داستان دینی – جوانی که به کیفر گناهش دچار شد.

داستان دینی – "جوانی که به کیفر گناهش دچار شد".

داستان دینی «جوانی که به کیفر گناهش دچار شد». حکایتی است که در رابطه با دعای مشلول آمده است. این دعا که از امام علی علیه السلام نقل شده است، توسط ایشان و در حضور امام حسین (ع) به جوان فلجی که به عاقبت معصیتش دچار گشته یاد داده شد تا شفا یابد[1]. اما چه چیزی باعث شد تا او در این دنیا به عقوبت گناه خود دچار شود؟ در ادامه به داستان فلج شدن این جوان خواهیم پرداخت.

داستان دینی جوانی که به کیفر گناهش دچار شد.

در شبی از شب های تاریک و کم فروغ مکه امام علی (ع) تصمیم می گیرد که به خانۀ خدا برای عبادت برود. پس حسین علیه السلام را صدا می کند و با هم به سوی مسجد الحرام گام بر می دارند. آن ها به مسجد رسیده و در کنار مردمی که مشغول طواف و راز و نیاز بودند به طواف خانه خدا مشغول می شوند. پس از گذشت مدت زمانی مسجد خلوت می شود. برخی به خانه رفته و برخی دیگر در گوشه و کناری می خوابند. در همین حین صدای به گوش امام علی و امام حسین علیهم السلام می رسد. صدایی اندوهگین که خدا را در دل سیاه شب این چنین می خواند.

داستان دینی – "جوانی که به کیفر گناهش دچار شد".
داستان دینی – “جوانی که به کیفر گناهش دچار شد”.
  • ای خدایی که دعای آنان که گرفتارند را در تاریکی ها می شنوی.
  • ای خداوندی که گرفتاری ها را از بین می بری و بلاها را مرتفع می سازی و بیماری ها را برطرف می کنی. هم اکنون مهمانانی به در خانه تو آمده اند. گروهی از آنان خوابیدند و گروهی دیگر بیدار هستند و به راز و نیاز با تو مشغولند. در این میان دیدگان تو را خواب نگرفته است. پس از تو می خواهم به رحمت و کَرم خود از گناهی که مرتکب گشته ام گذشته و من را مورد عفو و رحمت خویش قرار دهی.
  • ای پروردگاری که خلایق همه به سوی خانه او روی می آورند. اگر بخشش تو شامل حال گنهکاران نشود، گنهکاران را چه کسی مورد عفو قرار می دهد؟

امیر مومنان (ع) تمامی این ناله ها و استغاثه ها را شنید. پس رو به فرزند خود کرد و گفت: ای حسین! آیا این صدایی که من می شنوم را می شنوی؟ امام حسین (ع) گفت: بله صدای استغاثه هایش را می شنوم. پس حضرت علی (ع) از امام حسین (ع) خواست تا برود و آن شخص را پیدا کرده و به نزدش بیاورد.

امام حسین علیه السلام به سوی صدا رفت. از جمعیت عبور می کرد تا آنکه صاحب صدا را ایستاده میان رکن و مقام دید که در حال نماز است. پس به نزدش رفت و پس از سلام فرمود: پسر عم رسول خدا تو را به نزد خود دعوت نموده است. پس آن شخص نمازش را تمام کرد و بدون آنکه کلمه ای سخن بگویید با اشاره امام حسین (ع) را متوجه ساخت که جلوتر رفته تا او به دنبالش بیایید. پس هر دو به راه افتادند و به نزد امام علی (ع) آمدند. امام حسین (ع) رو به پدر خود کرد و گفت: این همان شخصی است که استغاثه می کرد. امام علی علیه السلام به آن فرد نگاهی کرد. آن شخص جوان خوش سیمایی بود که لباس تمیز به تن کرده بود.

حضرت پس از سلام سوال کرد که اهل کجا هستی؟ جوان خوش سیما پاسخ داد که از فلان قبیله هستم.

امام به ایشان فرمود: حال و روزت چگونه است؟ تو را چه شده که چنین استغاثه می کنی

آن جوان در پاسخ گفت: حال من، حال کسی است که عاق شده است. عاقی که باعث شده گرفتاری ها و بلایا او را احاطه کنند و دعای او مستجاب نشود.

حضرت در ادامه از او خواست تا دلیل عاق را بگوید. جوان نیز این چنین تعریف کرد: «من شخصی لا ابالی بودم. تمام وقت و زمانم را به خوشگذرانی و معصیت مشغول بودم. به گونه ای که حتی حرمت ماه هایی چون رجب و شعبان را نگه نمی داشتم و در آن اوقات نیز گناه می کردم گویی که خدا من را نمی بیند. در این میان پدری داشتم که مهربان بود و دلسوزی من را می کرد. او همیشه من را از انجام گناه برحذر می داشت. او معاد و کیفر جهنم را یادآور می شد به این امید که من ترسیده و دست از گناه و معصیت بردارم. در حالی که چنین نبود. او من را نصیحت می کرد اما من از او عصبانی شده و بر او خشم می گرفتم و او را از خودم می راندم. در روزی از روزها نیز پدر مشغول نصیحت و موعظه من بود که من به شدت خشمگین شده و به سمت او رفتم و او را کتک زدم.

مدتی گذشت. من پولی را در مکانی مخفی کرده بودم. خواستم آن را برداشته و در مسیر معصیت الهی خرج کنم. پدرم مانع شد و خواست جلوی من را بگیرد. من اما با گستاخی او را کتک زدم و دست او را پیچاندم. سپس به گوشه ای پرت کردم. پدرم به زمین افتاد. من کیسه های پول را برداشتم و از آنجا رفتم.

پدرم می خواست از جای خود بلند شود اما نتوانست چرا که درد و ناراحتی او بسیار بود. پس در همان حال من را نفرین کرد. او از خداوند خواست که همانطور که دستش را پیچاندم خداوند دستم را بپیچاند. سپس قسم خورد که به خانۀ خدا رفته و در نزد خدای متعال شکایتم را ببرد.

اشک پدر و عاق کردن فرزند
اشک پدر و عاق کردن فرزند

بعد از این اتفاق پدرم چند روزی را روزه گرفت. سپس نماز و دعا خواند و به سوی مکه رفت. او به مسجد الحرام که رسید پس از طواف، پرده کعبه را در دست گرفت و من را نفرین کرد. او از خداوند خواست تا نصف بدنم فلج شود.

خدا را شاهد می گیرم که دعای پدرم تمام نشده بود که کرختی و بی حس شدن نیمی از بدنم را حس کردم. آری نصف بدنم فلج شد. در همین حین جوان نیمی از بدنش را که فلج شده بود را به امام نشان داد.

سپس ادامه داد: حال سه سال از آن روز می گذرد. من بارها به نزد پدرم رفتم و از او خواستم تا به خانۀ خدا آمده و همانطور که من را نفرین کرد، شفایم را از خدا بگیرد. اما او قبول نمی کرد تا اینکه امسال رضایت داد تا با هم به این سفر آمده و او از خداوند شفایم را طلب کند. اما میانۀ راه که بودیم شتری که پدرم بر آن سوار بود رَم می کند و پدرم از دنیا می رود. حال تنها به خانه خدا آمدم تا توبه کرده و شفای خود را از او بخواهم. راستش را بخواهید علاوه بر تحمل فلجی نصف بدن باید زخم زبان مردم را نیز بشنوم. آن بدتر است چرا که هر گاه خواستند من را به یکدیگر معرفی کنند می گفتند این شخصی است که به نفرین پدرش دچار گشته است»

پس از شنیدن این حکایت امام رو به جوان کرد و فرمود: حال زمان شفای تو رسیده است. آیا دوست داری دعایی به تو یاد بدهم که پیامبر خدا (ص) به من یاد داد؟ در آن دعا اسم اعظم پرودگار است و هر که آن را با خلوص بخواند دعایش مستجاب و خواسته اش برآورده می شود. همچنین غم و اندوهش برطرف می شود. البته دقت کن که در زمان خواندن آن خود بینی و عجب وجودت را فرا نگیرد. تقوای الهی پیشه کن. من ناله های جانسوز تو را شنیدم که در حال توبه بودی. پس دلم برای تو سوخت. به یاد داشته باش که در زمان خواندن این دعا صادق باشی و این دعا را در مسیر معصیت پروردگار به کار نبری.

آن جوان خوشحال شد.

در این هنگام امام علی علیه السلام به ابا عبدالله الحسین (ع) فرمود که کاغذ و دواتی بیاورد و آنچه که می گوید را کتابت کند.

پی نوشت

این روزها فیلم سینمایی «برادران لیلا» ساختۀ سعید روستایی و سکانس سیلی زدن به پدرسالمند، مورد انتقاد گروهی و مورد تشویق گروهی دیگر قرار گرفته است. اگر چه فیلم را کامل ندیده ام اما طبق آموزه های اسلام به پدر و مادر به ویژه سالمندان (خواه مسلمان باشند یا کافر و مشرک) باید احترام گذاشت مگر در زمانی که فرزند را به امری که در تضاد با دین و آموزه های دینی است دعوت می کنند که در آن صورت نباید از آن ها تبعیت کرد. حال با پخش فیلمی این چنین نه تنها آموزه های اسلام را که پرورش دهندۀ انسان واقعی هستند نادیده گرفته اند بلکه فرهنگ ایرانی که عجین شده با احترام به بزرگ تر است را نیز زیرسوال برده اند. داستان دینی که نگارش شد خود نشان دهندۀ اهمیت احترام به والدین است. باشد که آموزه های دین را سرمۀ چشم خود کرده و در رفتار خود با بزرگ تر به ویژه والدین به آن ها توجه کنیم.

منبع:

[1] دعای مشلول در کتب مهج الدعوات، بلد الامین، بحار الانوار و مفاتیح الجنان آمده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *