داستان هایی از زندگانی حضرت محمد (ص)

حضرت محمد (ص)

با فرا رسیدن میلاد مسعود خاتم المرسلین، حضرت محمد (ص) و آغاز هفته وحدت تصمیم گرفتیم تا به نقل داستان هایی از زندگانی ایشان بپردازیم به این امید که پند و اندرزهایی که در این قصه ها وجود دارند را آویزه گوش خود نموده و به عنوان فردی مسلمان همانند پیامبر خود که اسوه حسنه‌ای برای تمامی مردم جهان است، عمل نماییم.

حضرت محمد (ص) پیامبر خاتم
حضرت محمد (ص) پیامبر خاتم

مشارکت و تقسیم کار در هنگام سفر [1]

رسول خدا (ص) در سفری از سفرهایش امر نمود تا برای غذای افراد کاروان گوسفندی را آماده کنند. افراد کاروان اطاعت امر کردند. در این بین یکی از یاران پیامبر (ص) گفت که گوسفند را من سر می‌بُرم، دیگری اظهار داشت که کندن پوست گوسفند را من بر عهده می‌گیرم، شخص سومی گفت پختن گوشت گوسفند را من انجام می‌دهم و … که ناگهان پیامبر اکرم (ص) فرمود: پس جمع نمودن هیزم با من خواهد بود. اصحاب زمانی که این سخن را شنیدند، عرض نمودند که ای رسول خدا (ص) تمامی کارها را ما انجام خواهیم داد، لازم نیست شما به زحمت بیفتید. پیامبر (ص) فرمودند: من می‌دانم که شما کارهای من را بر عهده می‌گیرید ولی من دوست ندارم برای انجام کارها میان من و شما تبعیض باشد، شما کار کنید و من بنشینم چرا که حق تعالی دوست ندارد بنده خود را بین دوستانش در وضع و موقعیتی جدا از آن‌ها مشاهده کند به گونه‌ای که برای خویش امتیازی نسبت به دیگر افراد قائل گردد. پس از این سخن پیامبر از جای خویش بلند شد و برای هیزم آوردن به صحرا رفت.

بردباری و صبر حضرت محمد (ص) [2]

حضرت محمد (ص) در مسجد به همراه جمعی از یاران نشسته بود و مشغول صحبت بود که کنیزی از انصار وارد شد و به نزد پیامبر (ص) رفت. او به صورت پنهانی گوشه‌ای از عبای حضرت را کشید. پیامبر (ص) متوجه شد، پس احتمال داد که آن کنیزک با او کار دارد. پس از جای خود برخاست. هنگامی که بلند شد، کنیز سخنی نگفت، پیامبر نیز سوالی نکرد و دوباره در جای خویش نشست. کنیز برای بار دوم این عمل را تکرار کرد. پیامبر خدا (ص) این بار نیز از جای خود برخاست تا اگر که کنیز سخن و یا درخواستی دارد بگوید، اما کنیز حرفی نزد. برای بار سوم نیز کنیز این کار را تکرار نمود و بدون هیچ حرف و سخنی پیامبر در جای خود نشست. برای بار چهارم حضرت از جای خویش بلند شد، این بار کنیز بخشی از عبای حضرت را برید و به سمت خروجی مسجد روانه شد. یاران که این‌چنین دیدند گفتند که ای کنیز این چه کاری بود که انجام دادی؟ حضرت سه باز از جای خود برخاست اما تو خواسته‌ات را نگفتی و برای بار چهارم عبای حضرت را بریدی؟!!

کنیز گفت که من در خانه‌ای هستم که فردی از آن‌ها بیمار است. پس اهل خانه من را به این‌جا فرستادند تا پاره‌ای از عبای رسول الله (ص) را برای شفای بیمار ببرم. پس سه بار اول می‌خواستم مقداری از عبای ایشان را بریده و با خود ببرم اما خجالت کشیده و حیا کردم.

حضرت محمد (ص) با صبر و گذشت پس از شنیدن سخنان کنیز بدون آن‌که ذره‌ای ناراحت و دل آزرده شود، او را بدرقه نمود.

کدام بهتر است؟ [3]

در روزی از روزها، پیامبر اکرم (ص) در صحرا از کنار شتربانی گذشتند و از او تقاضای مقداری شیر نمودند. شتربان گفت: هر آن‌چه که در سینه شتران است برای صبحانه اهل قبیله می‌باشد و هر آن‌چه که در این ظرف می‌باشد برای شامگاه آنان می‌باشند. پس حضرت (ص) برای زیاد شدن مال و فرزندان شتربان دعا نمود و از کنار او گذشت. پس در ادامه به ساربانی دیگر رسید، از او نیز شیری طلب نمودند. ساربان شتران را دوشید و شیری که به دست آورد را در ظرف‌های پیامبر (ص) ریخت و گوسفندی را نیز به ایشان تقدیم کرد و گفت: در حال حاضر تنها همین مقدار را دارم اگر که رخصت دهید بیش از این را تهیه و به شما تقدیم کنم. رسول الله (ص) دست خویش را به دعا بلند کرد و فرمود: پروردگارا به مقدار کفایت به این شتربان عنایت نما.

همراهان پیامبر (ص) زمانی که دعای حضرت در حق دومین ساربان را شنیدند، به ایشان عرض کردند که ای رسول خدا (ص) برای شتربانی که شیری نداد دعایی کردید که تمامی ما آن دعا را دوست داریم اما برای شخصی که نیاز و حاجت تو را برآورده نمود از حق تعالی چیزی درخواست نمودی که ما آن را دوست نمی‌داریم.

پیامبر (ص) فرمودند: مقدار کمی که کافی باشد در حیات بهتر از ثروت بسیاری است که آدمی را به خود مشغول سازد. حضرت این دعا را نیز فرمودند: خداوندا به محمد و آل محمد به میزان کفایت لطف نما [4].

محمد رسول الله | تایپوگرافی
محمد رسول الله 

پاسخ رسول الله (ص) به پیک و فرستاده مستمندان [5]

انس بن مالک نقل می‌کند که مستمندان شخصی را به عنوان فرستاده و پیک خویش به نزد رسول خدا (ص) فرستادند. پیک زمانی که به حضور حضرت شرفیاب شد، عرض نمود که من از سمت مستمندان پیامی دارم. پیامبر (ص) فرمودند: مرحبا به تو و گروهی که نماینده آن‌هایی. آنان گروهی هستند که من دوست دارم. پیک گفت: مستمندان می‌گویند که ای پیامبر خدا اهل ثروت همه‌ی حسنات را برده‌اند و به حج می‌روند که ما توانایی آن را نداریم. اگر که بیمار شوند زیادی اموال خویش را می‌فرستند تا برای آنان ذخیره باشد.

حضرت پس از شنیدن سخنان فرستاده فرمود: به فقیران بگو که هر مستمندی که صبر پیشه کند از سه امتیاز برخوردار خواهد شد که ثروتمندان آن سه امتیاز را ندارند:

یک: در جنت خدا غرفه‌هایی وجود دارد که اهل بهشت به آن‌ها نگاه می‌کنند همانگونه که انسان‌ها به ستارگان می‌نگرند. وارد آن غرفه‌ها (قصرها) نمی‌شود جز رسول خدا، فقیر، شهید بینوا و یا اهل ایمان فقیر.

دو: نصف روز پیش از ثروتمندان وارد بهشت می‌شوند که میزان آن نصف پانصد سال می‌باشد.

سه: هر زمان فرد دارایی بگوید: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر» و شخص فقیر نیز این ذکر را بر زبان جاری سازد، پاداش غنی همانند مستمند نمی‌شود حتی اگر که ده هزار درهم نیز انفاق نماید. این سبقت در دیگر کارهای خوب و عبادات محفوظ می‌باشد. پیک پس از شنیدن این سخنان به نزد مستمندان بازگشت و آن‌چه را که پیامبر (ص) فرموده بودند را بیان کرد. تمامی مستمندان گفتند که به این وضع راضی گشتیم. [6]

منابع:

[1] كحل البصر/ص۶۸

[2] بحارالأنوار/ ج۷۱/ ص۳۷۹/ حديث۱۳

[3] آگاه شویم،حسن امیدوار،جلد هشتم

[4] انوار نعمانيه ، ص 342

[5] آگاه شویم، حسن امیدوار، جلد هشتم.

[6] انوار نعمانيه، ص 332 و اثنى عشريه

موسسه قرآنی معراج النبی استان خوزستان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *