امام باقر علیه السلام به دنبال مال دنیا!

امام باقر علیه السلام به دنبال مال دنیا!

تابستان بود و گرمای هوای مدینه اذیت کننده، به طوری که در ساعاتی از روز که آفتاب با شدت بیشتری می تابید کمتر کسی از خانه خود برای کار بیرون می رفت و یا قدم در باغات و مزارع می گذاشت. در روزی از این روزهای گرم، محمد بن منکدر که خود را زاهد می دانست تصادفا به بیرون شهر و سمت مزارغ می رود. او که قدم زنان در حال گذر از مزارع بود ناگهان مردی فربه و درشت اندام را دید که در این وقت از روز در حال سرکشی به مزارع و محصولات خود بود. آن شخص به سبب خستگی کار و فربه بودن به کمک چند نفر دیگر در حال راه رفتن بود. آن افراد نیز معلوم است دوست ، آشنا یا خانواده اش هستند.

محمد که این صحنه را دید تعجب کرد و در ذهن خود گفت که این مرد چه کسی است که در این هوای گرم خویش را به دنیا و آنچه در آن است مشغول کرده است؟! پس نزدیک آن مرد و همراهنش شد. از آنچه که می دید بیشتر تعجب می کرد. او کسی نبود جز محمد بن علی بن حسین امام باقر علیه السلام. او از اینکه دیده بود این مرد شریف در پی دنیاست متعجب شده بود. پس چون خود را زاهد می دانست لازم دید تا امام باقر علیه السلام را نصیحت کند تا از این راه بازگردد.

محمد بن منکدر نزدیک امام شد و به وی سلام داد. حضرت در حالی که از خستگی و کار نفس می زد و عرق کرده بود جواب سلام را داد.

محمد گفت: آیا شایسته است که مرد شریفی همچون شما در طلب دنیا از خانه در چنین زمانی که هوا بسیار گرم است خارج شود به ویژه با این اندام فربه که قطعا لازم است رنج و سختی بسیاری را تحمل نماید؟ چه کسی از مرگ خود با خبر است؟ چه کسی می داند که چه زمانی قرار است بمیرد؟ شاید مرگتان همین الان فرا برسد. اگر که خدایی ناکرده در چنین حالی بمیرید چه وضعی برایتان پیش می آید؟! سزاوارتان نیست که در طلب دنیا باشید و با این تن فربه در این ایام گرم رنج و سختی را به جان بخرید، نه شایسته شما نیست.

امام باقر علیه السلام به دنبال مال دنیا
امام باقر علیه السلام به دنبال مال دنیا

امام باقر علیه السلام که تمامی سخنان این شخص را گوش داد دست از روی دوش همراهان خود برداشت و بر دیوار تکیه داد و فرمود: اگر که اجل در همین حال رسد و من بمیرم در حال عبادت و انجام وظیفه مرده ام چرا که این کار خود عین اطاعت از خداوند و بندگی اوست. تو مان نمودی که عبادت در ذکر، نمار و دعا منحصر شده است!

من زندگی و خرج دارم اگر که به کاری مشغول نشوم لازم می شود که دست نیاز به سمت تو و آنان که مثل تو هستند دراز نمایم . من در طلب رزق و روزی الهی می روم تا دست نیاز به سمت هر کس و ناکسی دراز نکنم. زمانی باید از مرگ ترسید که در هنگام معصیت و گنا ه بوده باشیم نه در چنین موقعیی که در حال پیروی از فرمان الهی هستم. خدای متعال من را موظف نموده که بر روی دوش دیگران باری نباشم و رزق خویش را خودم به دست آورم.

زاهد که سخنان حق امام باقر علیه السلام را شنید گفت: عجب خطایی کرده بودم! من گمان کردم که دیگری را نصیحت نمایم حال فهمیدم خود اشتباه کرده بودم و مسیر غلطی را طی می کردم و به نصیحت نیاز داشتم[1].

منبع:

[1] بحارالانوار ، چاپ كمپانی، جلد 11، حالات امام باقر، صفحه ی 82. از داستان راستان شهید مطهری – جلد اول (سایت موسسه تحقیقات و معارف اهل بیت علیهم السلام)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *