در روزی از روزها معاویه بن ابی سفیان تصمیم به رفتن به مکه برای حج می گیرد. او و خدم و حشم مهیای سفر شده و به سوی مکه می رود. در میانه راه و زمانی که به مدینه می رسد دستور می دهد تا چند روزی را در این شهر توقف کنند تا هم استراحتی کرده باشند هم اینکه گشتی در شهر زده باشد.
در یکی از همان روزها معاویه از کوچه ای گذشت. او گروهی از قریشیان را دید که دور هم نشسته بودند. آن ها وقتی معاویه را دیدند به احترام او از جای خود بلند شدند. در میان آن ها ابن عباس هم بود. او بر خلاف بقیه از جای خود بلند نشد. در واقع به طور کلی به معاویه بی اعتنایی کرد. معاویه که چنین دید ناراحت شد و به صورت اعتراضی گفت: ابن عباس! دوستانت از جای خود بلند شدند اما تو نه. آیا این به سبب ناراحتی نیست که از من به دل داری؟ ناراحتی که ناشی از خاطره جنگ صفین است. ابن عباس! عمو زاده ام عثمان مظلومانه کشته شد.
ابن عباس در جواب معاویه گفت: عمر بن خطاب نیز کشته شد. (این حرف را به این دلیل زد که معاویه را متوجه کند که اگر قرار بر دفاع از مظلوم است عمر نیز باید در نزد تو مظلوم بوده باشد و تو لازم است از او نیز جانب داری کنی)
پس خلافت را به فرزندانش بسپار.
معاویه که چنین شنید گفت: عمر توسط مردی مشرک کشته شد.
ابن عباس گفت: پس عثمان توسط چه کسی کشته شد؟
معاویه جواب داد: مسلمانان او را به قتل رساندند.
ابن عباس گفت: این که خب به ضرر تو است و باعث حلال شدن خونت میشود زیرا آنکه اگر مسلمان ها او را به قتل رساندند و خوار کردند، حتما به جا بوده است.
معاویه که دید ابن عباس این چنین جواب او را می دهد گفت: ای ابن عباس زبان خود را نگه دار و خود را حفظ کن چرا که برای همه نوشته ایم ذکر مناقب علی بن ابی طالب و اهل بیت ممنوع است.
ابن عباس از این حرف معاویه ترسی به دل راه نداد و قاطع پاسخ داد: حتما ما را از قرآن کریم منع میکنی؟
معاویه گفت: نه
ابن عباس در ادامه گفت: پس لابد تاویل آن را ممنوع کردی؟
معاویه گفت: آری؟!
ابن عباس ادامه داد: یعنی تو می گویی که ما قرآن بخوانیم اما کاری نداشته باشیم که مقصود خدا از آن آیه ها چیست و در این باره حرفی نزنیم!
معاویه بن ابی سفیان گفت: آری!
ابن عباس ادامه داد: قرائت قرآن واجب تر است یا عمل کردن به آن؟
معاویه گفت: عمل به آن
ابن عباس گفت: تا مقصود را از آیه های قرآن درک نکنیم و ندانیم که حق تعالی از آنچه نازل کرده چه چیزی مقصودش است چطور می توانیم به آن عمل نماییم؟!
معاویه جواب داد: معناو تاویل ان را از دیگران که به غیر از شیوه تو و اهل بیت تو تاویل کنند سوال کن.
ابن عباس که جواب معاویه رو چنین دید گفت: شگفتا! قرآن کریم بر اهل بیت و بستگانم نازل شده، چطور معانی اش را از آل ابی سفیان، آل ابی معیط، یهود و نصرانی و مجوس سوال کنیم؟
معاویه از این حرف ابن عباس شگفت زده شد.پس گفت: ابی عباس! تو آل ابو سفیان را با آن سه گروه هم ردیف قرار دادی؟!
ابن عباس جواب داد: تو را زمانی هم ردیف دانسته و قرار دادم که امت مسلمان را از پذیرفتن قرآن و عمل نمودن به آنچه در آن است؛ از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و حلال و حرام بر حذر داشتی.
به یاد داشته باش که اگر امت مسلمان از آنچه که گفتم سوال نکنند هلاک شده و بین آن ها اختلاف ایجاد می شود و سردرگم می گردند.
معاویه جواب داد: قرآن بخوانید اما از چیزی که خدای متعال درباره شما اهل بیت و خاندان پیامبر فرود آورده و چیزی که رسول او بیان فرموده نقل ننماید و مطالبی دیگر بگویید.
ابن عباس که چنین شنید آیه ۳۲ سوره توبه را خواند. آیه ای که به عجز دشمنان اشاره دارد.
معاویه بن ابی سفیان عصبانی شد و گفت: ابن عباس! زبان خویش را نگه دار و جانت را حفظ کن و اگر که چاره ای از بیان نداری و لازم است بگویی در خفا بگو و آشکار کسی از تو نشنود.
- تلاوت ترتیل آیه 32 سوره توبه – محمد جبریل
يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند!