برشی از زندگانی ابراهیم خلیل الله (ع) – بخش اول

داستان حضرت ابراهیم علیه السلام

در قرآن کریم خداوند متعال به شرح زندگانی اقوام گذشته و رسولانی که برای هدایت آنان مبعوث نموده، پرداخته است. اما شرح و پرداخت به این قصه ها از سوی قادر متعال برای نقل داستان و یا سرگرمی نیست بلکه در هر یک از آن ها نکات تربیتی و درس هایی نهفته است که با تفکر، تدبر و معرفت می توان به آنان دست یافت و در زندگانی خود برای وصول به سعادت و خوشبختی به کار برد. حضرت ابراهیم خلیل الله (ع) از جمله پیامبران اولو العزم الهی است که خداوند در قرآن کریم به بخش هایی از زندگی او که سراسر ایثار و گذشت در راه خدا، مبارزه با بت پرستی و دعوت به یکتاپرستی است اشاره نموده است. در این مطلب قصد داریم برشی از زندگانی این پیامبر خدا را که برگرفته از آیات نورانی قرآن است را به شکل داستان برای شما بیان کنیم.

داستان حضرت ابراهیم علیه السلام
داستان حضرت ابراهیم خلیل الله 

سلطنت نمرود و تولد ابراهیم (ع)

بابِل شهری در کرانه رودهای دجله و فرات بود که از تمدن عظیم و بزرگی برخوردار بوده و مردم آن در رفاه، آسایش و زیادی نعمت روزگار می گذراندند اما این مردم از لحاظ معنوی در وادی ضلالت سرگردان بوده اند. در واقع آن ها به جای پرستش معبود بی بدیل و بی همتا، بت هایی را به دست خود ساخته و آنان را رَب و پروردگار خود قرار داده و پرستش و احترام می کردند (البته در میان مردم افرادی بودند که به پرستش ماه، خورشید و ستارگان نیز مشغول بوده اند). در آن دوران فردی به نام نمرود فرمانروایی آن سرزمین را بر عهده داشت. او فردی مغرور، مستبد، ظالم و ستمگر بود که به سبب قدرت و تسلط کاملی که بر مردم سرزمین بابِل داشت ادعای خدایی نمود و مردم کور دل که در جهل و نادانی به سر می بردند را به پرستش خود دعوت می کرد.

در زمان تولد ابراهیم خلیل الرحمان (ع) ستاره شناسانی که در آن دوران وقایع آینده را برای نمرود پیش بینی می کردند به او خبر دادند (بیان شده که آزر سرپرست حضرت ابراهیم (ع) خود از منجمانی بود که این خبر را به نمرود داده اند) که در آینده ای نه چندان دور پسری متولد می شود که حکومت و سلطنت تو را در هم کوبیده و نابود می سازد. نمرود هنگامی که این خبر را شنید آشفته خاطر و عصبانی شد و از آنان پرسید که آن پسر در کجا متولد می گردد. به او گفتند که آن پسر، زاده همین سرزمین است.

نمرود برای آن که بتواند از این رخداد جلوگیری کند گفت که دیگر هیچ زن و شوهری نباید با هم باشند و آمیزشی صورت بگیرد پس دستور داد که آن ها را از هم جدا کنند. او همچنین برای تمامی زنانی که باردار بودند مامورانی قرار داد تا اگر که نوزادی به دنیا بیاید و معلوم شود پسر است توسط جلادان کشته شود (برخی از مورخان نوشته اند که در آن زمان بین هفتاد و هفت تا صد هزار نوزاد توسط ماموران گمارده شده شناسایی و به دست جلادان کشته شدند [1]).

در این میان مادر ابراهیم (ع) باردار بود اما بر اساس مشیت و اراده خداوند آثار بارداری در او مشخص نبود به گونه ای که بارها مورد معاینه قابله های مامور شده قرار گرفت اما علامتی که مشخص کند او باردار است مشاهده نمی شد.

نُه ماه از بارداری مادر ابراهیم گذشته بود و زمان وضع حملش فرا رسیده بود در این میان نیز شوهر او (پدر ابراهیم (ع)) از دنیا رفت. او دنبال راه چاره برای وضع حمل بود به گونه ای که  جلادان و ماموران بی اطلاع بمانند تا فرزند دلبندش در امان باشد. پس تصمیم گرفت طبق سنت و قانون آن زمان که زنان در دوران قاعدگی (پریودی) از شهر خارج شده و پس از اتمام دوره به شهر باز می گردند، عمل کرده و به همین بهانه از دسترس ماموران خارج شود.

نمرود
نمرود

مادر ابراهیم علیه السلام به بیرون شهر رفت و در غاری که در آن اطراف وجود داشت پناه گرفت و منتظر شد تا زمان وضع حمل او برسد. روزها گذشت تا آن که در تاریخ یکم ذی حجه ابراهیم علیه السلام چشم به جهان گشود …

مادر ابراهیم چند روز را در کنار نوزاد خویش ماند، او از ترس ماموران نمرود نمی توانست ابراهیم را به شهر ببرد. پس برای حفظ جانش او را در پارچه ای پیچید و در همان غار گذاشت و در غار را با سنگ هایی بست تا جانوران به او گزندی نرسانند و به شهر و خانه ی خود بازگشت.

آغاز دوران سخت و مشقت بار زندگی ابراهیم (ع) و مادرش

ابراهیم خلیل الله نوزاد تازه به دنیا آمده، به اذن پروردگار انگشت ابهام خویش را می مکید و از آن راه تغذیه می کرد، مادرش نیز هر چند روز یک بار به شکل پنهانی به دیدنش می رفت و پس از شیر دادن به او به خانه بر می گشت. روزها و سال ها از پی هم و به همین منوال گذشتند تا آن که ابراهیم به سن 13 سالگی رسید.

در روزی از روزها که مادر همانند همیشه به دیدار فرزند خود رفته بود، ابراهیم از او درخواست کرد تا او را نیز به همراه خویش به منزلشان در شهر ببرد. اما مادر که همچنان نگران حال ابراهیم بود و می ترسید نمرودیان او را گرفته و به قتل برسانند به او گفت که صبر کن تا با آزر که سرپرست تو است در این باره صحبت کنم و نظرش را جویا شوم. اگر که صلاح بود به دنبالت می آیم و با یکدیگر و از راهی که خطر کمتری دارد، به شهر باز می گردیم …

منبع:

[1] ناسخ التواریخ پیامبران: ج ۱، ص ۱۶۰

 

  • تلاوت ترتیل آیه 125 سوره نساء – استاد عبدالله مطرود

وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۗ وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا

دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاکِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستیِ خود، انتخاب کرد.

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *