آنچه گذشت[1] … برصیصای عابد فرد زاهد و پرهیزگاری بود که در دوران حضرت موسی (ع) میزیست. او فراوان عبادت میکرد و اکثر وقت خویش را به راز و نیاز مشغول بود. در روزی از روزها شیطان که همواره در کمین است تا تمامی انسانها را از مسیر حق بیرون آورده و به گمراهی بکشد، تصمیم میگیرد تا این شخص عابد را به گناه وا دارد. او فرزندان خود را جمع کرده و به آنها گفت: از شما چه کسی میتواند این عابد با چنین مشخصاتی را گمراه نماید. فرزندان هر کدام ایدهای میگفتند اما شیطان آن را به عللی رد میکرد تا آنکه یکی از آنان گفت: من با عبادت او را گمراه میسازم. بدین صورت که به نزد او رفته و بسیار عبادت میکنم و از این مسیر او را گمراه خواهم ساخت. ابلیس آفرینی به او گفت و قرار شد تا او این کار را به سرانجام برساند. شیطان با حیلهای وارد خانه برصیصا شد و در کنار او به گونهای به عبادت پرداخت که برصیصای عابد فهمید که کسی هست که بیش از او خدا را عبادت کند. حدود یک شبانه روز گذشته بود و شیطان که به شکل جوانکی پرهیزگار در آمد بود، نه لحظهای را به خواب رفت و نه غذایی خورد و تماما مشغول راز و نیاز بود. پس از ساعتی شیطان موقعیت را مناسب دید و دلیل این گونه عبادتش را برای برصیصا که مشتاق شنیدن بود تا او نیز به چنین مقامی برسد، انجام گناه زنا و توبه سریع بعد از آن بیان کرد. برصیصای عابد که سخن جوانک را شنید، گفت انجام این گناه برای من ممکن نیست چرا که نه مکانی را میشناسم و نه پولی دارم. جوانک اما آن را انجام شده میدانست. او مقداری پول به برصیصا داد و آدرسی را نیز عنوان کرد تا …
و این خود آغاز ماجرا بود
ملاقات برصیصای عابد با زن بدکاره
برصیصای عابد مشتاق برای رسیدن به مقام این جوان از صومعه خود بیرون رفت و برای رسیدن به مکانی که جوانک گفته بود مسیری را در پیش گرفت. او که زهد و پرهیزگاری از سر و رویش مشخص بود به درب خانه زن بدکاره رسید و در خانه را زد. زن بدکاره درب خانه را باز کرد. چشمش به فردی خورد که دینداری از چهرهاش مشخص بود. پس در دل خود احتمال داد که این فرد اشتباه آمده است. پس رو به برصیصا کرد و گفت: با چه کسی کار دارید؟ و کجا را میخواهید؟ برصیصای عابد گفت: درست آمدم. من با شما کار دارم. زن بدکاره گفت: خب چه کاری دارید؟ برصیصا جواب داد: همین یه مقدار پول را دارم …
زن گفت: من سوال کردم، با من چه کار دارید؟ برصیصا گفت: من آمدهام تا زنا کنم. زن که این را شنید گفت: تو مشتری من نیستی. من مشتریهای خودم را میشناسم. از جنس تو نیستند. تو با این قیافه مشتریام نیستی. تو را چه کسی به اینجا فرستاده است؟ برصیصا گفت: من در صومعه مشغول عبادت بودم. جوانکی آمد و این چنین به من گفت، این مقدار پول را او به من داد.
زن که حرفهای مرد عابد را شنید، گفت: من زن بدکارهی گنهکاری هستم که همه من را به این فعل میشناسند. من همیشه آماده هستم. اما باید بگویم که تو بد رفیقی داشتی. مسیر خوبی پیش روی تو قرار نداده است. حیف است دامن پاک تو همچون من به گناه آلوده گردد. قدر پاکدامنی را باید بدانی. به صومعه برگرد. برصیصا مردد بود. زن گفت: آیا آن جوانک به تو نگفت بعد از زنا، سریع توبه کن؟ برصیصا تائید کرد. زن گفت: تو از کجا میدانی که فرصت برای توبه تو وجود خواهد داشت؟!
این سخن را که زن گفت، برصیصا به خود آمد و به صومعه بازگشت اما کسی را ندید.
توبه زن بدکاره
ده تا پانزده روز از این قضیه گذشت که به موسی علیه السلام خطاب رسید: ای موسی! به آدرس این خانه در فلان شهر برو. در آن یکی از اولیاء ما مُرده است و کسی خبردار نیست تا او را غسل داده و دفن کند. پس به آنجا برو و به زنان همسایه بگو او را غسل داده و آماده برای دفن کنند.
موسی (ع) اطاعت امر الهی کرد و به آن شهر و به کنار آن خانه رفت. مردمی که از آنجا عبور میکردند، میگفتند: احتمالا موسی آدرس را اشتباه آمده است. او را با زنی بدکاره چه کار است! پس به او گفتند: ای موسی اینجا برای زنی بدکاره است. شما اینجا چه میکنی؟
موسی (ع) متعجب رو به درگاه الهی کرد و عرضه داشت: خداوندا! این افراد میگویند که اینجا برای زنی بدکار است و تو میگویی اینجا یکی از اولیاء فوت شده است. این دو چگونه با هم جمع میشوند؟!
دوباره خطاب آمد: ای موسی! هم من درست میگویم، هم آنها. این زن تا ده یا پانزده روز پیش فاحشه و بدکاره بود اما زمانیکه آن عابد به در خانه او آمد و این زن او را نصیحت کرد. پس از رفتن عابد، وارد خانه شد و به اعمال خویش و نامهی عملی که پر از گناهان کبیره است فکر کرد. پس تصمیم به توبه گرفت و توبه کرد. او در روزهای آخر عمرش توبه کرد. و اما اگر که تو را برای نظارت بر غسل و دفن او نمیفرستادم، اگر که همسایهها خود از مرگ او مطلع میشدند. در زمان غسل و دفن به او به عنوان یک بدکاره نگاه میکردند، ولی تو را فرستادم تا به این زن که توبه کرده است آبرو دهم.
وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ ۖ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ …
منبع:
[1] در مطلب « داستان برصیصای عابد بر اساس روایتی از مرحوم کافی- بخش اول» بخش اول این داستان مفصل بیان شد.
- آیه 54 آل عمران- عبدالباسط تحقیق
وَ مَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ
و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش،) چارهجویی کرد؛ و خداوند، بهترین چارهجویان است.