رسائل اشتیاق – مصطفی سودانی + ترجمه

 

شعر اصلی رسائل اشتیاق به همراه ترجمه

رسائل إشتياق بلا نهاية

نامه هایی از شوق و عطش بی نهایت

إلى من ساكن بكل الخلاية

برای کسی که در بیابان ها زندگی می کند (امام مهدی (عج))

يالتجري بشراييني

ای کسی که در رگ هایم جاری هستی

تره الفرگة تأذيني

بدان که فراقت اذیتم می کند.

*************

١/ ألا يا أيها المحجوب

ای یا ایها المحجوب (پنهان)

تره الفرگة تعور اگلوب

دوری و فراق به دل ها آسیب می زد

و حيلي امن السهر متعوب

و توانم از شب زنده داری خسته است

وراك سنيني شمعة تذوب

و در نبودت، عمرم همچون شمعی است که آب می شود.

و لا أملك صبر أيوب

در حالی که من صبری همچون صبر ایوب ندارم

دخيلك رِد عليْ مكتوب

از تو تمنا می کنم به آنچه که برایت نوشتم جواب بده

طغه شوگي و ما أتحمل هذا الحال

شوق و اشتیاقم سر ریز شده و این حالت را نمی توانم تحمل کنم

متى ساعي بريدك يرجعلي بمرسال

کِی پیک با نامه و پیامی از تو بر می گردد؟

كل ليله عيوني تسولف بالدمعات

هر شب چشمانم با اشک سخن می گویند

ترى دنيا بلا وجهك بلا راحة بال

دنیا بدون حضور تو، دنیایی بدون آسودگی و راحتی است

و كالعادة إلك مكتوبي يبدي

همچون همیشه اینچنین نامه ام به تو (نوشته ام برای تو) شروع می شود.

شنو تسوى الحياة بلايه مهدي

دنیا بدون مهدی چه ارزشی دارد

بدونك موحشة سنيني

بدون تو عمرم (سال های زندگی ام) سراسر وحشت و تنهایی هستند.

تره الفرگة تأذيني

دوری از تو و فراق اذیتم می کند.

*************

٢/

إذا ما شائت الأقدار

اگر که تقدیر این نبود

أشوفك و اكحل الأنظار

که تو را ببینم و چشمانم را به دیدنت سرمه کنم

فإن الموت أهون صار

پس مرگ برای من آسان تر است

يمهدي وداعتك محتار

ای مهدی! پریشان و سرگردان از تو خداحافظی کرد

منو العنك يجيب أخبار

چه کسی از تو خبر می آورد؟

و لا هُدهُد يمر عالدار

و هیچ هدهدی (با خبر از تو) عبور نمی کند

منو أسأل و يگلي المهدي بيا صوب

از کی بپرسم و به من بگوید مهدی کجاست

منو يلحگ روحي بطارش لو مكتوب

چه کسی می تواند با پیک یا نامه ای به دادم برسد

أنا متعلعل من جمعه لجمعه عليك

من از یک جمعه تا جمعه ای دیگر برایت مضطرب و نگرانم.

و صفه مولاي اغروب يذبني اعلى غروب
و مولایم، غروبی مرا به غروبی دیگر می رساند.

برضوى أم طوى يالمهدي ساكن

در کوه رضوی یا طوی ای مهدی ساکنی؟

أدورك رايد بكل الأماكن

همه جا به دنبال تو می گردم

مكانك ما تدليني

مرا به جایی که هستی راهنمایی نمی کنی؟

تره الفرگة تأذيني

بدان که دوریت آزارم می دهد.

*************

٣/ رسائل تنكتب كل يوم

نامه هایی که هر روز نوشته می شوند

من ملچوم إلى ملچوم

از یک مضطرب به مضطربی دیگر

تكتل فرگة المعصوم

جدایی از معصوم کشنده است

لون يتسولف المضموم

اگر که از مضمون آن صحبت شود

لبچيها الليالي دموم

شب ها خون گریه می کنم

أبد ما جاي أشوف النوم

هرگز خواب به چشمم نخواهد آمد

أنا ذاك الباقي بدونك صم اتراب

من همانم که بدون تو مشتی خاک هستم

على ساعه و ياخذ عمري الريح الهاب

که هر لحظه باد می تواند مرا ببرد

أنا صاير ندبة و أقرى الندبة عليك

من ضعیف و زار شده ام و برایت ندبه می خوانم

عسى چفك يالمهدي يدگ اعلى الباب

کاش ای مهدی که تو در را می زدی

أتانيك بملامح مو ملامح

من با حزن و ناراحتی منتظر تو می مانم نه با چشم

غصن يابس بدونك يا بو صالح

من بدون تو ای ابا صالح همچون شاخه ای خشکیده ام

ذبل عودي و رياحيني

من پژمرده شدم و بدنم سست و ضعیف شد

تره الفرگة تأذيني

جدایی از تو اذیتم می کند.

*************

٤/ أحبك و اعترف مولاي

دوستت دارم و مولایم اعتراف می کنم

ملذات الحياة اهواي

لذت هایی دنیایی زیاد هستند

و خاف أتعثر بممشاي

و می ترسم وسوسه شوم

أهم كل الرسائل هاي

مهم ترین نامه ها این است

أريدك سيدي وياي

مولایم می خواهم که با من باشی

دخيلك لا تهد يمناي

تمنا می کنم که دستم را رها نکنی

إذا كثرت زلات ابن آدم والله

اگر که گناهان بنی آدم زیاد شد،

منو غيرك يحتضنه و يوگف وياه

چه کسی غیر از تو او را در آغوش می کشد و راهنمایی اش می کند

أنا وحدي بهاي الدنيا أخاف اهواي

من در این دنیا تنهام و بسیار می ترسم.

و ترى والله يضيع العبد بلا مولاه

و می دانی که به خداوند قسم بنده بدون مولا گم می شود.

أخاف الدنيا تغريني بشكلها

می ترسم دنیا با شکل و شمایلش (وسوسه هایش) مرا فریب دهد

و عوفك يا بو صالح و اخضع الها

و تو را ای ابو صالح رها کنم و در برابر او خضوع کنم

وحدي لا تخليني

منو تنها نگذار

تره الفرگة تأذيني

چرا که جدایی اذیتم می کند.

*************

٥/ أنا الناجي بدمع ذكراك أنا المذنب إذا أنساك أنا الراجي أموت وياك
من با اشک یاد تو زنده ام. من گناهکارم اگر که تورا فراموش کنم.من امیدوارم که با تو بمیرم

آنا المفتقر بجفاك أنا العارف ألم فرگاك أنا الخائف و لا ألگاك
من از نبودنت عذاب می کشم، من به درد جدایی و دوری ات آشنا هستم. من می ترسم که تو را پیدا نکنم.

أنا رايد بالحب أجتاز المعقول

من می خواهم در عشق به تو از هر آنچه عقلانی است پیشی بگیرم

تره هذا الحب العاقل مو مقبول

چرا که عشق عقلانی قبول نیست

مثلا على باب البيت أكتب يا ناس

مثلا روی درب خانه بنویسم ای مردم

منو يعرف عن المهدي اخبار يگول

هر که از مهدی خبری دارد بگوید

وصل بيّه الجنون أبعد مراحل

عشق به بالاترین مراحل رسیده است

صعب يترجم بكل الرسايل

سخت است به تمامی پیام ها ترجمه شود

يمهدي و بينك و بيني
تره الفرگة تأذيني

ای مهدی! بین خودمان باشد، دوری و جدایی اذیتم می کند

*************

٦/ بعد بيه بعد بيه
رسائل كلها حنيه

من در درونم حرف های بیشتری دارم که مملو از احساسات است

ترى هذا الحچي شويه
أجي و ارد اكتب شبيّه

آنچه گفتم مقدار کمی از حرف هایم است. می خواهم بنویسم که دردم چیست

و تضل تتراجف إيديه
عبد يحچي وي راعيّه

 و دستانم می لرزند، بنده ای است که با مولای خود صحبت می کند

و لا أعرف أعبر يمك لو حرفين

و من نمی توانم در کنار تو حتی دو کلمه بگویم

أنا شاطر بس بالدمعة و چلمة وين

من فقط در اشک ریختن و گفتن کلمه کجایی مهارت دارم

يبو صالح و انته الأعلم بالمضموم

ای ابا صالح تو عالم تر به مضمون هستی

بلا ما أحچيلك تقره شتحچي العين

بدون انکه بگویم از چشم هایم همه چیز را می خوانی

الرسائل تنتهي إلا من أشوفك

رسائل تنها زمانی که بیایی به پایان می رسند

تجي و بالسهلة تستقبل ضيوفك

می آیی و در مسجد سهله از مهمانانت استقبال می کنی

متى بعينك أحط عيني

چه زمانی چشم در چشم می شویم

تره الفرگة تأذيني

بدان که جدایی اذیتم می کند

شاعر: ياسر المطوري

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *