داستان افک (دروغ بزرگ) – بخش دوم

داستان های قرآنی

یکی از وقایعی که خداوند متعال در قرآن به آن اشاره کرده [1] و از آن سخن گفته است، افک یا همان دروغ و بهتان بزرگ است که گروهی از منافقین به یکی از همسران پیامبر اکرم (ص) بستند. اهل تسنن گفته‌اند که این واقعه درباره عایشه می‌باشد و در برخی از کتب شیعی بر اساس روایت‌ها به ماریه قبطیه یکی دیگر از همسران پیامبر (ص) نسبت داده شده است.

در مطلب پیشین (داستان افک (دروغ بزرگ) – بخش اول) بخشی از این رخداد مرتبط با عایشه بیان شد که در این مطلب به بیان ادامه آن خواهیم پرداخت.

در مطلب قبلی تا آنجا بیان شد که عایشه پس از مدتی از بهتان و تهمتی که منافقین به او بسته بودند مطلع شد و این اطلاع از تهمت و شایعه‌ای که در مدینه پیچیده شده و به گوش رسول الله (ص) نیز رسیده است، باعث شد که کار او تنها گریه و ناله باشد چرا که او مرتکب خطایی نشده بود و صفوان تنها او را که از سپاه رسول خدا (ص) در بازگشت از جنگ بنی مصطلق در یکی از منزلگاه های بین راه، جا مانده بود به سپاه رساند.

داستان های قرآنی
داستان های قرآنی

رد افک و دروغی که به عایشه بستند

یک ماه گذشت و پیامبر خدا در کار عایشه و شایعه‌ای که در مدینه پخش شده، حیران مانده بود و به انتظار نزول وحی از سوی خدا در این ارتباط و یا دیدن رویایی که حقیقت را آشکار نماید، بود تا اگر که شک یا شبهه‌ای وجود داشته باشد، برطرف گردد اما هیچ وحی نازل و هیچ رویایی دیده نشد.

حضرت تصمیم گرفت خود به تحقیق در این باره بپردازد و نظر برخی از صحابه را درباره عایشه جویا شود. پیامبر نخست به نزد همسر خویش زینب بنت جحش رفت که احتمال می‌رفت رقیبی برای عایشه باشد رفت و نظر او را درباره عایشه پرسید. زینب گفت که همواره مراقب او و کردار و رفتارش بودم اما به جز خوبی چیزی در او ندیدم.

محمد (ص) سپس به نزد اسامه بن زید رفت و همان سوال را پرسید. اسامه بیان نمود که عایشه همسر شما است و من به غیر از خوبی در او مورد مشکوکی مشاهده نکرده‌ام.

پیامبر خدا (ص) این بار به نزد امام علی علیه السلام رفت و نظر او را درباره عایشه جویا شد. علی علیه السلام در پاسخ گفت که حقیقت را از کنیز ایشان، بریره، بپرسید. پس بریره آمد و پیامبر (ص) به او فرمود که آیا تو در کردار و رفتار عایشه به مورد مشکوکی برخورد کرده‌ای؟ بریره پاسخ داد که به خداوند قسم تا به الان موضوع و یا رفتار مشکوک و یا معیوبی در عایشه ندیده‌ام جز این‌که به سبب آن‌که نوجوان است در زمانی که خمیر درست می‌کند خوابش می‌برد و مرغ‌ها آمده و به آن خمیر نوک می‌زنند و از آن می‌خورند.

تحقیق پیامبر به پایان رسید او به مورد مشکوکی برخورد نکرده بود. پس با عصبانیت به میان مردم رفت و به آنان فرمود که ای مردم چرا بعضی از شما به اهل من بهتان می‌زنید و من را ناراحت می‌کنید، به خداوند قسم من به غیر از خوبی در او چیزی ندیده ام.

برخی از شما مردی را متهم می‌کنند که به غیر از خیر و نیکی از او یاد ندارم و هر جا که باشم او به همراه من خواهد بود.

حضرت پس از ایراد نمودن این سخنان به خانه ابو بکر و به نزد عایشه رفت. ایشان فهمید که عایشه در حال گریه کردن است. حضرت سلام نمود و رو به عایشه فرمود: در آخر سخنان مردم به گوش تو رسید. از حق تعالی بترس و اگر که خطایی از تو سر زده توبه نما که خداوند توبه را پذیرا است. عایشه نتوانست پاسخ بدهد پس به پدرش گفت: شما به جای من با پیامبر سخن بگویید. ابو بکر عرض کرد: به خداوند قسم من نمی‌دانم که چه حرفی بزنم. عایشه سپس به مادر خویش اشاره کرد. اما مادر او نیز گفت که نمی‌داند که چه بگوید. پس عایشه گفت: به خداوند قسم که من در این ایام خانواده ای را گرفتارتر از خانواده خویش نیافته ام. سپس گریه کرد و ادامه داد: به خداوند قسم که من توبه نخواهم کرد چرا که خطایی نکرده‌ام. اگر که اقرار نمایم، سخنی دروغ گفته‌ام و اگر که مردم را انکار کنم سخنم را راست نمی‌دانند. پس گریه کرد و گفت من در این باره حرفی را بر زبان جاری می‌سازم که پدر یوسف (حضرت یعقوب) گفت: و من در این مصیبت صبر جمیل میکنم که بر دفع این بلا فقط خداوند است که می‌تواند مرا کمک نماید[2].

نزول وحی تاییدی بر سخن عایشه

حضرت پس از سخن عایشه به فکر فرو رفت. ابو بکر و ام رومان نیز ناراحت بودند که ناگهان حالت نزول وحی به پیامبر دست داد. پس عبای خویش را به تن پیچید و بالشتی را زیر سر خود قرار داد و دراز کشید. عایشه متوجه شد که بزودی در این رابطه وحی از جانب پروردگار نازل می‌شود و مشکلی که پیش آمده حل می‌شود. پس او همچنان شجاعانه به انتظار وحی بود چرا که به خود مطمئن بود.

پس از لحظاتی حضرت محمد (ص) از جای خویش برخاست و فرمود که ای عایشه تو را بشارت می‌دهم که حق تعالی عفت تو را ضمیمه قرآن نمود و آن را فرو فرستاد تا در بین مردم تلاوت شود. آن گاه خود ایشان شروع به خواندن آیات 11 تا 21 سوره نور نمودند.

اشکالات وارد شده درباره داستان افک

در این باره به ویژه از سوی برخی از کاتبان شیعه اشکالاتی مطرح شده است که برخی از آن‌ها عبارتند از:

  • درباره داستان افک گفته شده که سند تمامی روایات به خود عایشه بر می‌گردد و سند روایات نیز ضعیف می‌باشند.
  • در جایی گفته شده که پیامبر از اسامه درباره عایشه پرسید در حالی که زمان وقوع این رخداد، اسامه کودکی بیش نبود.
  • پیامبر (ص) معصوم است و داشتن سوء ظن نسبت به شخص بی گناه به جهت تحت تاثیر شایعه قرار گرفتن، با این موضوع منافات دارد.

منابع:

[1] در آیه هایی از سوره نور آمده است (آیات 11 تا 21)

[2] برگرفته از آیه 18 سوره یوسف

  • تلاوت تحقیق آیه 12 سوره نور – کریم منصوری

لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَٰذَا إِفْكٌ مُبِينٌ

چرا هنگامی که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغی بزرگ و آشکار است؟!

دانلود

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *