برشی از زندگانی ابراهیم خلیل الله (ع) – بخش دوم

حضرت ابراهیم خلیل الله (ع)

ابراهیم (ع) از رسولان بزرگ و اولو العزم الهی است که توسط حق تعالی برای هدایت مردم بت پرست بین النهرین به یکتا پرستی مبعوث گردید. او که جد بزرگ برخی از پیامبران بعد از خود همچون پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد (ص) می باشد در راه دعوت مردم به توحید از هیچ امر و مجاهدتی فروگذار نکرد و تمامی عمر خویش را صرف ارشاد مردم نمود. در قرآن مجید خداوند متعال بیش از 60 بار به حضرت ابراهیم اشاره کرده است و به بخش هایی از زندگانی پر فراز و نشیب این پیامبر و امام [1] نظیر قربانی کردن فرزند خویش، سرد شدن آتش بر او  و زنده گشتن پرندگان پس از مردن به اذن و اراده پروردگار پرداخته است. در مطلب «برشی از زندگانی ابراهیم خلیل الله (ع) – بخش اول» قسمتی از زندگانی این بزرگوار را به شکل داستان گونه بیان نمودیم حال به ادامه آن خواهیم پرداخت.

حضرت ابراهیم خلیل الله (ع)
حضرت ابراهیم خلیل الله (ع) | برشی از زندگانی ابراهیم خلیل الله (ع)

در مطلب قبلی تا آن جا گفته شد که ابراهیم خلیل الله دوران کودکی خود را پنهانی و در غاری خارج از شهر گذراند و مادر او نیز هر از گاهی به صورت مخفیانه و به دور از چشم ماموران نمرود، به دیدنش می رفت. در یکی از این دیدارها ابراهیم که از این گونه پنهانی زیستن خسته شده بود از مادر خود خواست تا او را با خود به شهر و خانه ببرد. مادر ابراهیم که ترس و دلهره از ماموران حکومتی همچنان بر دل او  چنگ می زد به او گفت که صبر کن با سرپرست تو، آزر در این باره مشورت کنم اگر که به صلاح تو باشد با یکدیگر و از راهی امن به خانه خواهیم رفت …

 زندگی در شهر، دوره ای تازه از زندگانی ابراهیم (ع)

به امر خداوند متعال حضرت ابراهیم پس از سال ها به شهر آمد اما زمانی که او قدم در شهر گذاشت هیچ کس متوجه سن کم او نشد زیرا چهره و اندامش او را بزرگ تر نشان می داد به همین سبب جای هیچ تردید یا شکی را باقی نمی گذاشت. او از همان ابتدا، مشاهده کرد که مردم به جای آن که خداوند را عبادت کنند، رو به بت ها آورده و بزرگ و کوچک آن ها را پرستش می کنند. همچنین او دید که افرادی نیز وجود دارند که ستاره ها، ماه و خورشید را عبادت کرده و آنان را رَب خود می خوانند، پس برای آن که آن ها را متوجه خطای خود سازد نشانه ها و آیاتی از وجود پروردگاری بی همتا را برایشان بیان می نمود و از آن ها می خواست تا خداوندی را عبادت کنند که خالق تمام خدایانشان است، ازلی و ابدی است و فنا در او راه ندارد. در حقیقت او متوجه شده بود که بت هایی که مردم برای خود ساخته و می پرستند در پیشگاه خداوند ارزشی نخواهند داشت به همین دلیل مصمم شد تا دعوت به خدای بی همتا را شروع کند و مردم قوم را از وادی ضلالت و شرک نجات دهد. ابراهیم (ع) در همان نوجوانی یعنی سن 15 سالگی به رسالت مبعوث گردید [2].

دعوت سرپرست خویش، آزر، به توحید

حضرت ابراهیم (ع) که از جانب خداوند مأمور شده بود تا مردم را به پرستش و عبادت خدا بخواند تصمیم گرفت پیش از هر کاری سرپرست خود، آزر را که به او پدر می گفت و از جمله افرادی بود که هم بت پرست بوده و هم بت تراش، به خدا پرستی دعوت نماید به همین جهت به نزد او رفته و با او به گفتگو می نشیند. ابراهیم (ع) به چشم پدری به آزر نگاه می کرد و رفتار محترمانه ای با وی داشت، پس با زبانی و لحنی آرام و مودبانه شروع به صحبت نمود.

او به آزر گفت: ای پدر چرا چیزی (بتی) را که نه می شنود، نه می بیند و نه هیچ مشکلی را از تو حل می کند، می پرستی؟!، ای پدر علم و دانشی برایم آمده است (از وحی به من آموخته شده) که برای تو نیامده است، پس از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمون سازم، ای پدر شیطان را پرستش مکن که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر و نا فرمان می باشد. ای پدر من از این می ترسم که از سمت خدای مهربان به تو عذابی برسد و در نتیجه از دوستان شیطان باشی [3].

آزر که سخنان ابراهیم را شنید به او گفت: ای ابراهیم آیا تو از معبودهای من روی گردان گشته ای؟! اگر که دست از مخالفت با بت ها بر نداری تو را سنگسار خواهم کرد، و (هم اکنون) برای مدتی طولانی از من دور شو ! ابراهیم در جواب سرپرست خود گفت: سلامت باشی (سلام بر تو)، من از خدای خویش برای تو آمرزش می طلبم، چرا که او در حق من همواره مهربان بوده است. من از شما و آنچه که غیر خدا (بتان) می خوانید کناره گیری می کنم و پروردگار خویش را می خوانم و امید است در خواندن پروردگارم بی جواب نمانم [4].

داستان های قرآنی
داستان های قرآنی | برشی از زندگانی ابراهیم خلیل الله (ع)

حضرت ابراهیم (ع) از تهدید آزر ترس به دل خود راه نداد و همچنان و با توکل به خداوند او را به یکتا پرستی دعوت می کرد و از عبادت بت ها بر حذر می داشت اما این کارها سودی نداشت و آزر بر لجاجت و عناد خود می افزود. مخالفت ابراهیم خلیل الرحمان با بت پرستی در بابل پیچید و به گوش نمرود نیز رسید. نمرود فرمان داد تا او را به نزدش بیاورند. ابراهیم توسط ماموران حاضر شد. نمرود از او سوال کرد که خدای تو کیست؟ ابراهیم گفت: خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند (مرگ و زندگی به دست او است).

نمرود پاسخ داد: من نیز قادر به انجام این کار هستم. پس دو نفر از زندانیان را خواست یکی از آنان را کشت و دیگری را آزاد نمود.

ابراهیم در ادامه گفت: همانا خداوند خورشید را از مشرق بیرون می آورد تو اگر که قادری آن را از مغرب خارج ساز، نمرود این بار از جواب باز ماند [5]. پس تصمیم گرفت برای آن که رسوا نگردد به طور موقت از مخالفت آشکار با ابراهیم (ع) دست بکشد و در فرصتی مناسب انتقام گیرد …

منابع:

[1] حضرت ابراهیم علیه السلام رسولی است که بر اساس بیان صریح قرآن در آیه 124 سوره بقره پس از نبوت به امامت که مقام و جایگاه معنوی والایی است رسیده است.

[2] احتجاج، ج 1، ص 504

[3] سوره مریم، آیات 42 تا 45

[4] سوره مریم، آیه 46 و 47 و 48

[5] برگرفته از آیه 258 سوره بقره

 

  • تلاوت ترتیل آیه 258 سوره بقره – مشاری الراشد العفاسی

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ ۖ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ

آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی [= نمرود] که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود؛ (و بر اثر کمی ظرفیت، از باده غرور سرمست شده بود؛) هنگامی که ابراهیم گفت: «خدای من آن کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند.» او گفت: «من نیز زنده می‌کنم و می‌میرانم!» (و برای اثبات این کار و مشتبه‌ساختن بر مردم دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد) ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از افق مشرق می‌آورد؛ (اگر راست می‌گویی که حاکم بر جهان هستی تویی،) خورشید را از مغرب بیاور!» (در اینجا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمی‌کند.

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *