هشت سال از هجرت پیامبر (ص) به مدینه و دو سال از صلحی که میان پیامبر (ص) و مشرکان مکه به نام صلح حدیبیه منعقد شده بود میگذشت. قرار بر این بود که طبق این پیمان و بندهایی که در آن مشخص شده بود، مشرکان و مسلمانان بدون جنگ در صلح و آرامش زندگی کنند اما پس از دو سال این صلح و پیمان توسط مشرکان مکه شکسته شد و مقدمهای شد تا پیامبر (ص) تصمیم به فتح مکه که در آن دوران مرکز مهمی برای مشرکان به شمار میرفت بگیرد. از این رو اعلام بسیج عمومی کرد. مسلمانان به درخواست پیامبر (ص) پاسخ مثبتی دادند و طولی نکشید که ده هزار نفر از مسلمانان آماده حرکت به سوی مکه شدند. اصول نظامی به گونه ای توسط سپاه مسلمانان رعایت میشد که تا پیش از رسیدن مسلمانان به چهار فرسخی مکه، مشرکان و افراد قبیله قریش از این اتفاق بی اطلاع بودند. در واقع اصول تاکتیکی و ضد جاسوسی مسلمانان بسیار قدرتمند ظاهر شده بود به گونهای که راهها به سمت مکه به شکلی مخفیانه قرق شده بود که از هر حرکت مشکوکی جلوگیری میشد. در این میان فرد مسلمانی به نام حاطب بن بنی بلتعه قصد داشت با اجیر کردن زنی به نام ساره جاسوسی مسلمانان را کرده و خبر مهیا شدن سپاه را به قریشیان و مشرکان مکه بدهد تا خوش خدمتی کرده و از خانوادهی خود که در مکه، بدون سرپرست مانده بودند حمایت و حفاظت کند.

شرح قصه جاسوسی حاطب و همراهی ساره
مسلمانان در تکاپوی آماده شدن برای فتح مکه بودند. ده هزار نفر برای این امر خطیر که در استتار کامل صورت میگرفت تا خبری به بیرون از مدینه درز نکند، مهیا بودند. در میان این ده هزار نفر علاوه بر فرماندههان، افراد توانا و کارکشته نبردهای قبلی و یاران پیامبر (ص) افرادی که برای اولین بار جامه رزم به تن میکردند نیز مشاهده میشدند.
در یکی از همان روزها فردی به نام حاطب بن ابی بلتعه که اموال، دارایی و خانواده خود را برای یاری پیامبر (ص) در مکه گذاشته و خود به همراه حضرت به مدینه هجرت کرده بود، دچار وسوسه شیطانی شد. او نگران اهل و عیال خویش در مکه بود چرا که میترسید در نبرد پیش رو خانوادهاش جزو قربانیان قرار گرفته و مورد آزار و اذیت مشرکان مکه قرار بگیرند. پس تصمیم گرفت که به شکلی مخفیانه قریش و مشرکان را از اتفاقی که قرار است بیافتد با خبر سازد. او برای این کار به دنبال شخصی بود که میان مکه و مدینه در رفت و آمد است و کمتر کسی به او با چشم جاسوس یا خبر چین نگاه میکرد. به ناگاه زنی به نام ساره را دید. ساره زنی نوازنده بود و از اهالی مکه به شمار میرفت او برای کاری به مدینه آمده بود و میخواست به شهر خود بازگردد. پس حاطب او را صدا زد و نامهای که برای مشرکان نوشته بود را به همراه مقداری پول به صورت پنهانی به او داد و از او خواست تا آن را زمانی که به مکه رسید به مشرکان بدهد. ساره قبول کرد و راه مکه را در پیش گرفت.
در همین حین بود که به امر الهی حضرت محمد (ص) از این کار آگاه شد (بر اساس آنچه که در روایات موجود است، جبرئیل امین به امر الهی این اطلاع رسانی را انجام داد)، پس او برای جلوگیری از این اتفاق حضرت علی علیه السلام را به همراه چند تن از یاران خود که زبیر، مقداد و عمار نیز در میان آنها بودند به سمت مکه روانه کرد و به آنها فرمود که در یکی از منزلگاههای بین راه با زنی رو به رو خواهید شد. آن زن به همراه خویش نامهای دارد، آن نامه را گرفته و به همراه خویش بیاورید.
یاران پیامبر (ص) اطاعت امر کرده و به سرعت به سوی مکه روانه شدند. در همان منزلگاهی که حضرت (ص) فرموده بودند، زن را یافتند. پس به او گفتند نامهای که به همراه دارد را به آنها بدهد. ساره انکار کرد و گفت که به همراه خود نامهای ندارد و برای سفر به مدینه آمده و حال در مسیر برگشت به خانه و کاشانه خویش است. یاران پیامبر (ص) که مشاهده کردند این زن راضی به اعتراف و دادن نامه نیست، وسایل سفرش را باز کرده و به جستجو پرداختند اما نامهای در میان آنها نبود. یاران که مشاهده کردند چیزی به همراه آن زن نیست، تصمیم گرفتند که به مدینه باز گردند اما علی علیه السلام که سخن رسول الله (ص) را درست و بدون اشتباه میدانست، همچنین یقین داشت این همان زنی است که پیامبر (ص) فرموده بودند، شمشیر خود را کشید و رو به ساره گفت: یا نامه را میدهی یا گردن تو را خواهم زد. ساره که علی (ع) را مصمم دید، ترسید و نامه را که در میان موی خود مخفی کرده بود را بیرون آورد و به علی (ع) داد. حضرت علی همراه با یاران پیامبر (ص) نامه به دست به سوی رسول الله (ص) رفتند هنگامی که به نزد حضرت شرفیاب شدند، نامه را به ایشان دادند. پیامبر (ص) نامه را باز کرد و دستور داد تا حاطب را به نزد او بیاورند.
هنگامی که حاطب به خدمت پیامبر (ص) آورده شد، حضرت فرمود: آیا میدانی که این نامه برای کیست؟ حاطب با شرمندگی گفت: بله. حضرت فرمود: چه چیزی باعث شد که این عمل را انجام دهی؟ حاطب نگرانیاش برای خانواده را علت این کار گفت. پیامبر خدا (ص) بنا بر مصلحت عذر او را پذیرفت که در همان حین عمر از جای خویش برخاست و گفت: ای پیامبر خدا رخصت دهید تا این منافق و جاسوس را به سزای عملی که انجام داده است برسانم. رسول خدا (ص) مخالفت نمود و فرمود که حاطب از مجاهدین جنگ بدر است و حق تعالی به این افراد نظر ویژهای دارد.

گفته شده آیههای نخستین سوره مبارکه ممتحنه در این باره نازل شدهاند تا هشداری باشند برای مسلمانان تا به کارها و اعمالی این چنین دست نزنند چرا که دو دنیای آنها تباه میگردد.
- تلاوت ترتیل آیه 1 سوره ممتحنه – عبدالباسط
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ ۙ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي ۚ تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ ۚ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت میکنید، در حالی که آنها به آنچه از حقّ برای شما آمده کافر شدهاند و رسول اللّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون میرانند؛ اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کردهاید؛ (پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید!) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار میکنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار میسازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کاری کند، از راه راست گمراه شده است!