داستان هایی از ائمه معصومین (ع) به نقل از دکتر رفیعی

داستان هایی از ائمه معصومین (ع)

از ائمه معصومین (ع) داستان ها و حکایات زیادی در کتب دینی معتبر و گوناگون نقل شده است. این حکایات یا همان داستان ها که بر گرفته از حیات طیبه این بزرگواران است هر یک دربردارنده نکات و آموزه های مهمی است که توجه و به کار بستن آن ها به آن ها زندگی آدمی سمت و سویی خدایی می دهد. از این رو بر آن شدیم تا در این مطلب برخی از این حکایات را که جناب دکتر رفیعی در سخنرانی های خود بیان کرده اند را به رشته تحریر در آوریم.

حکایتی از امام حسن مجتبی (ع)

شخصی به خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام رسید. آن شخص مشکل مالی داشت و در واقع برای درخواست کمک مالی به نزد امام رفته بود. او به امام درخواست خود را گفت. امام فرمود: فلان مقدار پول را می توانم به تو بدهم؛ اما شنیده ام در محله ای که در آن سکونت داری، شخصی ناصبی وجود دارد که دشمن تشیع است. او به اهل بیت (ع) ناسزا می گوید. حال می خواهی به تو استدلال هایی را یاد بدهم که بتوانی جواب آن شخص را بدهی یا پول را می خواهی؟ شخص مورد نظر میان دو خیر گیر کرده بود چرا که او پول را برای امر و کار حرامی نمی خواست. پس کمی اندیشید و گفت: مولای من آن استدلال و پاسخ را به من یاد بدهید چرا که پول پیدا می شود.

اگر چه امام از ابتدا می خواست که به او پول را بدهد ولی می خواست ببیند این شخص چند مرده حلاج است. پس علاوه بر استدلال ها برای مقابله با آن فرد، پول نیز به آن فرد اعطا شد.

امام حسن (ع)
امام حسن (ع)

امام صادق علیه السلام و سفیان ثوری

در روزی از روزها امام صادق (ع) دم در خانه در حالی که مَرکبشان آماده بود، ایستاده بودند. ایشان قرار بود به جایی بروند که در همان حین سفیان ثوری به نزدشان آمد. سفیان از صوفی هایی بود که اظهار محبت بسیار به امام داشتند اما قلبی او را نمی خواستند. سفیان ثوری همین که به نزدیکی امام رسید پس از سلام، شروع کرد به گفتن جملات و عبارت هایی چون» یابن رسول الله (ص) قربانت شم، فدایت گردم و … او در ادامه گفت: ای پسر رسول خدا (ص) شنیدم که گفته اند جدتان پیامبر خدا (ص) در مسجد خیف سه نصیحت کرده و فرموده هر مسلمانی می بایست این سه ویژگی را داشته باشد یا موردی این چنین. من اما این ها را فراموش کرده ام شما که پسر پیغبری این حدیث را بگویید تا من از زبان شما بشنوم. امام فرمود: مَرکب من را مشاهده می کنی؟ آماده است و می خواهم جایی بروم. عثمان ثوری اصرار کرد. پس امام فرمود: آیا قلم و کاغذ به همراه داری که آن چه می گویم را یادداشت کنی؟ عثمان گفت: بله!

امام ادامه داد: جدم رسول خدا (ص) در مسجد خیف فرمودند که مسلمان در سه چیز نباید خیانت کند و باید آن ها را داشته باشد: اول اینکه برخورداری از اخلاص؛ یعنی عملش برای خدا خالصانه باشد، دوم اینکه خیرخواه امام و پیشوا باشد و سوم اینکه جماعت مسلمانان را به هم نریزد؛ به این معنا که با جماعت مسلمانان باشد.

سفیان ثوری تشکر کرد و رفت. او به همراه دوست خود به نزد امام آمده بود. پس دوستش میانه ی راه به او گفت که آیا حدیث را نوشتی؟ سفیان پاسخ داد: بله نوشتم. دوستش ادامه داد: سفیان آیا فهمیدی که امام چه چیزی را می خواست به تو بگوید؟ سفیان گفت: چه چیزی؟

دوستش جواب داد: امام خواست عملا به تو بگوید و بفهماندکه تو از جماعت مسلمانان جدا هستی و امامت او را قبول نداری. سفیان گفت: عجب. پس کاغذی که در آن حدیث را نوشته بود را پاره کرد و به زمین انداخت و گفت که اگر که چنین است من این حدیث را نمی خوام (یا قبول ندارم).

جاثلیق نصرانی و امام رضا (ع)

زمانی که امام رضا (ع) به مرو می آید، مأمون خلیفه عباسی تصمیم می گیرد که علما و متکلمان ادیان گوناگون را جمع کرده تا با امام رضا (ع) به مناظره بپردازند. او می خواست تا امام هشتم را بیازماید!

در میان این افراد شخصی به نام جاثلیق نصرانی بود. او اشکالاتی به نبوت رسول خدا (ص) می گرفت که امام رئوف با استناد به انجیل و تورات پاسخ می داد. همچنین مورد دومی که وجود داشت این بود که جاثلیق عیسی مسیح (ع) را خدا می دانست در حالی که او بنده ی خدا بود.

حرم امام رضا علیه السلام
حرم امام رضا علیه السلام

در پی اثبات مورد دوم امام رو به جاثلیق نمود و فرمود: عیسی علیه السلام کم نماز می خواند و کم روزه می گرفت. شنیده ام که او کم عبادت می کرد! جاثلیق که این کلام را شنید گفت: نه؛ چنین نیست. او زیاد نماز می خواند و زیاد روزه می گرفت. او حتی در اثر عبادت زیاد نحیف و لاغر شده بود. امام فرمود: برای که روزه می گرفت و نماز می خواند؟ مگر او خود خدا نیست؟ پس عبادت چه کسی را می کرد. جاثلیق در پاسخ گفت: شما چیزی را بیان کردید که من برای آن پاسخی ندارم.

حضرت ادامه داد: شما در الوهیت خود شرک دارید. عیسی بنده و عبد خداست و او خود خدا نیست. جاثلیق اگر چه معترف به جواب نداشتن برای این استدلال قوی بود اما نپذیرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *