با فرا رسیدن میلاد پر خیر و برکت امام هادی علیه السلام بر آن شدیم در مطلبی خلاصه ای از زندگی آن حضرت و چند داستان و حکایت خواندنی از دوران زندگی ایشان را برای بهره مندی شما در سایت قرار دهیم.
خلاصه ای درباره امام هادی (ع)
امام علی بن محمد الهادی دهمین امام از ائمه اطهار علیهم السلام است که در پانزدهم ماه ذی حجه سال 212 هجری قمری در روستایی به نام صریا که در حوالی شهر مدینه واقع شده است دیده به جهان گشود او فرزند امام محمد جواد (ع) است و با اختلاف شش نسل به امام حسین (ع) بر می گردد. ایشان سی و سه سال امامت شیعیان را عهده دار بودند و در طول 42 سال عمر پر برکت خود با هفت خلیفه هم دوران شدند.
مادر ایشان بانویی به نام سمانه مغربیه می باشد. البته علاوه بر این نام در روایات ایشان را با نام های غزال، حدیث و مدنب یاد کرده اند.
امام علی بن محمد که کنیه اش ابو الحسن بوده است دارای القاب بسیاری است که از جمله مشهورترین آن ها می توان به نقی، هادی، مرتضی، امین و ناصح اشاره کرد.
امام هادی (ع) به مدت بیست و یک سال در مدینه زندگی نمودند و در آن مدت نقش مهم و به سزایی را در رهبری و امامت شیعیان به عهده داشتند به گونه ای که حکومت و خلفای عباسی از موقعیت و جایگاه ایشان احساس خطر کردند و حضورشان را در شهر مدینه مناسب ندیدند به همین دلیل تصمیم گرفتند برای اینکه امام (ع) را تحت کنترل خود قرار دهند او را از شهر مدینه به عراق و سامرا منتقل کنند. اگر چه امام هادی علیه السلام را به شهر سامرا در عراق منتقل کردند تا از نفوذ و محبوبیت ایشان در نزد مردم بکاهند اما بر خلاف آن چه که فکر می کردند بر عظمت و محبوبیت آن بزرگوار افزوده می شد و نه تنها در نزد دوستان و یاران محترم بود بلکه همه افراد او را محترم شمرده و در مقابل ایشان خشوع و تواضع داشتند.
امام هادی (ع) در رجب سال 254 هجری قمری، در زمان خلافت معتز عباسی و در سامرا به شهادت رسیدند.
داستان هایی کوتاه از زندگی امام هادی علیه السلام
-
مهربانی فراگیر امام هادی علیه السلام [1]
رحمت، رأفت و مهربانی امامان معصوم نه تنها شامل حال افراد عادی و دوستان می شد بلکه دشمنان اسلام نیز از مهربانی آنان بی نصیب نمی ماندند.
امام علی نقی (ع) نیز این گونه بودند. گفته می شود بر روی بدن متوکل آثاری از دُمل مشاهده می شد و متوکل عباسی به سبب آن ها مریض گشته بود. بیماری او به گونه ای بود که کسی جرأت نمی کرد به او نزدیک شده و او را درمان کند. به همین دلیل مادر متوکل نذر کرد اگر که حال او بهتر شود و بیماری او بر طرف گردد مقدار زیادی از مال خود را به امام هادی (ع) بدهد. شخصی به نام فتح بن خاقان به متوکل گفت که اگر که شخصی را به نزد امام علی نقی (ع) بفرستی و راه چاره ای از او طلب کنی، شاید او دارویی را برای این بیماری بشناسد که با آن مریضی ات درمان شود. متوکل به حرف آن شخص گوش داد و فردی را به نزد امام فرستاد. آن شخص پس از آنکه از پیش امام هادی (ع) برگشت پیغام او را به متوکل رساند. امام فرموده بودند که پشکل حیوانی را که زیر پا له شده را با گلاب خیسانده و بر جایی از بدن که دُمل وجود دارد قرار دهید. که به اذن و اراده خدا خوب می شود.
بعضی از افرادی که در آن جا بودن با شنیدن این سخن خندیدند. فتح بن خاقان به آن ها گفت ضرری ندارد اگر که امتحان کنیم، قسم به خدا من به آنچه که امام هادی (ع) گفته امید دارم.
پس مقداری پشکل آوردند و در گلاب خیساندند و بر روی دُمل قرار دادند. با این کار سر دُمل ها باز شد و هر چه چرک در آن ها بود بیرون آمد. مادر متوکل که از این امر خوشحال شده بود ده هزار دینار مختوم به مهر خود برای امام (ع) فرستاد و حال متوکل نیز خوب شد.
-
جاذبه و علم فراوان امام هادی(ع) [2]
امام علی نقی (ع) شش سال بیشتر نداشتند که یکی از علمای ناصبی که دشمن سر سخت علویان بوده به دستور معتصم عباسی پس از شهادت امام جواد (ع) وظیفه معلمی امام هادی (ع) را بر عهده گرفت تا با کینه ای که از ائمه اطهار (ع) داشت اعتقادات ناصبی را به او آموزش دهد و ارتباطش را با شیعیان قطع کند.
مدتی از معلمی آن فرد ناصبی گذشت که از او درباره کودک امام جواد (ع) (با لفظ کودک) سوال کردند و احوالش را جویا شدند. معلم ناصبی که جنیدی نام داشت، عصبانی شد و گفت: کودک کدام است؟ در مدینه عالم تر و داناتر از من سراغ دارید؟ گفتند: خیر.
گفت: به خدا قسم! هر چه که می خواهم به او بیاموزم او خود از قبل می داند و ادامه آن را نیز به من یاد می دهد. قرآن کریم را با تفسیر به طور کامل می داند و از حفظ و با صدایی زیبا تلاوت می کند. نمی دانم این همه علم را او از کجا آورده است وقتی که در میان دیوارهای سیاه مدینه بزرگ شده است …
در آخر معلم ناصبی و دشمن اهل بیت از دوستداران سرسخت ایشان شدند.
-
سخن گفتن به زبانی دیگر [3]
روایات بسیاری وجود دارند که نشان دهنده این موضوع هستند که ائمه معصومین (ع) قادر به سخن گفتن و تکلم به زبان های دیگر بوده اند.
درباره امام هادی (ع) آمده است:
شخصی به نام ابوهاشم جعفری می گوید که در زمان متوکل عباسی و هنگامی که گروه «بغا» از مدینه می گذشتند در آن جا بودم که امام هادی (ع) فرمودند: برویم و گروه «بغا» را ببینیم.
پس به بیرون رفته و به تماشای گروه ایستادیم. زمانی که گروه از مقابل ما می گذشت امام هادی (ع) با یکی از اشخاص تُرک زبان گروه به زبان تُرکی صحبت نمود. آن شخص از اسب خود پیاده شد و سُم اسب امام هادی (ع) را بوسید.
من شخص تُرک زبان را قسم دادم که امام هادی (ع) به شما چه گفت؟
آن شخص سوال کرد: آیا این فرد پیامبر است؟ گفتم خیر پیامبر نیست.
شخص تُرک زبان به من گفت: او من را با نامی که در کودکیم مرا به آن می خواندند صدا کرد در حالی که در اینجا هیچ کس از آن نام با خبر نبود.
منابع:
[1] بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۶۸
[2] برگرفته از کتاب حضار آفتاب از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب
[3] بحار الانوار ج50 ، ص 124
منبع: سایت موسسه معراج النبی