در این مطلب به ادامه داستان آغاز نبوت و رسالت موسی علیه السلام که در دو مطلب قبلی با همین عنوان، بخشی از آن بیان شد، خواهیم پرداخت.
در مطلب پیشین گفته شد که حضرت موسی (ع) به همراه هارون برادرش برای ابلاغ رسالت الهی به نزد فرعون رفتند و با بیان دلایل روشن و آشکار او را به پرستش خدای یکتا دعوت نمودند اما او حرف هایشان را قبول نمی کرد و به خداوند ایمان نمی آورد و تصمیم گرفت تا آنان را در صورت ادامه بحث و پرستیدن معبودی جز او زندانی کند. موسی (ع) که اوضاع را اینگونه دید رو به فرعون کرد و گفت اگر که برای تو حجت آشکاری بیاورم آیا باز هم ایمان نخواهی آورد؟! فرعون گفت اگر که راست می گویی آن حجت و نشانه را بیاور …
دو معجزه نخستین موسی (ع)
حضرت موسی (ع) هنگامی که این سخن فرعون را شنید عصایی که در دست داشت را بر روی زمین انداخت. عصا به اذن و اراده پروردگار به صورت ماری بزرگ (اژدها) درآمد. پس از آن موسی (ع) دست مبارک را در جیب خود فرو کرد و آن را بیرون آورد، دست حضرت موسی (ع) نیز به قدرت الهی درخشان و سفید گشت.
فرعون که نه تنها خود او بلکه اطرافیانش نیز این دو معجزه آشکار را مشاهده کردند از ترس آن که اطرافیان به او ایمان بیاورند به آنان گفت: این موسی (ع) ساحر عالم و ماهری می باشد. او قصد دارد شما را از سرزمینتان با جادوگری اش بیرون کند، نظرتان چیست؟ اطرافیان در جواب فرعون گفتند: به آن ها فرصتی عطا کن و مأمورانی را به تمام شهرها برای پیدا کردن و آوردن ساحران زِبَر دست و آگاه به نزد تو، بفرست.
فرعون با پیشنهاد آن ها موافقت کرد و افرادی را مامور کرد تا جادوگران ماهر را از کل مصر به نزد او بیاورند. آن ها نیز تعداد بسیاری از ساحران زِبَر دست را آوردند.
ساحران در دیدار با فرعون به او گفتند که اگر ما موسی را شکست بدهیم آیا پاداش و اَجر بزرگی برایمان است؟ فرعون گفت: بله و علاوه بر پاداش، شما یقینا از نزدیکان و مقربان خواهید بود [1].
رو در رو شدن ساحران با حضرت موسی (ع)
فرعون برای رو در رو شدن ساحران و حضرت موسی (ع) روزی را تعیین کرده بود. آن روز فرا رسید و افراد زیادی برای دیدن این رقابت بسیار مهم جمع شده بودند و فرعون و درباریانش نیز در جایگاه خود قرار گرفتند. در همین حین جادوگران که به علم و مهارت خود ایمان داشتند با غرور خاصی رو به موسی کردند و گفتند: ای موسی یا تو چوب خود (وسایل سحر و جادویت) را بیفکن یا ما می افکنیم [2] (ما شروع کنیم)؟ موسی (ع) به آن ها گفت که شما شروع کننده باشید. جادوگران وسایل جادوگری و سحر خود را بر زمین انداختند و با چشم بندی خاصی، سحر و جادویی بزرگ و هولناک پدید آوردند. موسی (ع) در دلش ترس و بیمی احساس کرد (که نکند مردم با دیدن این چشم بندی ها گمراه شوند) [3]. در همان حین خداوند به او وحی نمود: نترس که تو البته همواره غلبه و برتری خواهی داشت (پیروز می شوی)، و هم اکنون هر آنچه که در دست راست توست (عصایی که در دست داری) را بر زمین بیفکن تا هر آنچه که آن ها از سحر و جادو درست کرده اند را ببلعد که کارشان تنها جادوگری است و جادوگر هر جا رود (و هر چه کند) پیروز (رستگار) نخواهد شد [4].
موسی (ع) عصای خود را بر زمین انداخت، آن عصا به امر خداوند متعال به اژدهایی بزرگ تبدیل شد و تمام آنچه که جادوگران به جادوگری درست کرده بودند (مارها و اژدهاها) را بلعید. تمام افرادی که برای تماشای این اتفاق آمده بودند وحشت کرده و از آن جا دور شدند، فرعون و اطرافیانش نیز با دیدن این معجزه مبهوت گشتند. در این میان ساحران که نظاره گر کار موسی (ع) بودند متوجه شدند که کار او سحر و جادوگری نیست زیرا اگر که جادوگری بود وسایل سحرشان را نمی بلعید و این امر تنها به قدرت الهی ممکن است. به همین سبب تمامی جادوگران سجده کردند و گفتند: ما به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم. فرعون که دید او مغلوب و بازنده این رخداد است رو به جادوگران کرد و گفت: چرا قبل از آن که به شما اجازه بدهم به موسی (ع) ایمان آوردید؟! مشخص است که او بزرگتان است که به شما جادوگری یاد داده است (که توانسته بر شما پیروز گردد)، به یقین دست و پاهای شما را به شکل مخالف (دست راست پای چپ یا بعکس) قطع می کنم و شما را بر تنه نخل ها به دار می آویزم و متوجه خواهید شد که عذاب و مجازات کدام یک (فرعون و موسی) سخت تر و پایداتر است. جادوگران گفتند: قسم به خدایی که ما را خلق کرد، هیچ گاه تو را بر دلایل و برهان های روشن و آشکاری که برایمان آمده، مقدم نمی داریم! هر حکمی را که می خواهی صادر کن، تو تنها در زندگانی دنیا می توانی حکم کنی. ما به سوی پروردگار خویش باز می گردیم و انتقام تو از ما تنها به این دلیل است که ما به آیات پروردگار خود – زمانی که به سراغمان آمد- ایمان آوردیم. سپس دست به دعا برداشته و گفتند: پروردگارا! صبر و شکیبایی بر ما فرو ریز و ما را مسلمان (تسلیم و راضی به حکم خدا) بمیران [5].
ایمان آوردن بسیاری از مردم به موسی (ع)
پس از پیروزی موسی (ع)، افراد بسیاری چه از قوم بنی اسرائیل و چه از اقوام دیگر به او ایمان آوردند و حضرت موسی (ع) طرفداران بسیاری پیدا کرد. اما در این میان، کشمکش ها و درگیری های میان قوم بنی اسرائیل و فرعونیان بیشتر شد. سران قوم فرعون که اوضاع را این گونه دیدند به فرعون گفتند که آیا موسی و قومش را رها می کنی تا در این سرزمین فساد کرده و تو و خدایانت را رها کنند؟
فرعون در جواب به آنان گفت: به زودی پسرانشان را می کشیم و زنانشان را به اسیری می گیریم و ما بر آن ها تسلط کاملی داریم. [6]
منابع:
[1] سوره اعراف، آیات 106 تا 114
[2] سوره اعراف، آیه 115
[3] سوره طه، آیه 67
[4] سوره طه، آیات 68 و 69 – سوره اعراف، آیه 117
[5] برگرفته از سوره طه آیات 70 تا 73 و سوره اعراف آیات 120 تا 125
[6] سوره اعراف، آیه 127
- تلاوت ترتیل آیه 127 سوره اعراف – استاد مشاری الراشد العفاسی
وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ ۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ
و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: «آیا موسی و قومش را رها میکنی که در زمین فساد کنند، و تو و خدایانت را رها سازد؟!» گفت: «بزودی پسرانشان را میکشیم، و دخترانشان را زنده نگه میداریم (تا به ما خدمت کنند)؛ و ما بر آنها کاملاً مسلّطیم!»