در این مطلب قصد داریم به شرح 5 حدیث از امام جواد علیه السلام که امام نهم شیعیان دوازده امامی است، بپردازیم. اما پیش از هر چیزی مختصری به زندگی این امام همام اشاره می کنیم. نامش محمد بود. او در سال 195 هجری قمری در شهر مدینه دیده به جهان گشود. کُنیه اش ابو جعفر بود و جواد به علتی زیادی احسان او و ابن الرضا القاب او بودند. مدت امامت امام جواد علیه السلام 17 سال بود. در واقع حضرت در سن 8 سالگی و با به شهادت رسیدن امام رضا علیه السلام توسط مامون عباسی به امامت رسید و در سن 25 سالگی شهید شد.
ارتباط امام جواد علیه السلام با شیعیان عموما به کمک وکلای او و به صورت نامه نگاری بود. دوره امامت ایشان که در واقع مصادف بود با خلافت مامون و معتصم عباسی فرقه هایی چون زیدیه، واقفیه و غُلات فعالیت داشتند. امام اما شیعیان را از باورهای این فرقه ها آگاه می نمود و افراد را از نماز خواندن پشت سر آن ها برحذر می کرد.
امام با عالمان فرقه های اسلامی مناظرات علمی نیز داشتند که حکم قطع دست دزد از جمله مناظرات ایشان در مسائل فقهی بوده است. همچنین از امام حدود 250 حدیث در امور مختلف نقل شده است که در ادامه به شرح پنج حدیث از آن ها می پردازیم.
حدیث شماره یک
«اَلشَّریفُ کُلُّ الشَّرِیفِ مَنْ شَرَّفَهُ عِلْمُهُ وَ السُّودَدُ کُلُّ السُّودَدِ، لِمَنِ اتَّقی اللهَ رَبَّه»
شریف واقعی شخصی است که به شرافت علم و دانش آراسته شود و بزرگواری واقعی برای فردی است که تقوای الهی بیشه نماید.
و اما شرح این حدیث: گروهی از انسان ها شرافت را در ثروت می بینند و گروهی دیگر در ریاست. جمعی نیز آن را در مادیات و رفاه و برخی آن را در نسب و نژاد می شناسند. این گروه ها مردمی را که این مزیت ها را ندارند با چشم حقارت نگاه می کنند. این در حالی است که منطق ائمه اطهار علیهم السلام از جمله امام جواد (ع) چنین نیست. امام بیان کرده اند که شرافت حقیقی برای علم و دانشی است که زینت دهنده فرد شود و سیادت و بزرگواری فرد وابسته به امتیازات روحی و معنوی می باشد که شخص در راه به دست آوردن آن ها به زحمت می افتاد و آن مسیر پرهیزگاری می باشد که والاترین مرتبه انسانی است.[1]
حدیث شماره دو
«کَیفَ یضَیعُ مَنِ اللهُ کاُفِلُهُ؟ وَ کَیفَ ینْجُو مَنِ اللهُ طالِبُهُ؟ وَ مَنِ انْقَطَعَ اِلی غَیرِ اللهِ وَکَّلَهَ اِلیهِ، وَ مَنْ عَمَلَ عَلی غَیرِ عِلْمٍ أَفْسَدَ اَکْثَرَ مِمّا یصْلَح»
چگونه ضایع می شود، آن که خدای متعال کفالت او را بر عهده گرفته است؟ و چگونه نجات پیدا می کند شخص فراری که حق تعالی در جستجوی او باشد؟ آن کس که به غیر خداوند امید و دلبستگی داشته باشد خدا او را به همان شخص وا می گذارد. و آن که بدون علم کاری انجام دهد، بیش از اصلاح گری، فسادگری او خواهد بود.
و اما شرح حدیث: آدمی در زندگی روزمره خود با وضع قوانین و مقررات برای خود محدودیت هایی ایجاد کرده است که در چارچوب همان ها روزگار می گذراند. به این معنا که با همان قوانین مواخذه یا تشویق می شود. این قوانین در محدوده خود موثر هستند. در این بین اما خداوند که آفریده تمام این عالم هستی و اداره کننده آن است در اداره تکوینی و تشریعی انسان ها، قوانین فراگیری دارد که همه جوانب زندگی انسان را احاطه نموده اند و آدم منضبط شخصی است که خویش را با این قوانین همگام نماید. او اگر که فرار کند هیچگاه نمی تواند از دایره نامتناهی پلیس الهی بیرون شود و به هر جا رود باز در محدوده استحفاظی الله تعالی است و گریزی نیست.
حدیث شماره سه
«مَنْ عَتَبَ عَلَی الزَّمانِ، طالَتْ مَعتبَتُهُ»
آن کس که از سر خشم لب به عتاب و ملامت روزگار باز کند (بدبینانه به روزگار نگاه کند) ، ملامت او به درازا کشد (از آن خیری نخواهد دید)
و اما شرح حدیث: زمان، بستری برای رخداد یک حادثه است که در آن وقت خاص اتفاق می افتاد و زمان در وقوع آن کم ترین دخالتی ندارد و عوامل مختلف دیگری در ایجاد آن موثر بوده و دست به دست هم داده و به وجود آمده است. فردی که از گشتن به دنبال عوامل واقعی غفلت می ورزد و نظرش را معطوف به امور و علل غیر واقعی کرده، طبیعی خواهد بود که مبتلا به اشتباه شود و همان خطا او را به انجام اشتباهاتی دیگر وا می دارد. تا جایی که بحران های روحی و عاطفی در زندگی او ایجاد خواهند شد و از شماتت کمترین بهره را نمی برد. بدبین شدن به روزگار به غیر از تنفر و دوری از واقعیت های زندگی و سرد شدن از عوامل پیشرفت، بهره ای دیگر ندارد.
حدیث شماره چهار
«اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ»
آدمی در زیر زبان خود پنهان است.
و اما شرح حدیث: سخن هر شخصی معیاری برای درک و فهمش می شود. او به وسیله آن حدود عقل و درک خویش را آشکار می سازد. سزاوار است آدمی با گزیده و برگزیده گویی و تامل در کلام به توانایی عقل خود کمک کرده و خویش را از آنچه به عنوان انحرافات زبان شناخته می شوند، در امان نگاه دارد. در واقع کم صحبت کردن آدمی را از ابتلا به لغزش ها در امان نگاه می دارد. انسان تحت لسان خویش نهان است و این زبان است که اسرار آدمی را فاش می سازد.
حدیث شماره پنج
«مَنْ أَصْغی اِلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَاِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ، فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَ اِنْ کانَ النّاطِقُ ینْطِقُ عنْ لِسانِ اِبْلیسِ فَقَدْ عَبَدَ اِبْلیسَ»
آن که به ناطق و سخنرانی گوش می دهد، او را عبادت کرده است. پس اگر از خدا سخن به میان آورد در حقیقت خدا را عبد بوده است و اگر که از ابلیس حرف زند، ابلیس را ستایش کرده است.
و اما شرح حدیث: کلام هر چه باشد و از هر فردی باشد تاثیر منحصر به فرد خود را دارد و گوش دادن به کلام این و آن، اغلب با موثر واقع شدن آن بر قلب آدمی همراه است. حال و از آنجا که هدف ناطقان گوناگون است و جمعی سخن حق می گویند و گروهی کلام ناروا به زبان می آورند، خضوع در برابر هر یک از آن ها، نوعی عبادت است چرا که روح عبودیت چیزی به غیر از تسلیم نمی باشد. پس آنکه سخن حق را گوش می دهند عابد حق هستند و آن هایی که سخن یاوه گویان را به گوش می سپارند عابدان باطل هستند. از این رو بهتر است در شنیدن کلام دقت نموده و اجازه نداد که کلام بیهوده آن ها از گوش به دل برسد.
منبع:
[1] عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، چهارده نور پاک، قم، نوید اسلام، 1381، ج 2، صص 1512 و 1513.