در این مقاله و در ادامه بخشهای پیشین در راستای شرح دعای 12 صحیفه سجادیه امام زین العابدین علیه السلام به شرح فراز هشتم این دعا که آدمی خویشتن را بدون گریزگاه از عذاب پروردگار و بدون پناهگاه از کیفرش میبیند، پس با قلبی پاکیزه و آرام توبه میکند، پرداخته خواهد شد.
فراز هشتم دعای 12صحیفه سجادیه
الَّذِي عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ ، وَ أَدْبَرَتْ أَيَّامُهُ فَوَلَّتْ حَتَّى إِذَا رَأَى مُدَّةَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَايَةَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ ، وَ أَيْقَنَ أَنَّهُ لَا مَحِيصَ لَهُ مِنْكَ ، وَ لَا مَهْرَبَ لَهُ عَنْكَ ، تَلَقَّاكَ بِالْإِنَابَةِ ، وَ أَخْلَصَ لَكَ التَّوْبَةَ ، فَقَامَ إِلَيْكَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِيٍّ ، ثُمَّ دَعَاكَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِيٍّ
من همانند کسی با تو سخن میگویم که مرتکب معاصی عظیمی شده و روزگار به او پشت کرده، تا جایی که چون مشاهده میکند ایام مهلت او سپری شده و رو به اتمام هستند (عمرش به سر آمده)، و به این باور میرسد که نه برایش گریزگاهی از عذاب تو و پناهگاهی از کیفرت وجود دارد، چارهای جز تضرع به درگاه تو و توبه خالصانه ندارد. بدین سبب، تو را با دلی پاکیزه و با آوایی محزون و آرام میخواند.
شرح فراز هشتم دعای دواردهم صحیفه سجادیه
اکثریت انسانها فرصتهای زندگی را نامحدود و تمام نشدنی میدانند از این رو به دنبال انجام وظایف و اوامری که بر گردن دارند، نیستند و «زمان» این سرمایه گرانبها را به بهایی اندک و شاید رایگان فروخته و از دست میدهند و آنگونه در غفلت به سر میبرند که جز از لحظاتی که در حال سپری کردن آنها هستند از دیگر اوقات بی خبر هستند. این افراد تمامی سود و ضرر خود را در این محدودهی دنیا که فانی است میدانند. و چه بسیارند لحظاتی که به هوا و هوس سپری شده و یک عمر ندامت را برای آدمی به ارمغان آورده و یا سرانجامی شوم برای او رقم زده است و به طرز باور نکردنی نیکبختی و مجالست با اولیاء الهی را با چیزی که ارزنی نمیارزد، معاوضه نمودند. خداوند متعال این حقیقت آشکار را در سوره عصر به روشنی بیان نموده و گوشزد نموده است، آنجا که میفرماید: وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾. قسم به زمان، که آدمی هر آن در خسران است.
واژه «خسران» به تلف کردن سرمایه بدون آنکه سودی داشته باشد، اطلاق میگردد و با ارزشترین گوهر که برتر و بالاتر از آن نمیتوان فرض نمود، سرمایه عمر آدمی است که اگر بی سود از بین برود، حسرتی بزرگ را به دنبال خواهد داشت. حسرتی که نمیشود آن را تحمل کرد. سرمایهای که در یک لحظهی آن میتوان به مرتبهای دست یافت که فرشتگان مقرب نیز به آن راه ندارند.
در جای دیگری از قرآن حق تعالی میفرماید: ای رسول خدا (ص) بگو: آیا شما را از زیانکارترین انسانها مطلع سازم؟ آنها که تمامی تلاششان در گمراهی و ضلالت است اما میپندارند که نیک کردار هستند[1]. و بدین جهت است که امام جعفر صادق (ع) فرمودند: من کسی میباشم که سرمایه عمر خویش را بی سبب از دست نمیدهم و درباره عمر خویش سخت حساس میباشم[2].
آشکار است آن که ارزش وقت و زمان خود را شناخت، برای لحظهای آن را از دست نخواهد داد جز اینکه در مقابل آن لحظه، اندوختهای را به دست آورده باشد. شخصی که صالح است در انتهاییترین لحظات حیات خویش مشاهده میکند که سرمایه گریزپای عمر که برای تمامی انسانها ناآرام بوده تمامی برای او به شکل ذخیرههای بزرگ ثابت شده و او توانسته است عمر خویش را تثبیت کرده و از لحظاتی که ناآرامترین به شمار میرفتند، ثابتترین پدیدارها را با ارزشی غیر قابل تصور مهیا کند.
بیدار شدن از خواب غفلت بزرگترین موهبتی است که خداوند به آدمی عطا میکند. پس سزاوار است انسان بر عمری که از دست میرود، آگاه گردد و باقی آن را غنیمت شمارد چرا که اگر او به ضرری که بر خویش وارد میسازد متوجه شود، جنب و جوش بسیاری بر او حاکم گشته و دل او به جهت از دست دادن بخشی از عمر که در غفلت گذشت میسوزد و حسرت آن را میخورد. غم بر دل او مینشیند و زیادی غصه گلوگیر میشود و اشک در چشم حلقه زده و بر گونه میافتد. پس خدای متعال را به جهت غفلتی که گذشت با تضرع میخواند و از ته دل توبه میکند و به ناتوانی و عجز خویش معترف میگردد. پس در این اوضاع و احوال آدمی عمده کاری که میبایست انجام دهد آن است که به خود آمده و خویشتن را پیدا کند. حضرت امیر مومنان علیه السلام در این باره فرمودهاند: در حیرت و تعجبم از آنکس که چون چیزی از او گم شود به دنبال آن میگردد و از گمشدهی خود در هر انجمنی سوال میپرسد اما تمام حقیقت خویش را گم کرده و در طلب آن گامی بر نمیدارد!
به جهت اینکه حب ذات، امری فطری است و انسان خویشتن را در آخرین مرحله حیات مشاهده میکند، بالطبع دل از تمامی آنچه که موجب مشغله میشود و یا مانعی به شمار میرود تهی خواهد شد و به یکباره تمامی توجه خویش را به آنچه که مطلوب بوده معطوف میکند و در این حال دل انسان از تمامی تعلقات میبرد و آدمی میفهمد که به جز خداوند کسی را ندارد و فرار از خداوند به سوی غیر او ممکن نیست، پس قهرا خداوند را با اخلاص میخواند همانگونه که امام سجاد (ع) میفرمایند: ، فَقَامَ إِلَيْكَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِيٍّ. نقی از تقی کاملتر است چرا که تقی فردی است که از گناه پرهیز میکند ولی نقی شخصی است که بعد ازاز میان برداشتن نحوست و رنج گناه، مرکز یقین و ایمان را پاکیزه نموده است و هر زمان دل به چنین وضعی در آید، آثار آن در تمامی جوارح و افعال آدمی آشکار میگردد؛ چشم پُر از اشک میشود، بغض گلو را میگیرد و آدمی آرام ناله سر میدهد زیرا تمامی مسیرها به جز درگاه الهی را بسته میبیند؛ بدین سبب عاجزانهترین طلب را با عاشقانهترین راز و نیازها و با ذلیلانهترین وضح در برابر حق تعالی و در پناه او باز میگوید.
البته که این سیر آنجا صورت میپذیرد که بیداری از غفلت بر قلب آدمی مینشیند و انسان با بال خود زنگار غفلت را از فطرت خویش میزداید، زیرا دل مومن، حرم حق تعالی است و نباید اغیار را در حریم قدسیاش جای داد و در واقع معنی آیه «الا بذکر الله تطمئن القلوب» نیز همین است که تا قلب به دلدار خویش نرسد همیشه در ناامنی است و زمانی که در پناه دل آرام خود قرار میگیرد، آرامشی که از دست رفته است را باز خواهد یافت.
منابع:
[1] آیات 103 و 104 سوره کهف
[2] بحار الانوار
- آیه 2 سوره عصر- شحات انور
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ
که انسانها همه در زیانند