شرح دعای 12 صحیفه سجادیه -بخش دهم

دعای 12 صحیفه سجادیه

در این مطلب و در ادامه نوشتارهای قبلی که فرازهای اول تا دهم دعای 12 صحیفه سجادیه که در باب توبه و اقرار به گناه در پیشگاه باری تعالی بیان شده، شرح داده شدند، شرح فرازهای 11 و 12 این دعا با اقتباس از شرح ذکر شده در کتاب شهود و شناخت بیان می‌گردد. در این دو فراز حضرت سجاد علیه السلام به زیبایی تلاش بنده برای جلب رحمت و آمرزش الهی و اعتراف به تقصیر در پیشگاه خداوند را با جملاتی زیبا نشان می‌دهد. در واقع بنده مقر و معترف به درگاه احدیت آن‌گاه که با خدای خویش نجوا می‌کند در جهت جلب رحمتش می‌گوید: بار الها من نه گنه‌کارترین گناهکارانم که او را آمرزیده‌ای و نه از نکوهیده‌ترین افرادی که از پیشگاه تو عذر خواسته‌اند و تو عذرشان را پذیرفته‌ای و نه از ستمکارترین اشخاصی که به سوی تو بازگشته‌اند و تو نیز بازگشت و توبه آنان را قبول کرده‌ای …

فراز یازدهم و دوازدهم دعای 12 صحیفه سجادیه

مَا أَنَا بِأَعْصَى مَنْ عَصَاكَ فَغَفَرْتَ لَهُ، وَ مَا أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْكَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ، وَ مَا أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَيْكَ فَعُدْتَ عَلَيْهِ . أَتُوبُ إِلَيْكَ فِي مَقَامِي هَذَا تَوْبَةَ نَادِمٍ عَلَى مَا فَرَطَ مِنْهُ ، مُشْفِقٍ مِمَّا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ، خَالِصِ الْحَيَاءِ مِمَّا وَقَعَ فيِهِ

بار الها من نه نافرمان‌ترین گناهکارانم که او را آمرزیده‌ای و نه از نکوهیده‌ترین افرادی که از پیشگاه تو عذر خواسته‌اند و تو عذرشان را پذیرفته‌ای و نه از ستمکارترین اشخاصی که به سوی تو بازگشته‌اند و تو نیز بازگشت و توبه آنان را قبول کرده‌ای. حال و در این وضعی که هستم از آن‌چه که از من سر زده به درگاهت توبه می‌کنم، توبه فرد پشیمانی که بی اختیار گناهانی را مرتکب شده و از آن‌چه بر سر او آمده در هراس است؛ و از امور زشتی که در آن‌ها افتاده خالصانه خجالت زده است[1]

دعای 12 صحیفه سجادیه
دعای 12 صحیفه سجادیه

شرح فراز یازدهم و دوازدهم دعای 12

در این دو فراز از دعای 12 صحیفه سجادیه، حضرت زین العابدین (ع) سبک و سیاقی از گفت و گو میان بنده گنهکار و خدای آمرزنده را نشان داده و به امت اسلامی آموزش می‌دهد تا بتوانند آمرزش و رحمت پروردگار را به سمت خویش جلب نمایند. در حقیقت می‌توان این چنین گفت که این هنر رهبری است که در بنده‌ها جاذبه‌ای ایجاد کند که رحمت و مهربانی پروردگار قلوب بندگان را در آسمان عبودیت و بندگی به پرواز در بیاورد. البته این گونه استدلال نمودن در جهت اقامه حجت و در نتیجه پیروزی در محکمه‌ی عدل پروردگار نیست چرا که برهان تنها برای خداوند است؛ همانطور که امام علی (ع) فرموده بودند: «و لک الحجة علی» و آن‌هایی که همواره محکومند بندگان نافرمان و متمرد می‌باشند، بنده‌ای که گنهکار است همیشه به دنبال روزنه‌ای می‌باشد که با آن بتواند از وضع و جایگاه نامطلوب خویش بیرون آید و این سیاق مکالمه با پرورگار نقش همان روزنه را دارد که می‌تواند مسیر مسدود شده را باز کند. پس اگر که گنهکارترین و دور افتاده‌ترین اشخاص مورد عفو و بخشش الهی قرار گرفته‌اند، آدمی به طمع آمرزش و رحمت خداوند افتاده و به تضرع به درگاه او روی می‌آورد و می‌گوید خداوندا! تو عده‌ی کثیری از گنهکاران را بخشیدی که خطاهای من بیش از معاصی و خطاهایشان نیست، بلکه آن‌ها جسورتر بودند و نافرمانی‌شان نیز بیش‌تر بود.

چنین مکالمه‌ای استدلالی به دست بندگان در مقابل پروردگار به حساب نمی‌آید تا حق تعالی به بخشش آن‌ها مجبور باشد؛ بلکه نوعی اعتراف به گناه و تقصیر است که رحمت واسعه الهی را در پی خواهد داشت. در حقیقت بنده‌ی عصیان‌کاربا این بیان عرضه می‌کند: از این بخشش و آن معاصی و طغیان‌ها این چنین معلوم شد که معیار در بخشش، قابلیت قابل نمی‌باشد، بلکه سهم اساسی از آن فاعلیت تام تو است که هیچ گونه اقتضایی جز کَرم، مغفرت و بخشش ندارد، پس ای خداوند بخشنده! اگر چه آن لیافت را در خویش مشاهده نمی‌کنم اما اوج رحمت و سعه‌ی بخشش تو، امید طلب و درخواست را به من عطا می‌کند. از این رو، این گونه مضامین در روایت‌ها و ادعیه بسیار به چشم می‌آید. در یکی از دعاها امام عرضه می‌کند: خداوندا اگر که من زیبنده‌ی آن نیستم که مورد رحمت و بخشش تو قرار گیرم؛ تو سزاوار آن هستی که به فضل و بخشش وسیع خودت بر من بخشش نمایی (الهى ، ان كنت غير مستأهل لرحمتك فأنت أهل ان تجود على بفضل سعتك).

فرازهایی از دعای دوازدهم
فرازهایی از دعای دوازدهم

برای ثابت کردن این موضوع می‌توان به صورت‌های گوناگونی استدلال کرد؛ مثلا می‌توان گفت: در اصل خلقت از ناحیه هیچ موجودی، هیچ اقتضایی برا ی هستی یافتن در کار نبود و هیچ یک از مخلوقات در افاضه اصل وجود، دخالتی نداشتند تا خدای متعال آنان را بر اساس امتیاز و اقتضایشان هستی بخشد؛ همه چیز معدوم بود و در وجود و عدم برابر و تنها عاملی که ماسوا را از عدم به وجود آورد، فضل حق تعالی بوده است. پس در عطای خداوند هیچ چیز شرط نمی‌باشد و او می‌تواند هر کاری را انجام دهد. بر این اساس ، اگر که ما نصیب خویش را جز حرمان ندیده‌ایم، لازم است بدانیم که تقصیر از ما بوده است که ندانسته و نتوانسته‌ایم که پیمانه خویش را پر نماییم زیرا که از سوی خداوند خیر، کرامت و برکت‌های نامتناهی جاری است.

پس می‌بایست ظرافت خویش را گسترش داد و آن‌گاه موهبت و کرامت کسب کرد چرا که قطره‌ای باران بر سطح یک گنبد نمی‌ایستد در حالی که مسیل‌ها و دره‌ها از فیض بسیار به رودهایی خروشان بدل می‌گردند. بنابراین مقصود از تمامی اوامر الهی تنها آن است که در جان و حقیقت آدمی سزاواری مقبولیت معارف و فیوضات الهی حاصل گردد.

بر این پایه هیچ انسانی نمی‌بایست به خود ناامیدی راه دهد و لازم است با همتی بزرگ در خود ظرفیت ایجاد نماید که فیض الهی همواره جاری است و این ابجاد ظرفیت به سعی و زحمت نیازمند است همچون قطعه فلزی که در معرض ساخت قرار می‌گیرد؛ این قطعه در نگاه اول در ابعاد و حجمی مشاهده می‌شود که قابلیت پذیرش بسیاری از شکل‌ها را ندارد اما با چکش کاری پی در پی و گداخته شدن و تحت فشار قرار داده شدن، کم کم ظرفیت لازم را کسب می‌کند، در حقیقت تا زمانی‌که فلز در اختیار صنعتگری توانمند قرار نگیرد همچون سنگی که لیاقت هیچ نوع پردازشی را ندارد باقی خواهد ماند.

منبع:

[1] برگرفته از ترجمه استاد حسین انصاریان سایت عرفان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *