داستان بزرگ شدن حضرت موسی (ع) در کاخ فرعون – بخش دوم

به آب انداختن موسی (ع) در آب

حضرت موسی علیه السلام از انبیاء اولو العزم الهی است که خداوند بزرگ، برای راهنمایی و هدایت قوم بنی اسرائیل مبعوث کرده است. در قرآن کریم بسیار از او و بخش های مختلفی از زندگی پر فراز و نشیب او همچون کودکی، نوجوانی، بعثت و هدایت قوم بنی اسرائیل سخن به میان آمده است. در مطلب « داستان بزرگ شدن حضرت موسی (ع) در کاخ فرعون -بخش اول» بخشی از دوران کودکی حضرت موسی (ع) را داستان گونه برای شما بیان نمودیم که در این مطلب به ادامه آن خواهیم پرداخت.

در مطلب قبل از خواب فرعون زمانه، رامسیس و بسته شدن نطفه موسی علیه السلام به اراده پروردگار در آن زمان که به فرمان فرعون هیچ زوجی از سبطیان حق نداشتند با هم نزدیکی کنند سخن گفتیم.

و حال ادامه ماجرا …

تولد موسی کلیم الله (ع)

یوکابد مادر حضرت موسی (ع) هر چه به زمان وضع حمل و ولادت فرزندش نزدیک تر می شد نگرانی و هراس او به سبب وجود جلادان و قابله های که دستور گرفته بودند فرزندان پسر سبطیان را در بدو تولد بکشند [1]، بیشتر می شد زیرا نمی دانست چگونه از فرزند خود محافظت کند زیرا برای او که زمان زایمانش فرا رسیده بود نیز قابله ای قرار داده بودند.

درد زایمان یوکابد شروع شد و موسی علیه السلام متولد شد. در هنگام تولد نور خاصی از صورت موسی (ع) ساطع شد به گونه ای که عشق و محبت به این نوزاد در دل قابله ای که رامسیس مامور کرده بود نشست و او را از با خبر ساختن دستگاه حکومتی و جلادان برای ولادت این پسر منصرف ساخت.

قابله از خانه عمران بیرون آمد، جاسوسان رامسیس که او را دیدند گفتند: در این خانه چه شد. قابله گفت فرزندی در کار نبود، نگران نباشید. اما ماموران برای بازرسی وارد خانه شدند، خواهر حضرت موسی (ع) سریع ورود ماموران را به مادر اطلاع داد. یوکابد که مستأصل شده بود او را در پارچه ای پیچید و در تنوری که شعله ور بود انداخت. ماموران پس از بازرسی از خانه خارج شدند. مادر موسی (ع) نگران و ناراحت به سمت تنور رفت تا فرزندش را ببیند که در کمال ناباوری و تعجب دید که فرزندش هیچ گونه آسیبی ندیده است، در آن جا بود که متوجه شد خدای متعال خود حامی و حافظ این فرزند تازه به دنیا آمده است.

به آب انداختن موسی (ع)

نگرانی و هراس یوکابد تمامی نداشت به همین علت از خداوند خواست تا راه چاره ای را جلوی پای او بگذارد. پروردگار متعال به همسر عمران الهام کرد که به موسی شیر بدهد و هر زمان بر او نگران شد او را به رود نیل بیاندازد و غمگین و ناراحت نباشد زیرا به او باز گردانده خواهد شد و طبق اراده و امر پروردگار جزو پیامبران خواهد شد [2].

به آب انداختن موسی (ع) در آب
به آب انداختن موسی (ع) در آب

از ولادت موسی علیه السلام سه ماه گذشت و او در این مدت به صورت پنهانی در نزد مادرش بود و از او شیر می خورد. اما پس از سه ماه هراس و دلهره به جان دل یوکابد افتاد، او می ترسید که رازش فاش گردد و فرزندش کشته شود پس تصمیم گرفت او را به آب بیاندازد. برای این کار نیاز به صندوقچه ای داشت تا کودک خود را در آن قرار دهد به همین سبب به سراغ نجاری از قبطیان که از قضا دوست دار فرعون بود رفت و سفارش ساخت صندوقچه ای با مشخصات خاصی را داد. نجار از یوکابد پرسید که این صندوقچه را برای چه می خواهی؟ مادر موسی که نمی توانست دروغ بگوید، حقیقت را بازگو کرد. نجار با شنیدن این سخنان به سراغ ماموران رفت تا آن ها را از وجود پسری از بنی اسرائیل با خبر سازد اما به امر الهی زبانش بسته شد و وحشتی بر دلش نشست و نتوانست موضوع پیش آمده را بگوید. او پس از آن که از نزد ماموران بیرون آمد زبانش باز شد پس دوباره به نزد آن ها بازگشت تا آنان را با خبر سازد اما دوباره زبانش بند آمد و ترس جانش را گرفت. این اتفاق دوباره رخ داد و او در نهایت فهمید که سِری در این اتفاق پنهان است پس صندوقچه ی سفارشی را ساخت و به یوکابد داد [3].

