در این مطلب پنج حکایت کوتاه از پنج تن آل عبا را به نگارش در آوردیم به این امید که با زندگی ائمه معصوم علیهم السلام آشنا شده و نکات و آموزههای زیبایی که وجود دارد را در زندگی به کار ببیندیم.
- بندگی خدای متعال| پیامبر اکرم (ص)
شخصی به نام معاذ بن جبل روایت میکند: در روزی از روزها به پیامبر (ص) عرض نمودم که من را به امری هدایت کند که با انجام آن به بهشت خدا داخل شده و از جهنم دور شوم. پیامبر (ص) فرمود: اگر چه مسئله مهمی را بیان کردی اما بر کسی که آن را انجام میدهد سهل است. تو خداوند را بنده باش و چیزی را همتای او قرار نده؛ نماز بخوان، زکات پرداخت کن، ماه رمضان را روزه گیر و به حج برو. در ادامه فرمود: تمایل داری که تو را به امور نیک هدایت کنم؟ گفتم: آری. حضرت فرمود: روزه سپری است بر آتش و زکات آتش اشتباهات را همانند آب که خاموش کننده آتش است، خاموش میکند. نمازی را که انسان در دل شب بخواند شعار نیکوکاران است.
در ادامه فرمود: آیا میخواهی تو را به اساس هر عمل نیک، ستون استوار و فراز کوههای آن هدایت کنم؟ پس فرمودند: ای معاذ! اساس عمل شایسته و نیک اسلام و عمود استوارش نماز است و کوههای آن جهاد فی سبیل الله هستند
حضرت ادامه دادند: آیا میخواهی معیار و زیر بنای اساسی آنان را ذکر کنم؟ جوابم مثبت بود. پس اشاره به زبان کرد و فرمود: زبان خویش را دراختیار گیر. پس گفتم: ما در برابر گفتار خود مواخذه میشویم؟ فرمودند: ای معاذ! مگر غیر از این است، انسانهایی که به رو و به صورت به آتش میافتاند، آنهایی هستند که اسیر زبان خویش میباشند!.
- حکایت کوتاه «مسلمان شدن مرد مسیحی»| امام علی (ع)
در زمان خلافت امام علی علیه السلام، در شهر کوفه، زره امام گم شد. چندی بعد، زره در نزد مرد مسیحی پیدا شد. پس امام او را به نزد قاضی برد و اقامه دعوی نموده و گفت: این زره من میباشد؛ آن را به هیچ کس نداده و نه فروختهام. اکنون آن را در نزد این شخص پیدا کردم. قاضی پس از شنیدن سخنان امام رو مرد مسیحی کرد و گفت: خلیفه ادعای خود را گفت، تو چه نظری داری؟ مرد مسیحی گفت: من ادعای خلیفه را تکذیب نمیکنم، ایشان ممکن است اشتباه کرده باشند اما این زره برای من است. قاضی به امام گفت: تو مدعی هستی و او منکر گفته تو است. در هر حال تو میتوانی شاهدی برای این ادعا بیاوری. امام علی (ع) در اینجا خندید و گفت: قاضی درست میگوید، اکنون لازم است شاهدی بیاورم اما من شاهدی ندارم. قاضی بر این اساس به نفع مسیحی حکم داد.
مسیحی زره را برداشت و رفت اما چند قدمی برنداشته بود که وجدانش به درد آمد، پس برگشت و گفت: این گونه حکومت نمودن و این شیوه رفتار از انسان عادی بر نمیآید، این شیوه پیامبران است. پس اقرار کرد که این زره برای علی علیه السلام است. چندی بعد این مسیحی مسلمان شد[1].
- حکایت کوتاه «شیعه کیست»|حضرت فاطمه (س)
مردی از همسر خود خواست که به نزد حضرت فاطمه (س) رفته و درباره او از ایشان سوال کند که آیا شیعه آنها هستم یا خیر؟
همسر به نزد حضرت فاطمه (س) رفت و از ایشان این سوال را پرسید. بانوی دو عالم پاسخ دادند: به او بگو اگر که به آنچه تو را بدان امر نمودیم عمل مینمایی و از آنچه نهی کردیم پرهیز میکنی از شیعیانمان خواهی بود.
آن زن سخن حضرت را به شوهرش رساند. شوهر ناراحت شد و گفت: وای بر من، چه کسی از خطا و گناه دور است! پس من تا ابد در جهنم خواهم بود چرا که آنکه شیعه اهل بیت نباشد همواره در آتش است.
همسر آن مرد دوباره به نزد حضرت فاطمه رفت و سخنان شوهرش را منتقل کرد.
حضرت فرمود: به او بگو آنچنان که گمان میکند نیست، شیعیانمان از بهترین اهل بهشت میباشند، و هر که ما را دوست داشته باشد و دوستان ما را نیز دوست بدارد و با دشمنانمان دشمن باشد و با دل و زبان خود ایمان آورده باشد، اگر که با امر و نهی ما مخالفت نماید، شیعه ما نیست گر چه به بهشت وارد میشود اما پس از آنکه به وسیله بلاها و سختیها در عرصه روز جزا و با ورود در طبقه بالای جهنم که عذاب میگردند، آنگاه به سبب محبتی که به ما دارند از جهنم آنان را نجات خواهیم داد و به نزد خویش خواهیم برد[2]
- حکایت کوتاه «پاسخ تسلیت»|امام حسن مجتبی (ع)
یکی از دختران امام حسن (ع) فوت میکند و گروهی از یاران و محبین به حضرت، نامهای در جهت تسلیت نوشته و برای حضرت فرستادند. امام در پاسخ نامهای به این مضمون نوشتند: نامه تسلیتتان را برای فوت دخترم دریافت کردم، من این فاجعه را در نزد خداوند محسوب میدارم؛ و در هر صورت خشنود و راضی به قضای الهی میباشم و در برابر مصائبی که از سوی خداوند به من میرسد، صابر و شُکرگذار هستم. اگر چه داغ این اتفاق سخت است اما با کمی تحمل و تدبر، رنج آن آسان میشود و به جهت اینکه فرزندان گُلی هستند در باغ زندگی که دست حیله گر زمانه آنان را میچیند و کبوتر مرگ آنها را میرباید و گروهی دیگر را جانشین آنان میسازد.
و آنهنگام که روح از کالبد آنان به پرواز در میآید در لشکرگاه مردگان سکونت مییابد، با همسایگانی همجوار میشوند که آشنایی با آنها ندارند.
اجساد آنان بدون حرکت و بدون آنکه دارای روح باشند در زیر خاک خوابیدهاند؛ آنها دید و بازدیدی نداشته و هیچ کس نمیتواند با آنها ملاقاتی داشته باشد.
آنها دوستان و آشنایان را به غم خویش مبتلا میکنند و خود در خانه ابدی خویش آرمیدهاند، خانهای که هولناک است و به جز مور و خاک انیسی ندارند.
آری؛ آنها رفتند و در چنان منزلی سکونت کردهاند و دیگران نیز به آنان میپیوندند. والسلام[3]
- حکایت کوتاه «گناه کردن به شرط انجام پنج کار»|امام حسین (ع)
در روزی از روزها جوانی به نزد امام حسین (ع) آمد. پس از سلام عرض کرد: ای پسر رسول خدا! من شخصی معصیت کارم و نمیتوانم بر انجام ندادن گناه صبر نمایم، پس من را نصیحتی نما.
امام رو به او کرد و با لبی که همواره لبخندی زیبا بر آن بود، فرمود: این پنج کار را انجام بده، پس از آن هر چه خواستی گناه کن.
جوان که از این پاسخ تعجب کرده بود، سراپا گوش شد تا آنها را شنیده و انجام دهد.
پس امام فرمودند:
- رزق و روزی خداوند را نخور و هر آنچه خواهی معصیت کن.
- از ولایت و حکومت خداوند خارج شو و هر چه خواستی گناه کن.
- جایی را برگزین که خداوند تو را در آنجا نبیند، پس هر چه خواستی گناه و معصیت کن.
- زمانی که فرشته مرگ برای گرفتن جان تو آمد او را از خویش بران و هر چه خواهی معصیت کن
- هنگامیکه مالک جهنم تو را به سمت دوزخ میبرد، به جهنم وارد نشو و هر چه خواستی گناه کن.
منابع:
[1] الامام علی، صوت العداله الانسانیه، ص 63
[2] كشف الغمه ، ج 2، ص 127.
[3] بحار الا نوار: ج 43، ص 336، ح 6، به روایت از امالى شيخ مفيد