر نبی”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *