با فَرا رسیدن روز ولادت امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا علیه السلام بر آن شدیم تا در مطلبی برخی از عنایات، معجزات و کرامات امام رضا (ع) را برای شما قرار دهیم.
-
غذای حضرتی و شفای دختر آلمانی
یکی از خُدام حرم غذای خود را از سالن غذا خوری گرفت و به محل خدمتش که کفش داری بود بُرد تا پس از پایان کشیک به خانه ببرد. در حالی که مشغول کار خود بود فردی به نزد او آمد تا کفش خود را بگیرد، در همین حین از خادم پرسید که غذای تبرکی حضرت را ندارد تا به او بدهد. خادم که نمی خواست غذای خود را به زائر بدهد گفت که الان چه وقت غذا است نه، زائر دوباره و در حالی که آماده رفتن بود سوال کرد: هیچی ندارید؟ خادم در جوابش گفت که یک پُرس غذا دارم اما برای خودم هست. زائر گفت که از آلمان آمده است و غذای تبرک شده را برای همسایه خود می خواهد که یک دختر معلول دارند و هیچ پزشکی نتوانسته بود او را درمان کند. خادم غذای خود را به زائر داد. زائر شماره تماس خود را به خادم داد و شماره تماس او را گرفت. حدود یک ماه از این اتفاق می گذشت و خادم قضیه را کلا فراموش کرده بود که زائر با او تماس می گیرد و می گوید که دختر معلول و مادرش را به همراه دختر خود که فارسی بلد است به مشهد فرستاده است و از خادم خواست که برایشان هتل خوب پیدا کند و در کل مراقب آن ها باشد.
پس از آن که آن سه خانم به مشهد آمدند خادم به استقبال آن ها رفت و هر سه را به حرم برد و در کنار پنجره فولاد قرار داد. خود خادم نیز چون کشیک بود به سراغ کار خود رفت. پس از مدتی خادم برای سرکشی به سه زائر به کنار پنجره فولاد رفت. در همین حین دید حرم شلوغ شده و دختر معلول حالتی شبیه به شفا یافتگان پیدا کرده است. خادم آن ها را به مرکز شفا یافتگان برد و پس از آن به هتل محل اقامت منتقل کرد و خانم خود را نیز به همراه آن ها فرستاد. نیمه های شب همسر خادم با او تماس می گیرد و می گوید که دختر خواب عجیبی دیده است و باید به حرم برود. دختر خواب دیده بود که آقایی نورانی به خواب او آمده بود و از او پرسیده که برای چه به اینجا آمده ای؟ و او در جواب گفته بود آمده ام که شفا بگیرم به من گفته اند که به پیش دکتر رضا بروید و شفا بگیرد من فکر می کردم دکتر رضا مطبی در اینجا دارد اما وقتی آمدم فهمیدم که مکان مقدسی است. آن آقا نیز در جواب دختر معلول گفته بوده که شفا خواهی یافت و لازم نیست پس از بهبودی مسلمان یا شیعه شوی (همسایه دختر معلول با آن ها شرط کرده بود که اگر شفا پیدا کند باید مسلمان یا شیعه شوند) [1].
-
بازگشت دوباره به دنیا با عنایت خاص امام رضا علیه السلام
خادمی تعریف می کرد که پیرمردی به همراه دختر خود که رویَش را با چادر پوشانده بود به حرم آمد در حالی که او را بر زمین می کشید. به کنار پیرمرد رفتم و گفتم که با این وضع کجا می روی؟ پیرمرد در جوابم گفت که دخترم را برای گرفتن شفا آورده ام. به او گفتم که دخترش را نشان بدهد. چادر را که از صورت دختر خود کشید دیدم که در کمال ناباوری این دختر مُرده است برای اطمینان به برخی از خُدام خانم که در آن جا بودند گفتم که علائم حیاتی او را بررسی کنند، نبود علائم حیاتی مرگ قطعی او را نشان می داد. من در این حال با عصبانیت رو به پیرمرد کردم و گفتم امام رضا (ع) مریض ها رو آن هم اگر که صلاح باشد شفا می دهد مُرده که زنده نمی کند. پیرمرد با تضرع و گریه گفت اجازه بدهید او را به حرم ببرم شاید شفا گرفت. اگر که شفا نیافت او را می برم و خاک می کنم. خادم می گوید در این هنگام دلم به رحم آمد و اجازه ورود دادم. پس از ساعتی دیدم که حرم شلوغ شده و دختری که مرگش قطعی بوده زنده شد.
-
یا امام رضا (ع) قربونت برم
خُدام حرم رضوی مثل همیشه در حال عوض کردن گُل های روی ضریح بودند که ناگهان گلدان از دست خادم رها شده و بر سر دختری افتاد. شدت جراحت خیلی زیاد بود، دختر را به سرعت به بیمارستان بردند تا مُداوا کنند. خادمی که گلدان از دستش افتاده بود، در حرم منتظر نتیجه بود و ترس تمام وجودش را گرفته بود که نکند اتفاقی برای آن دختر بیفتد. بعد از چهار ساعت پدر دختر به حرم آمده و سراغ آن خادم را گرفت. وقتی که خادم را دید در کمال تعجب او را بغل و غرق بوسه کرد. خادم از رفتار این آقا تعجب کرد و گفت که من به دختر شما آسیب زدم آن وقت شما مرا بغل کرده و می بوسید؟! پدر دختر در جواب خادم گفت که دخترم نابینای مادرزاد بود و به مشهد آورده ام که شفا بگیرد. پس از اینکه گلدان به سر او خورد به طرز معجزه آسایی بینایی خود را به دست آورده و با عنایت امام رضا (ع) دخترم شفایش را گرفت. آنگاه پدر دختر بلند گفت: یا امام رضا (ع) قربونت برم.
-
مُضیف و پرچم امام رضا علیه السلام
در دهه کرامت به رسم هر ساله خادمان حرم رضوی با پرچم مُتبرک حضرت به شهرها و روستاهای زیادی می روند.
در همان روزها در شهر اهواز اتفاقی در حال رخ دادن بود، حُکم اعدامی فردی آمده بود و خانواده مقتول به هیچ وجه نمی خواستند که رضایت دهند. با واسطه گری بزرگان شهر، خُدام امام رضا علیه السلام پرچم به دست به نزد خانواده مقتول رفته و خواستار رضایت آن ها شدند تا دعوای عَشیره ای خاتمه یابد. ساعت ها بحث بی نتیجه بود و قرار شد شب اهل خانواده با هم مشورت کنند.
صبح روز بعد خانواده مقتول درخواستی را مطرح کردند که باعث تعجب همه شد. زیرا در طول این چند سالی که جشن زیر سایه خورشید برگزار می شد (سفر خادم ها به همراه پرچم به شهر و روستاهای مختلف) هیچ کس این درخواست را نکرده بود.
آن ها شرط رضایت را دریافت پرچم مُتبرک امام رضا علیه السلام قرار داده اند. پس از تماس های پی در پی و ایجاد هماهنگی ها و کسب رضایت مسئولان پرچم به خانواده مقتول اهدا شد و قاتل از اعدام جان سالم به در برد. اما ماجرا به این جا ختم نشد، خانه شیخ به مُضیف (مهمانسرا) امام رضا علیه السلام تبدیل شد و پرچم حضرت بر سر در مُضیف نصب گردید.
[1] ثبت شده در آستان قدس رضوی، نقل به مضمون