در این مطلب و برای بهرهمندی از کلام امام سجاد (ع) به شرح فرازهای دیگری از دعای دوازدهم صحیفه سجادیه خواهیم پرداخت. دعای دوازدهم متشکل از 16 فراز است و حضرت در آن نخست با بیانی زیبا از هر چه که مانعی برای دعا و طلب غفران الهی میشود، سخن گفته و در ادامه با کلام و تعابیری خاشعانه و متواضعانه به اعتراف و اقرار انسان در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی اشاره نموده است.

فرازهایی از دعای دوازدهم صحیفه سجادیه
- فرازهای چهارم و پنجم
فَهَا أَنَا ذَا، يَا إِلَهِي ، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّكَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِيلِ، وَ سَائِلُكَ عَلَى الْحَيَاءِ مِنِّي سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعيِلِ، مُقِرٌّ لَكَ بِأَنِّي لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِكَ إِلَّا بِالْإِقْلَاعِ عَنْ عِصْيَانِكَ ، وَ لَمْ أَخْلُ فِي الْحَالَاتِ كُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِكَ
اکنون این منم- بار الها! که به پیشگاه عزت تو ایستادهام، ایستادن و وقوف فرمانبردار ذلیل، و شرمگینانه و از روی حیاء همچون تهی دست عیالوار دست نیاز به سوی تو دراز کردهام و اقرار میکنم که در زمان احسان تو، جز برکنار ماندن از معصیتت، فرمانی نبردهام، و در تمامی حالات از احسان و نیکی تو برون نبودهام (بی نصیب نبودهام).
- شرح فرازهای چهار و پنج
در این بخش از دعا امام سجاد علیه السلام با تمامی وجود و جملگی لوازم آن به بندگی اعتراف و اقرار کرده است، به این معنا که اگر همهی عزت از آن خداوند که قادر مطلق و هستی بخش است، ما سوای او به جز فقر و نیاز در متن وجود و ذات آنان نصیب دیگری نبوده و نخواهد بود زیرا آفریدهها در عین این که کمالاتی را صاحب هستند، نیازمند مطلق میباشند و با تمامی غنا، فقیر به خداوند میباشند. از امام حسین (ع) در این باره آمده است: خداوندا! من در توانگری و غنای خود، فقیرم، پس چگونه است که در بینواییام نیازمند نباشم؟! و من در عین دانایی (آنجا که عالم هستم)، نادانم، پس چگونه است که در جهالت خویش، جاهل نباشم؟!
درست است، آنهنگام که فردی به حقیقت وجود خویش پی ببرد، عزت و بزرگی حق تعالی و کوچکی و نیازمند بودن خود را به خداوند درک کرده و با تمامی وجود احساس میکند. البته این بخش از آگاهی از نوع دانش رسمی و تصوری نیست و دریافت و درکی مساوی با همه هستی آدمی است، یعنی فهم و درکی که از تمامی هستیاش برمیخیزد. به بیان دیگر، آدمی در این حال، خویشتن را وابسته محض میبیند و متوجه میگردد که در هر آن از زندگی خویش، به مبداء هستی یعنی خداوند قادر مرتبط و وابسته است.
طبق این ارتباط که در سرتاسر عالم جاری است همه اشیاء و موجودات (تمامی کائنات) قائم به خدا هستند و معنا و مفهوم دو آیه «وَ لله مُلک السماوات و الارض» و «له ما فی السموات و ما فی الارض» نیز همین است چرا که ملکیت بیان شده در این آیات، ملکیتهای اعتباری نمیباشند و به وابستگی محض در تمامی کائنات و حقیقت هستی اشاره دارد.

به همین سبب است که حضرت زین العابدین (ع) تنها راه رهایی از سرکشی و نافرمانی را الطاف ویژه خداوند متعال و توفیق خاصی که از سوی او به بندهها عنایت شده دانسته و در آخرین عبارت از این دو فراز همهی حالات خویشتن را به او که قادر مطلق است منسوب میدارد. امام در این بخش میفرماید: وَ لَمْ أَخْلُ فِي الْحَالَاتِ كُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِكَ ، به این معنا که هیچ گاه از منت تو خارج نبودهام و در تمامی احوال از احسان و نیکی تو، بی نصیب نبودهام.
احتمال میرود که در اینجا برخی گمان کنند که لازمه چنین حرفی این است که ما به تمام حقیقت وجود، به خداوند وابسته هستیم و ذات ما و لوازم آن به طور محض ربط به او میباشند، چیزی به جز جبر و استناد فعل آدمی به خداوند نیست. در این باره باید گفت: آنچه که بیان گردید در مقام ایجاد عالم و نظام تکوینی اصل هستی میباشد و این ارتباط و سنخیتی با موضوع جبر و جبرگرایی ندارد چرا که سخنانی که بیان شدند در ارتباط با ایجاد و خلقت هستی است و از جمله موجوداتی که آفریده میشود، قدرت اختیار آدمی است ولی موضوع جبر بحثی کلامی است، سر سخن درباره آدمی بعد از خلقت است.
میتوان این گونه گفت: بحث در ارتباط با اصل خلقت حقیقت هستی است و اینکه در مرتبه پیدایش عالم هستی، تمامی موجودات از جمله اختیاری که خداوند به آدمیان عطا نموده، موجود میشوند، اما درباره جبر و اختیار، سخن و کلام در ارتباط با افعال اختیاری و تکلیف پذیری آدم است. پس جای بحث جبر و اختیار پس از موضوع هستی یافتن آدمی است که تکالیف و اوامر خداوند متوجه او میشود و آن وقت است که زمان مطرح نمودن این سوال است که آیا فردی که در انجام یا ترک کردن فعل مکلف است، دارای اختیار است یا نه؟ جواب مختصر است: اختیار نیز مخلوق خداوند است، پس آدم موجودی است که از اختیار برخوردار است و با قدرتی که حق تعالی به او ارزانی داده قادر است در کردار و رفتار خود به یکی از دو مسیر خیر و شر تمایل داشته و آن را محقق سازد.
پس بر این اساس در اینجا که صحبت از اصل ایجاد و نظام تکوینی آفرینش است، جایی برای جبر و اختیار نخواهد بود چرا که پیش از آفرینش همه چیز عدم محض میباشد و در آن مرحله موضوع جبر و اختیار مطرح نیست و نمیتوان چنین گفت که انسانها جبرا آفریده شدهاند زیرا عدم یا هیچ که مجبور نمیشود و جبر و اختیار تنها برای افعال اختیاری انسانی که وجود دارد مطرح میباشد.
- تلاوت آیه 42 سوره نور- سعد الغامدی
وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ
و از براى خداست حكومت و مالكيّت آسمانها و زمين؛ و بازگشت (تمامى موجودات) بسوى اوست!