تاریخ و مطالعه آن به عنوان یکی از ابعاد فرهنگ و تمدن بشری اهمیت فراوان دارد چرا که برای شناخت هر تمدنی و استفاده از تجارب انسانها در حوادث و رخدادهای مختلف (ابعاد گوناگون هر تمدن) لازم است به تاریخ آن دسترسی داشت. در دین مبین، غنی و کامل اسلام همواره به این امر سفارش شده است و این از آیات و روایات فراوانی که در قرآن کریم و کتب معتبر حدیثی (در بخش هایی که تاریخ در احادیث را مورد بررسی قرار داده شده) آمدهاند کاملا مشخص است. در آیه 111 سوره یوسف خداوند این چنین میفرماید: در سرگذشت آنان درس عبرتی برای خردمندان بود! اینها داستان دروغین نبود (آنچه در قرآن گفته شده به دروغ بافته نشده است)؛ بلکه (وحی آسمانی میباشد و) با آنچه پیش از او (از کتاب های آسمانی انبیاء قبلی) آمده، هماهنگ است و شرح هر چیزی (که پایه سعادت و خوشبختی آدمی است)؛ و برای گروهی که ایمان میآورند هدایت و رحمت میباشد. و یا در نامه 31 نهج البلاغه که امیر مومنان (ع) به امام حسن (ع) نوشته بود در ارتباط با تاریخ چنین آمده است: ای پسرم! درست است که من به اندازه گذشتگان عمر ننمودم ولی به عمل و کردارشان نگاه کرده و در اخبار آنان اندیشه و فکر کردم و در آثار آنها سیر نمودم تا جایی که گویی با آنان بودم، بلکه با مطالعه نمودن تاریخ آنها انگار از اول تا آخر عمرشان با آنان بودم. پس بخش های روشن و پُر حلاوت حیات آنان را از قسمت های تیره شناختم و زندگی مفید آنها را با اعصار زیان بار آن شناسایی نمودم، پس از هر چیزی آنچه مهم است و ارزشمند و از هر رخدادی زیبا و شیرینش را برایت انتخاب کردم و ناشناختههای آنها را دور نمودم …
تاریخ در کلام پیامبر (ص)
- عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ بَصيرا بِزَمانِهِ[1]
برعاقل و خردمند است که نسبت به زمان خویش (تاریخ معاصر) بصیر باشد (آن را بشناسد).
- رَحِمَ اللّه ُ مَن حَفِظَ لِسانَهُ ، و عَرَفَ زَمانَهُ ، وَ استَقامَت طَريقَتُهُ[2]
خداوند رحمت کند کسی را که زبان خود را نگه میدارد و زمان خود را میشناسد (نسبت به تاریخ معاصر شناخت دارد) و مسیر درست را بپیماید.
تاریخ در احادیث امامان (ع)
امام علی (ع)
- أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ ··· وَ اعرِض عَلَيهِ أَخبارَ الماضينَ ، و ذَكِّرهُ بِما أصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الأَوَّلينَ ، و سِر في دِيارِهِم و آثارِهِم فَانظُر فيما فَعَلوا و عَمَّا انتَقَلوا و أينَ حَلّوا و نَزَلوا ، فَإِنَّكَ تَجِدُهُم قَدِ انتَقَلوا عَنِ الأَحِبَّةِ ، و حَلّوا دِيارَ الغُربَةِ ، و كأَنَّكَ عَن قَليلٍ قَد صِرتَ كَأَحَدِهِم ، فَأَصلِح مَثواكَ ، و لا تَبِع آخِرَتَكَ بِدُنياكَ ···أي بُنَيَّ! إنّي و إن لَم أكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلي ، فَقَد نَظَرتُ في أعمالِهِم ، و فَكَّرتُ في أخبارِهِم ، و سِرتُ في آثارِهِم ؛ حَتّى عُدتُ كَأَحَدِهِم ، بَل كَأَنّي بِمَا انتَهى إلَيَّ مِن اُمورِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ أوَّلِهِم إلى آخِرِهِم ، فَعَرَفتُ صَفوَ ذلِكَ مِن كَدَرِهِ ، و نَفعَهُ مِن ضَرَرِهِ ، فَاستَخلَصتُ لَكَ مِن كُلِّ أمرٍ نَخيلَهُ حديث ، و تَوَخَّيتُ لَكَ جَميلَهُ ، و صَرَفتُ عَنكَ مَجهولَهُ[3] .