مادر موسی (ع) بر اساس آنچه که خدا به او الهام فرموده بود فرزندش را در صندوقچه قرار دارد و صبح زود که ساحل رود نیل خلوت بود او را به آب انداخت و به خدای متعال سپرد [4].

آغاز زندگی موسی (ع) در کاخ فرعون

به اذن و اراده خداوند متعال صندوقچه توسط موج های آب به سمت کاخ فرعون که در نزدیکی رود نیل بنا شده بود، هدایت شد.

آغاز زندگی موسی (ع) در کاخ فرعون
آغاز زندگی موسی (ع) در کاخ فرعون

در آن هنگام فرعون و همسرش آسیه که از بنی اسرائیل بوده و از نسل انبیاء به شمار می رفت در کنار رود ایستاده بودند که ناگهان صندوقچه ای را دیدند که بر روی آب در حرکت بود و پس از رسیدن به کنار کاخ در میان شاخه های درختان از حرکت ایستاد. فرعون امر کرد که ماموران بروند و ببینند که در آن صندقچه چیست. ماموران صندقچه را از آب بیرون آوردند اما نتوانستند در آن را باز کنند؛ به همین سبب آن را به نزد رامسیس و همسرش آسیه آوردند. فرعون در صندقچه را باز کرد و پسر چند ماهه ای را در آن دید، پس عصبانی شد و دستور داد که آن را به قتل برسانند اما خداوند عشق و محبت به این کودک را در دل آسیه قرار داد. آسیه دلش می خواست که این کودک زنده بماند به همین دلیل به فرعون پیشنهاد داد تا او را به فرزندی قبول کنند [5] و برای او مراقبت او دایه ای اختیار کنند. فرعون پیشنهاد آسیه را قبول کرد و موسی را به فرزندی گرفت …

ادامه دارد …

منابع:

[1] در مطلب پیشین گفته شد که رامسیس خوابی دید و تعبیر خواب او این بود که یکی از پسران سبطی او و یارانش را نابود خواهد ساخت و او برای خلاص شدن از این تعبیر دو فرمان داد که یکی از آن ها به قتل رساندن پسرانی است که از سبطیان بوده و تازه متولد شده اند.

[2] برگرفته ار آیه هفتم سوره مبارکه قصص

[3] مجمع البیان: ج ۷، ص ۲۴۱

[4] این امر بر یوکابد به عنوان یک مادر سخت و طاقت فرسا بود و هر آن ممکن بود راز را فاش گرداند اما خداوند دلش را آرام ساخت.

[5] آن ها تنها صاحب دختری به نام آنیسا بودند که بیمار بود و فرزند پسری نداشتند. در تفسیر نمونه و همچنین مجمع البیان آمده است که رامسیس برای درمان این دختر دست به دامان پزشکان زیادی زد اما درمانی برای او نبود، پس به کاهنان گفت که به فکر چاره و درمانی باشند. آنان گفتند که پیش بینی می کنیم که از رود نیل آدمی به کاخ تو قدم خواهد گذاشت که مالیدن آب دهان او به بدن دخترت، سبب بهبودی او می گردد. زمانی که موسی علیه السلام از آب گرفته شد آسیه آب دهن او را به بدن دخترش مالید و دختر او شفا یافت. شاید بتوان گفت یکی از دلایلی که باعث شد فرعون به کشتن این کودک اصرار نورزد همین اتفاق باشد.

 

  • تلاوت ترتیل آیه 7 سوره قصص – شیخ عبدالرحمن سدیس

وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ

ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر ده؛ و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا (ی نیل) بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی‌گردانیم، و او را از رسولان قرار می‌دهیم!»

 

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *