پس از غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه، افراد زیادی ادعای مهدویت کردند. آنان خود را مهدی دانسته و بسیاری از آن ها اطاعت از خود را واجب می دانند. سید محمد جونپوری یکی از این افراد است. او از مدعیان قرن دهم هجری قمری است و در هند زندگی میکرد. با ما باشید در ادامه قرار است مختصری به معرفی این مدعی کذب بپردازیم.
سید محمد جونپوری در سال ۸۴۷ قمری در جونپور هند به دنیا آمد. برخی او را حنفی مذهب خوانده اند و برخی نیز به سیادت او شک کرده اند. او را از سن ۴ سالگی برای تحصیل به نزد یکی از علمای آن دوره که شیخ دانیال چشتی نام داشت،فرستادند. محمد پس از سه سال و در سن هفت سالگی قرآن را حفظ کرد و در سن ۱۲ یا ۱۵ سالگی به حدی از مباحث علمی قوی شد که به او لقب اسد العلما را دادند. او در آن زمان به شیخ دانیال بر اساس رسم سلسله چشتیه دست ارادت داد و زندگی همراه با زهد را انتخاب کرد.
ادعای مهدی بودن
سید محمد جونپوری دومین مدعی مهدیت در هند بود. او با خانواده و جمعی از نزدیکان به شهر مالوه رفته بود که در همان شهر برای اولین بار ادعای مهدویت کرد. او در آنجا به وعظ و خطابه پرداخت و افرادی نیز به او متمایل شدند. والی شهر با شنیدن این موضوع او را از مالوه اخراج کرد.
سید محمد راهی مندوه شد. در مندوه پادشاه مالوه زندگی می کرد. او سید محمد را پذیرفت و حتی یکی از امیران پادشاه نیز جزو مریدانش شد.
پس از آن جونپوری به چند شهر دیگه هند رفت و در ادامه راهی مکه شد. سید محمد در آنجا نیز ادعای خود را بیان کرد.
سال ۹۰۱ قمری بود که سید محمد به هند بازگشت او به مدت حدود ۲ سال در احمد آباد گجرات ساکن شد. در آنجا نیز پس از دو سال (یعنی سال ۹۰۳) ادعای دروغین مهدویت خود را تکرار کرد. با بیان این ادعا گروهی دیگر از افراد به او مایل شدند. در این میان او با علمای آن شهر در خصوص رویت خدا به اختلاف خورد. پس آن ها بر اخراج او از شهر با هم توافق کردند. این توافق به اخراج او توسط محمود شاه کبیر گجراتی منجر شد.
سید محمد در ادامه به روستایی در نزدیکی فتن رفت. او در آنجا ساکن شد و پس از دو سال از ادعای قبلی در آن روستا ادعای خود را بیان کرد.
او در آنجا گفت که هر که من را تکذیب کند کافر است.
همچنین نامه هایی به حکام مختلف نوشت و ماموریتش را به عنوان مهدی شرح داد. او از آن ها خواست تا او را با این عنوان مهدی پذیرا باشند و یا ادعای دروغینش را ثابت کرده و او را به مرگ محکوم نمایند
ناگفته نماند که در ارتباط با موضوع ادعای جونپوری شایعاتی وجود دارد. برخی گفته اند که او در زمان شوریدگی این ادعا را کرده و در زمان سلامتی و صحو از این ادعا برگشته و امام زمان (عج) را موعود معرفی کرده است اما پیروانش به کلام اول او استناد کرده اند. برخی نیز گفته اند که او پس از شنیدن صدای “انت المهدی” و تکرار آن، در این امر تامل کرده و سپس خود را مهدی خوانده است. در این میان گروهی نیز گفته اند که مقصود او از “انا المهدی” هدایت شده است نه چیز دیگر.
مرگ سید محمد جونپوری
روز به روز تاثیر سید محمد بر مردم بیشتر می شد. این امر علما را نگران کرده بود. پس آنان خواستار تبعید او شدند. او تبعید شد اما پس از اتمام دوره تبعید به سند رفت. در سند نیز افراد زیادی مرید او شدند!! مدتی گذشت حاکم آن شهر که چنین دید دستور داد تا سید محمد را به قتل برسانند اما با وساطت اطرافیان از دستور خود صرف نظر کرد و تنها او را از سند اخراج کرد. این مدعی دروغین تصمیم گرفت این بار به سمت خراسان برود. او با حدود ۸۰۰ نفر از مریدانش راهی خراسان شد. در قندهار اما والی و حاکم شهر نیز طرفدارش شد. او پس از قندهار به غرب افغانستان یعنی شهر فراه رفت. حاکم این شهر مردی به نام ذالنون بود. او نیز طرفدار سید محمد شد و از علمای آن زمان خواست تا او را بیازمایند.ذوالتون همچنین به حاکم خراسان در این باره نامه نوشت و منتظر جواب ماند. جواب نامه بعد از ۹ ماه داده شد. اما قبل از آن سید محمد جونپوری در فراه مرد.
مردنی که پایانی برای مریدانش نبود …
آنچه پس از مرگ جونپوری گذشت
بعد از آنکه محمد جونپوری مرد، پسرش که محمود نام داشت، جانشینی او را به عهده گرفت. طرفداران او نیز در گجرات گروه ها و مکان هایی تاسیس کرده بودند که “دائره” نام داشتند. طرفداران محمد جونپوری که به مهدویان معروف بودند در این مکان ها با هم ارتباط برقرار می کردند و از ایجاد ارتباط با دیگر افراد که اعتقاداتی مثل آن ها نداشتند و باورهایشان متفاوت بود ممانعت می کردند چرا که آن ها را بی ایمان می دانستند.
در این میان حکام وقت گجرات هند مهدویان را مرتدد می خواندند. از این رو محمود جونپوری را زندانی کردند. او در زندان زیاد دوام نیاورد و هفت یا هشت سال پس از مرگ محمد جونپوری او نیز مرد. پس از مرگ محمود، خواندمیر جانشین شد. در زمان خواندمیر مشکلات بیشتر شدند چرا که علمای آن زمان گجرات کشتن مهدویان را جایز شمرده بودند. پس پس از حدود دو دهه که از مرگ محمد جونپوری می گذشت، جنگی رخ داد که در آن خواندمیر و عده ای از همراهانش کشته شدند.
اما این مرگ پایان کار نبود و برخی همچون میان مصطفی گجراتی کار را به دست گرفته بودند. ولی خوشبختانه پس از مرگ میان مصطفی آن هم در سال ۹۸۳ این فرقه رو به افول رفت.