در مطلب «داستان ازدواج پیامبر (ص) با حضرت خدیجه (س)- بخش اول» تا آنجا بیان شد که پیامبر (ص) همراه با کاروان خدیجه (س)، برای تجارت راهی سرزمین شام شد و به یُمن وجود او کاروان سختی کمتری نسبت به دفعات قبلی کشید و زودتر از همیشه به شام رسید. همچنین بیان شد که راهبی مسیحی پس از دیدن رسول خدا (ص) نوید رسالت او را به غلام خدیجه (س) داد و سفارش او را به کاروانیان کرد.
حال و در این نوشتار ادامه این بخش از زندگانی پیامبر (ص) را با نثری داستان گونه به نگارش در خواهیم آورد[1].
ازدواج پیامبر (ص) با حضرت خدیجه (س)
پس از استراحت در کنار صومعهای که در حوالی ورودی به شهر شام بود، کاروانیان به راه افتاده و وارد شهر برای تجارت و خرید و فروش شدند. کار مبادله کالا و تجارت به پایان رسید. کاروانیان مهیای برگشت به مکه شدند. غلام خدیجه سلام الله علیها در مسیر بازگشت سودی که در این سفر کرده بودند را بر شمرد و متوجه شد که این بار سود فراوانی عایدشان شده است به گونهای که در هیج یک از سفرهای تجاری پیشین بدین شکل سود نکرده بودند. پس مشتاق بود که زودتر به مکه رسید و نوید این موفقیت را به حضرت خدیجه (س) بدهد.
کاروان به وادی «مر الظهران» رسید، پس میسره به نزد رسول خدا (ص) رفت و گفت: بهتر است که جلوتر از کاروان به مکه بروی و جریان این سفر و سود آن را به اطلاع خدیجه (س) برسانی. حضرت (ص) اطاعت کرد و به سوی مکه حرکت نمود.
حوالی ظهر بود، خدیجه در یکی از غرفههایی که به کوچههای مکه مشرف بودند، نشسته بود و نظارهگر مردم بود که ناگهان دید شخصی سواره به سوی خانهاش در حال حرکت است و تکهای ابر بالای سر او قرار دارد و شبیه به سایبانی بر سر سواره است.
سوار به نزدیکی خدیجه (س) رسید و پیاده شد. خدیجه متوجه شد که آن سواره محمدِ امین و درستکار است. پس با اشتیاق او را به خانه دعوت کرد. حضرت نیز با بیانی فصیح و زیبا جریان سفر و سود فراوانی که نصیبشان شده بود را برای خدیجه (ص) بازگو کرد. خدیجه اگر چه محو سخنان حضرت بود اما فکرش به شدت درگیر تکه ابری بود که بر سر ایشان همچون سایبان بود.
پس از اتمام سخن، خدیجه سوال نمود که میسره در حال حاضر کجاست؟ حضرت فرمود که به دنبال من در حال آمدن به سوی مکه است. خدیجه (س) که میخواست ببیند ماجرای آن ابر چیست و آیا اتفاقی سایه افکنده بود یا نه به رسول خدا گفت که به نزد میسره برود و همراه با کاروان وارد شود. حضرت که خارج شد، خدیجه نیز به سرعت خود را به آن غرفه رساند و رفتن او را به تماشا نشست که با کمال تعجب دید که همان ابر دوباره بر سر محمد (ص) همچون سایبانی سایه افکند و همراهیاش میکرد.
کاروان رسید. میسره به نزد بانوی خود خدیجه رفت و آنچه که در سفر رخ داده بود و سخنانی که نسطورا درباره محمد (ص) بیان کرده بود را گفت.
این سخنان، مشاهدات پیشین خود خدیجه و چیزهایی که پیشتر مرد یهودی درباره ظهور پیامبری در آن سرزمین گفته بود خدیجه را مشتاق کرد تا فکر و شوق ازدواج با محمد مصطفی (ص) را در سر داشته باشد.
پس از محاسبه سود تجارت، خدیجه 4 شتر را به حضرت داد و غلام خود میسره را به جهت مژدههایی که داد، آزاد کرد. سپس به نزد پسر عموی مسیحی خود «ورقه بن نوفل» رفت و آنچه را که در سفر شام اتفاق افتاد و آنچه را که دیده بود برای او گفت، چرا که او مطالعات دینی فراوانی دارد و میخواست نظر او را در این باره بداند.
ورقه بن نوفل پس از شنیدن سخنان خدیجه گفت: ای خدیجه اگر هر آنچه که بیان کردی درست باشد، آگاه باش که محمد بن عبدالله رسول این مردم خواهد بود و من نیز به جهت اطلاعاتی که کسب کردهام انتظار ظهور چنین پیغمبری را در این سرزمین دارم.
این رخدادها اشتیاق خدیجه را به وصلت با محمد (ص) بیشتر کرد. پس به شکلی تمایل داشت تا علاقه خود را به اطلاع حضرت برساند. او به دنبال یکی از زنان قریش به نام نفیسه فرستاد و از علاقه خود به محمد (ص) گفت و از او خواست تا به صورتی که او صلاح میداند به حضرت این موضوع را برساند.
نفیسه به نزد پیامبر رفت و در حین گفتگو به او گفت که ای محمد! به چه دلیل زن نمیگیری؟ حضرت گفت: چیزی ندارم که به وسیله آن زنی را به همسری خود بگیرم.
نفیسه ادامه داد: اگر که من این مشکل را برطرف کنم و زنی زیبا از خانوادهای اصیل که دارای مال است را برای تو پیدا کنم آیا تو تمایل به ازدواج داری؟ محمد (ص) فرمود: کجا چنین همسری را میتوان پیدا کرد؟
نفیسه گفت: من این کار را میکنم و خدیجه را برای این امر آماده میسازم. پس به نزد خدیجه رفت و او را در جریان گفتگو قرار داد.
موضوع خواستگاری و ازدواج حضرت محمد (ص) و خدیجه (س) از شکل خصوصی خارج شد و عموی خدیجه و عموهای رسول خدا (ص) در جریان قرار گرفتند و مجلس خواستگاری و عقد با مهریه 20 شتر یا 500 درهم پول (به نقلی دیگر) و با حضور بزرگان دو خانواده پایان یافت[2].
منابع:
[1] ناگفته نماند که درباره چگونگی ارائه پیشنهاد خواستگاری و ازدواج نقلهای مختلفی صورت گرفته است که این نوشتار برگرفته از آنها میباشد.
[2] برگرفته از زندگانی حضرت محمد (ص) از سید هاشم رسولی محلاتی نگاشته شده در سایت حوزه نیوز
- آیه 21 سوره روم- شاطری ابوبکر (تحدیر)
وَ مِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَ جَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَ رَحۡمَةًۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ.
و از نشانه هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكّر مى كنند!