مگر می شود آیه های قرآن را دید و به قدرت بیان آن اعتراف نکرد؟! نه تنها انسان های آزاده که به دنبال حق و حقیقت هستند با دیدن آیه های قرآن به قدرت بیان آن اقرار کرده اند بلکه برخی از معاندان نیز نتوانسته اند به قدرت آن معترف نشده و از آن چشم پوشی نمایند. داستان اقرار قریش به قدرت بیان قرآن! بازگو کردن واقعه ای است که در آن قریش معترف به بیان بی نظیر قرآن شده اند. پس با ما باشید.
قصه اقرار قریش!
محمد (ص) دعوتش را علنی کرده بود. ایمان آوردن افراد مختلف به او باعث ترس قریش شده بود. آنان خوف این را داشتند که دیگر همچون گذشته قدرت نداشته باشند. پس در کار تبلیغ پیامبر کارشکنی می کردند. در روزی از روزها خبر آمد که حمزه نیز اسلام آورده است. این خبر ناراحتی و اندوه شدید قریش را به دنبال داشت. ترس آن ها از گسترس دین نوظهور اسلام چند برابر شد. سران قریش برای چاره اندیشی جمع شده بودند. هر یک از آن ها راهی را پیشنهاد می کرد. در این میان ناگهان عتبه بن ربیع گفت: من به نزد محمد (ص) می روم و مطالبی (شاید مناصبی را) را به او پیشنهاد می کنم؛ شاید او یکی از آن ها را قبول کرده و دست از دینی که آورده بردارد. افرادی که در جلسه حضور داشتند این حرف را پذیرفته و به او گفتند تا هر چه زودتر به نزد پسر عبدالله رفته و مطالبش را عنوان کند.
بن ربیع از جای خود برخاست و به بیرون رفت. او می دانست که محمد (ص) را در مسجد پیدا خواهد کرد. پس به آن سمت رفت. وارد مسجد شد و محمد (ص) را دید که در گوشه ای نشسته است. به کنار او رفت و پس از سلام به او گفت: ای محمد! آمدم تا به تو پیشنهادی بدهم. پیامبر منتظر ماند تا عتبه بن ربیع سخنش را کامل کند. بن ربیع ادامه داد: پیشنهاد ما به تو ریاست مکه است با ثروتی بسیار اما به شرطی که دست از اسلام برداری.
سخن بن ربیع که تمام شد، محمد (ص) گفت: سخنت تمام شد؟! عتبه گفت: بله. پیامبر فرمود: آیاتی را می خوانم، به آن ها گوش بده چرا که جواب همه سوالات تو در آن ها است.
محمد (ص) با نام خدا شروع کرد و سوره فصلت را خواند. معنی آیات این بود: «حاء میم، اینکه از سوی خداوند بخشنده مهربان نازل شده کتابی است که آیه های آن هر مطلبی را به جا بازگو نموده، در حالی که فصیح و گویا می باشد برای گروهی که آگاه هستند. قرآنی که بشارت دهنده و بیم دهنده است اما اکثر آن ها روی گردان شدند؛ به همین دلیل چیزی نمی شنوند! …»
محمد (ص) قرائت آیه های این سوره را ادامه داد تا به آیه 37 سوره فصلت رسید. او سجده کرد. سپس رو به عتبه بن ربیع نمود و گفت: ای ابو ولید! پیام خداوند را شنیدی؟ عتبه تمام مدت را سر تا پا گوش بود. او بدون آن که جوابی بدهد از جای خود بلند شد و به سمت سران قریش که منتظر نتیجه بودند رفت. برخی از قریشیان که عتبه را از دور دیدند گفتند ابو ولید این شکلی به سمت محمد (ص) نرفت. عتبه با همان حالت بهت وارد مجلس شد و در میان آن نشست. پس به او گفتند: بن ربیع چه دیدی که اینگونه مبهوت ماندی؟! ابو ولید جواب داد: قسم به خدا که کلامی از پسر عبدالله شنیدم که تا به حال از کسی نشنیده ام. قسم به خداوند کلامش نه شعر بود، نه سِحر و نه کهانت!
راستش را بخواهید نظرم این است که او را رها کنید تا در بین قبیله ها تبلیغ کند؛ اگر که پیروز شد و به سلطنت رسید باعث افتخار شما خواهد بود و شما نیز از آن بهره خواهید برد و اگر که شکست خورد افراد دیگر او را خواهند کشت و شما راحت می شوید.
قریشی ها زمانی که این سخن را از بن ربیع شنیدند به او گفتند: عتبه! زبان و سخن محمد (ص) تو را جادو کرده است. بن ربیع گفت: این نظر من است حال دیگر شما مختار هستید[1].
منبع:
[1] سيره ابن هشام، ج 1، ص 313. اقتباس شده – سایت حوزه
- تلاوت ترتیل آیه 37 سوره فصلت – کریم منصوری
وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ۚ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ
و از نشانههای او، شب و روز و خورشید و ماه است؛ برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدایی که آفریننده آنهاست سجده کنید اگر میخواهید او را بپرستید!