شرح حکمت 76 نهج البلاغه

شرح حکمت 76 نهج البلاغه

در حکمت 76 نهج البلاغه از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمودند: همانا زمانی که کارها مشتبه گردند ( و آینده مشخص نباشد) آخر آن ها را باید به اول آن ها سنجید. این حکمت درس مهمی را در بر دارد. درسی که راه گشا برای تمامی افراد و رهروان راه حق و حتی مدیران است. بیایید تا در ادامه با مطالعه شرح حکمت به کنه آن دست پیدا کنیم.

شرح حکمت 76 نهج البلاغه

در این حکمت امیر مومنان (ع) به این موضوع اشاره نموده که همواره ابتدا یا همان آغاز کارها با سر انجامشان پیوندی ناگسستنی دارد. به گونه ای که می توان آن ها را علت و معلول یکدیگر دانست. پس اگر که آدمی در چگونگی به سر انجام رساندن کاری تردید نماید می بایس به آغاز آن نگاه کرده و ببیند که شروعش چگونه بوده است. اگر که در مسیر درست قرار داشت پس عاقبت آن نیز صحیح می گردد. اما اگر که از همان ابتدا در مسیر اشتباهی قرار گرفته باشد باید دانست که سر انجامش نیز اشتباه و خطرناک است.

این گفته در بردارنده همان مفهومی است که ضرب المثل «سالی که نکوست از بهارش پیداست» و شعر «خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج» می رسانند.

این کلام حضرت امیر دربردارندۀ پیغام دیگری نیز می باشد. آن پیغام این است که آدمی اگر بخواهد نتایج خوب و پُرباری از کارهای خویش دریافت کند لازم است در ابتدا مراقب زیر بنا یا همان پی باشد و آن را درست قرار دهد.

برای آنکه بهتر با این موضوع آشنا شوید دو مسجد ضرار و قبا را مثال می زنیم. تفاوتی که این دو مسجد با هم دارند در این است که مسجد قبا بر تقوا که پایۀ درستی است بنا شد. این پایه سبب شد تا سر انجامی درست تر داشته باشد و به عبادتگاهی برای مومنان تبدیل گردید. این در حالی است که پایه و زیر بنای مسجد ضرار نفاق، شرک، کفر و تفرقه میان اهل ایمان بود. پس سر انجامش این بود که به امر رسول خدا (ص) طعمه حریق شود.

نهج البلاغه امام علی (ع)
نهج البلاغه امام علی (ع)

البته نزدیک به این معنی در عهد نامه مالک اشتر نیز دیده می شود. حضرت علی (ع) در آنجا فرموده اند: با آنچه که در گذشته رخ داده است نسبت به آنچه رخ نداده است استدال کن چرا که کارهای جهان شبیه به هم هستند.

در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید  ترجمه مهدی دامغانی نیز چنین آمده است:

کلمه «اشتبهت» در حکمت «انّ الامور اذا اشتبهت اعتبر آخرها باوّلها» به شکل «استبهمت» نیز روایت شده که در معنای «مبهم می شود» است. معنا در کل یکی است و این کلام حق است که مقدمه دلالت بر نتیجه دارد و اسباب بر مسببات دلالت دارند. چه بسا بین دو چیز رابطه علت و معلولی وجود نداشته باشد اما میانشان تناسب کمی وجود دارد و به حال یکی بر دیگری استدلال می شود. پس هر گاه اینگونه شد و اموری بر شخص خردمند زیرک مشتبه گردید و او ندانست که کار نهایتا به کجا ختم می شود می تواند از شروع آن برای سر انجامش استدلال نماید. به عنوان مثال اگر که مردمی پادشاهی سست عنصر دارند که در سیاست ضعیف است و امور کشورش به نا آرامی متمایل شود و بر شخص عاقل مشتبه شود که آینده چه می شود بر او واجب خواهد بود که فرجام کار را بر آغازش قیاس نماید و بداند که کار آن در آینده ه انحلال کشیده می شود چرا که کارهای آغازین دلیل و بیم دهنده بر آن خواهند بود و وقوعش را وعده می دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *