در این نوشتار و در ادامه سلسله مطالب موضوعی حکمتهای نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام، به شرح حکمت سی و پنج نهج البلاغه خواهیم پرداخت. حکمت و سخن کوتاهی که در آن حضرت به زیبایی ضرورت موقعیت شناسی را ترسیم نموده است.
حکمت سی و پنج نهج البلاغه
وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ، قَالُوا فِيهِ [مَا] بِمَا لَا يَعْلَمُون.
و امام علی علیه السلام فرمودند: هر کس به چیزی که مردم نسبت به آن کراهت دارند (بی اندیشه سخن گفتن و یا انجام کاری که بر خلاف میل و خواسته آنان باشد) شتاب کند، درباره او آنچه را که نمیداند میگویند (چرا که آدمی از شخصی که از آن در رنج است باکی ندارد که دربارهاش آن چه را که شنیده خواه راست باشد یا دروغ بیان کند).

شرح حکمت سی و پنج نهج البلاغه
عیب جویی نمودن از دیگران، حتی اگر که آشکار باشد عملی بسیار بد و ناپسند است و اگر که فردی قصد عمل نمودن به امر به معروف و نهی نمودن از منکر را داشته باشد لازم است منکری که از فرد سر زده را به شکل خصوصی و محرمانه با او در میان گذارد و از بیان آن به شکل آشکار و در در ملا عام خودداری نماید. در هر صورت از آنجا که بیان عیوب و کارهای زشت افراد به صورت آشکار آنان را ناراحت میکند، آنها به دنبال راهکاری برای دفاع از خویش هستند. یکی از این راهکارها این است که شخص گوینده را به امور و کارهایی متهم نمایند که ممکن است واقعیت نداشته باشند تا از این راه بتوانند از ارزش کلام او کاسته و بگویند که شخصی این چنین که خود آلوده است حقی ندارد درباره دیگران سخن گفته و آنان را به آلوده بودن متهم نماید.
پس اگر که آدمی بخواهد که مردم احترام او را داشته باشند و نسبتهای نادرست به وی ندهند و یا حتی عیوب نهان او را ظاهر نسازند میبایست از تعابیری که موجب ناراحتی آنها میشود استفاده نکرده و احترام آن ها را حفظ نماید
در این باره از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمودند: در شهر مدینه اقوامی زندگی میکردند که دارای عیوبی بودند، آنها از بیان عیوب دیگران خودداری میکردند. خداوند نیز مردم را از بیان عیوب آن ها ساکت مینمود. آنها از دنیا رفتند در حالی که مردم آنان را از هر نوع عیب مبراء میدانستند و بر عکس اقوام دیگری در مدینه روزگار میگذراندند که عیبی در آنها نبود اما درباره عیوب مردم حرف میزدند. پس خداوند برای آنان عیوبی آشکار نمود که همواره و تا آخر عمر به آن شناخته میشدند [1].
در تاریخ موارد این چنینی بسیاری ذکر شدهاند که برخی از انسانهای جسور به صورت آشکارا و در کنار دیگران با اشخاصی دیگر شوخی اهانت آمیزی کردهاند و آن اشخاص، برای دفاع از خویش پاسخی کوبنده دادهاند به گونهای که باعث از بین رفتن آبروی شخص شروع کننده شده است و یا نامی زشت بر او باقی مانده است.
نقل شده که روزی مردی در پیش معاویه حرفی زد که سبب شد معاویه ناراحت شود. معاویه گفت: تو دروغ گفتی. مرد که از قضا اعرابی بود گفت: به خداوند قسم دروغگو آن است که در لباسهای توست. معاویه گفت: این سزای کسی است که در قضاوت خود عجله کند.

ابن ابی الحدید از شخصی به نام کامل مبرد نقل میکند: زمانی که «قتیبه بن مسلم» سمرقند را فتح نمود، وسایلی را در قصرهای آنجا مشاهده کرد که نظیر آنها را پیشتر ندیده بود، پس تصمیم گرفت تا بار عام دهد مردم بیایند و موفقیتهایی را که به دست آورده را ببینند. بار عام داد و مردم از هر سو به آن جا آمده و به ترتیب مقاوم و جایگاهی که داشتند در مجلس نشستند. در آن میان پیرمردی به نام «حُضین» نیز به مجلس وارد شد. زمانی که او قدم در مجلس گذاشت برادر قتیبه گفت که به من اجازه بده سخن درشتی به این فرد بدهم. قتیبه گفت این کار را انجام نده چرا که او پاسخهای تند و بدی به تو خواهد داد. برادر قتیبه اصرار کرد و در نهایت رو به پیرمرد کرد و گفت: ای ابو ساسان آیا تو از در وارد شدی یا از دیوار؟! پیرمرد جواب داد: آری (من از در وارد شدم چرا که) عموی تو (اشاره به خودش کرد) سنش بالاتر از آن است که قادر باشد از دیوار وارد گردد (و این سخن اشاره به کار زشت و ناپسندی است که برادر قتیبه آن را انجام داده بود. او از دیوار خانه زنی بالا رفته و بدان زن تجاوز نموده بود [2])
منابع:
[1] برگرفته از بحارالانوار، ج 72، ص 213، ح 4
[2] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 152