قلب خویش را با پند و موعظه زنده دار … و بر آن اخبار پیشینیان را عرضه دار، و به آن (دل) یادآوری کن که بر آنان که پیش از تو بودند چه گذشت، و در سرزمین آنها و آثارشان سیر نما و در آنچه که انجام دادند نظر کن و از چه جدا گشته و به کجا منتقل شده و در چه مکانی فرود آمدند، پس تو آنان را اینگونه مییابی که از دوستان خود جدا شده و در سرزمین غربت فرود آمدند و گویی تو هم به زودی، همچون یکی از آنها خواهی گشت، پس جایگاه (ابدی) خود را آباد نما و آخرت خود را به دنیای خود نفروش … ای پسرم! درست است که من به اندازه گذشتگان عمر ننمودم ولی به عمل و کردارشان نگاه کرده و در اخبار آنان اندیشه و فکر کردم و در آثار آنها سیر نمودم تا جایی که گویی با آنان بودم، بلکه با مطالعه نمودن تاریخ آنها انگار پا به پای اولین تا آخرین آنها عمر نمودم. پس بخش های روشن و پُر حلاوت حیات آنان را از قسمت های تیره شناختم و زندگی مفید آنها را با اعصار زیان بار آن شناسایی نمودم، پس از هر چیزی آنچه مهم است و ارزشمند و از هر رخدادی زیبا و شیرینش را برایت انتخاب کردم و ناشناختههای آنها را دور نمودم …
- مَن لَم يَعرِف زَمانَهُ حُرِبَحديث[4]
آنکه زمان خویش را نشناسد (تاریخ معاصر)، به تاراج میرود
- حَسبُ المَرءِ مِن . . . عِرفانِهِ عِلمُهُ بِزَمانِهِ[5]
در معرفت انسان همان بس که به زمان خود عالِم و آگاه باشد.
- عِبادَ اللّه ِ! إنَّ الدَّهرَ يَجرِيِ بِالباقينَ كَجَريِهِ بِالماضينَ ، لا يَعودُ ما قَد وَلّى مِنهُ و لا يَبقى سَرمَداحديث ما فيهِ ، آخِرُ فَعالِهِ كَأَوَّلِهِ[6]
ای بندگان خدا! همانا روزگار بر ماندگان، همانطور که بر گذشتگان گذشته، میگذرد. آنچه از روزگار گذشته بر نمیگردد و آنچه که مانده، تا همیشه نمیماند. آخرین رفتار او همانند اولین رفتار آن است.
- عَلى أثَرِ الماضينَ يَمضِي الباقي[7]
ماندگان به همان مسیری میروند که پیشینیان رفتند.
- اِعتَبِر بِما مَضى مِنَ الدُّنيا لِما بَقِيّ مِنها ؛ فَإنَّ بَعضَها يُشبِهُ بَعضا ، و آخِرُها لاحِقٌ بِأَوَّلِها[8]
از آنچه که از دنیا گذشت و سپری شد (تاریخ) برای آنچه که از آن باقی مانده است (آینده)، عبرت گیر، زیرا که رخدادهای آن برخی به برخی دیگر شبیه هستند و انتهای آن به آغازش میپیوندد.
- كَفى مُخبِرا عَمّا بَقِيّ مِنَ الدُّنيا ما مَضى مِنها[9]
برای اطلاع و آگاهی یافتن نسبت به آنچه که از دنیا مانده، آنچه از دنیا گذشته است کافی است.
- أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ ··· و بَصِّرهُ فَجائِعُ الدُّنيا ، و حَذِّرهُ صَولَةَ الدَّهرِ و فُحشَ تَقَلُّبِ اللَّيالي وَ الأَيّامِ ، وَ اعرِض عَلَيهِ أخبارَ الماضينَ ، و ذَكِّرهُ بِما أصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الأَوَّلينَ[10]
دل خویش را با پند و موعظه زنده دار … و آن را با فجایع دنیا (بدیها و آلام) بینا گردان، و به هجوم روزگار (دهر) و دگرگونیهای گردش شبها و روزها بر حذر نما، و بر آن اخبار و احوال گذشتگان را عرضه کن، و به آن (دل) یادآوری کن که بر آنان که پیش از تو بودند چه گذشت (سرگذشت پیشینیان).
- إنَّ لِلباقينَ بِالماضينَ مُعتَبَرا[11]
همانا برای باقی ماندگان در گذشتگان عبرت است (باقی ماندگان میتوانند از گذشتگان عبرت گیرند).
- الزَّمانُ يُريكَ العِبَرَ[12]
زمان به تو عبرتها را (پندها را) نشان میدهد.
- مَن عَرَفَ العِبرَةَ فَكَأَنَّما عاشَ فِي الأَوَّلينَ[13]
هر آنکه عبرت را بشناسد، انگار که با پیشینیان زندگی کرده است.
- اعتَبِرُوا بِمَا أصَابَ الاُممَ المُسْتكبِرِينَ مِن قَبلِكُم مِن بَأسِ اللّه ِ وَ صَولاتِه ، وَ وَقائِعِهِ وَ مَثُلاتِهِ ، و اتَّعِظُوا بِمَثاوِي خُدودِهم ، وَ مَصَارعِ جُنوبِهم[14]
از کیفر خداوند بزرگ و عذابهای سختش که به امم گردن کش قبل از شما رسیده است، درس و عبرت بگیرید و از جایگاه به رو افتادن آنان و قرارگاه پهلوهایشان عبرت پذیرید.
امام صادق (ع)
- بِالسَّنَةِ و أخواتِها يُكالُ الزَّمانُ مِن لَدُن خَلقِ اللّه ِ تَعالَى العالَمَ إلى كُلِّ وَقتٍ و عَصرٍ مِن غابِرِ الأَيّامِ ، و بِها يَحسُبُ النّاسُ الأَعمارَ وَ الأَوقاتَ المُوقَّتَةَ لِلدُّيونِ وَ الإِجاراتِ وَ المُعامَلاتِ و غَيرِ ذلِكَ مِن اُمورِهِم[15]
به سال و همانند آن است که زمان- از آن هنگام که خداوند، عالم را خلق کرد تا هر زمان و دورهای از روزگاران گذشته-حساب میشود و توسط همین ها است که مردم، عمرها و زمانهای مشخص شده برای وامها، اجارهها، معاملات و دیگر امور را اندازه میگیرند.
منابع:
[1] النهاية : ۱ / ۳۵۸كنز العمّال : ۱۶ / ۱۸۱ / ۴۴۲۱۵
[2]الفردوس : ۲ / ۲۶۱ / ۳۲۱۵ عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ۳ / ۵۵۲ / ۷۸۶۱
[3] كنز العمّال : ۱۶ / ۱۶۸ / ۴۴۲۱۵
[4] ُكنز العمّال : ۱۶ / ۱۸۱ / ۴۴۲۱۵
[5] ُكنز العمّال : ۱۶ / ۱۸۱ / ۴۴۲۱۵
[6] نهج البلاغة : الخطبة ۱۵۷
[7] كتاب من لا يحضره الفقيه: ۴ / ۳۸۲ / ۵۸۳۳
[8] بحار الأنوار : ۳۳ / ۵۰۸ / ۷۰۷
[9] غرر الحكم: 3425 – 3426
[10] موسوعة العقائد الإسلاميّة : ۳ / ۲۳۱
[11] غرر الحكم: 3425 – 3426
[12] عيون الحكم و المواعظ : 29 / 449
[13] غرر الحكم : ح 8850
[14] نهج البلاغة : الخطبة 192
[15]بحار الأنوار : ۵۸ / ۱۷۶ / ۳۵
- تلاوت تحقیق آیه 111 سوره یوسف – کریم منصوری
لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ۗ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود! اینها داستان دروغین نبود؛ بلکه (وحی آسمانی است، و) هماهنگ است با آنچه پیش روی او (از کتب آسمانی پیشین) قرار دارد؛ و شرح هر چیزی (که پایه سعادت انسان است)؛ و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان میآورند!