حکایاتی کوتاه و شیرین از تشرف به محضر صاحب الزمان (عج)

حاج آقا فخر تهرانی

آرزوی هر یک از شیعیان در دوران غیبت دیدار غایب از نظر ها، حضرت مهدی (عج) است اما این امر تنها برای برخی از افراد، در شرایط خاص و پس از تلاش های پیاپی محقق می گردد. در حقیقت پس از آن که چهارمین نائب بر حق امام زمان (عج) از دنیا رفتند دیگر هیچ فردی نمی تواند ادعای ارتباط و نیابت حضرت را همانند دوران غیبت صغری داشته باشد و بگوید که با حضرت در ارتباط است اما در این بین برخی از افراد توفیق تشرف به محضر صاحب الزمان (عج) را پیدا می کنند (شرایط ویژه و خاصی سبب این امر می شود به طوری که بسیاری از بزرگان و علمای دینی تا آخرین لحظه از عمر خود در فراق دوری و ندیدن مولای خود سوختند).

  • گفتن این نکته امری ضروری است که هر عنایت، ملاقات و یا گره گشایی که توسط حضرت انجام می گیرد را نمی توان به تشرف به محضر حضرت مهدی (عج) نسبت داد و باید اطمینان فراوانی حاصل شود.

در این مطلب حکایاتی کوتاه از تشرف افراد به محضر حضرت مهدی (عج) را برای شما قرار داده ایم به این امید که شوق ظهور و دیدار حضرت در دل ها جان بگیرد و همه در راستای زمینه سازی برای ظهور تلاش کنیم تا این امر محقق شده و همه از وجود پر برکت ایشان بهره مند گردیم.

حضرت مهدی (عج) صاحب الزمان
حضرت مهدی (عج) صاحب الزمان
  • آزمودن کفاش توسط امام زمان (عج) [1]

فرد کفاشی به نام عبدالکریم همواره مورد عنایت ویژه و خاص حضرت مهدی (ع) قرار می گرفت و حضرت همیشه به او سر می زند. روزی امام زمان (عج) به حجره یا مغازه کفاشی عبد الکریم تشریف برده بودند، عبدالکریم مشغول تعمیر کفشی بود. حضرت به عبدالکریم فرمودند که کفش من به تعمیر نیاز دارد، برای من پینه می زنی؟ عبد الکریم به حضرت گفتند: آقا جان به صاحب کفش قول داده ام که کفش او را تعمیر کنم اما اگر که شما امر می فرمایید و چون امر شما بالاتر از تمام امرها می باشد اطاعت کرده کفش را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت مهدی (عج) حرفی نزدند و سید عبدالکریم دوباره به کار خود مشغول شد. دقایقی بعد دوباره حضرت فرمودند: سید عبدالکریم! کفش من به تعمیر نیاز دارد برام پینه میزنی؟ عبدالکریم کفشی که در دست داشت را کناری قرار داد و از جای خود بلند شد و دستانش را به دور کمر حضرت حلقه نمود و به مزاح گفت: قربان شما شوم اگر یک بار دیگر بگویید کفش مرا پینه می زنی، فریاد می زنم که آی مردم آن امام زمانی که به دنبال او می گردید، پیش من است، بیاید او را زیارت کنید.

کفاش
کفاش

حضرت مهدی (عج) لبخندی زدند و فرمودند: می خواستیم تو را امتحان کنیم تا مشخص گردد نسبت به قولی که داده ای چه اندازه وفادار می باشی.

  • تشرف حاج آقا فخر تهرانی به محضر حضرت مهدی (عج) [2]

حاج آقا فخر تهرانی که نامش سید ذبیح الله قوامی بود از هوش بسیار خوب و استعداد ویژه و خاصی برخوردار بوده است او در جوانی با جدیت و تلاش درس می خواند و هدفش گرفتن بورسیه و رفتن به کشورهای اروپایی برای ادامه تحصیل بوده است. بالاخره تلاش او جواب داد و او برای بورسیه تحصیلی انتخاب شد. روز اعزام فرا رسید اما به دلایلی کاملا نامعلوم او دیر به فرودگاه می رسد و از پرواز جا می ماند.

حاج آقا فخر تهرانی
حاج آقا فخر تهرانی و تشرف به محضر صاحب الزمان (عج)

او ناراحت و غمگین از فرودگاه برمی گردد و آن همه تلاش او بی نتیجه می ماند به همین دلیل نا امیدی وجودش را فرا می گیرد.

در یکی از روزها با عارفی به نام شیخ مرتضی زاهد رو به رو می شود و با او حرف می زند. اینکه چه حرف هایی میان آن دو رد و بدل گردید را کسی نمی داند اما سرنوشت سید ذبیح الله با همین ملاقات تغییر کرد و انگار که پس از آن برخورد و ملاقات شخص دیگری متولد شده است. نه تنها اخلاق، کردار و منش سید ذبیح الله بلکه لباس ها و ظاهر او نیز عوض شد. عشق به لقاء الله و همچنین جذبه و ذوق اتصال با امام زمان (عج) شور وصف ناشدنی را در درون حاج آقا فخر تهرانی به وجود آورد و عطش رسیدن به حضرت مهدی (عج) روز به روز افزایش پیدا می کرد تا جایی که ره صد ساله را یک شبه رفت و متصل به دریای بی کران معرفت خدا شد.

پس از مرگ او شاگردش نقل می کند که: حاج آقا فخر تهرانی عادت داشتند هنگامی که در مجلس علما حضور پیدا می کردند در کنار درب ورودی می نشستند. در یکی از روزهای سال های آخر عمر، او در مجلسی که علما و بزرگانی چون آیت الله حسن زاده در آن حضور داشتند با لباسی نامرتب و عبایی خاکی که معلوم بود بر روی زمین کشیده شده است وارد شد و بر خلاف همیشه که با احترام خاصی در کنار درب ورودی می نشست، در گوشه ای از مجلس و به حالت مضطربانه ای نشست، پس از پایان مجلس و رفتن حضار زمانی که از او حالش را و دلیل اضطرابش را جویا شدم او با افسوس زیادی به من گفت: یک عمر آرزوی دیدار حضرت مهدی (عج) را داشتم حالا که نصیبم گشته از دوری وصالش آرام ندارم.

  • دیدار آیت الله مرعشی نجفی با امام زمان (عج) در مسجد سهله [3]

آیت الله مرعشی می گوید: در روزهایی که به تحصیل علوم دینی در نجف مشغول بودم اشتیاق و شوق زیادی برای دیدار حضرت مهدی (عج) داشتم به همین دلیل با خودم عهد کردم که چهل شب چهارشنبه را به نیت دیدار حضرت به مسجد سهله بروم. 35 یا 36 چهارشنبه را به مسجد سهله رفتم، به طور تصادفی در این شب، رفتنم به مسجد سهله به دلیل هوای ابری و بارانی به تاخیر افتاد.

در نزدیکی مسجد خندقی وجود داشت زمانی که به آن جا رسیدم به دلیل تاریکی ترس و وحشت وجودم را گرفت به خصوص از وجود دزدان و راهزنان، که ناگهان صدای پایی را در پشت سر خود شنیدم که همین امر ترسم را بیشتر کرد.

آیت الله مرعشی نجفی
آیت الله مرعشی نجفی و تشرف به محضر صاحب الزمان (عج)

به عقب برگشتم سید عربی را دیدم که لباس بادیه نشینان را به تن دارد. او به نزد من آمد و با زبان فصیح سلام کرد.

ترس به طور کلی از وجودم رفت و اطمینان و آرامش پیدا کردم و متعجب شدم که چگونه زمانی که سلام کرد مرا سید خطاب نمود و در آن تاریکی متوجه سیادت من شده بود با این حال غافل از این مطلب بودم و با هم شروع به صحبت کردیم.

ایشان از من سوال کرد: کجا قصد داری؟ گفتم مسجد سهله، فرمودند: برای چه؟ گفتم به قصد تشرف زیارت حضرت مهدی (عج).

مقداری از راه را که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که در نزدیکی مسجد سهله بود رسیدیم به مسجد داخل شدیم و نماز خواندیم. بعد از دعایی که سید خواند (انگار که دیوارها و سنگ نیز با او دعا می خوانند) احساس عجیبی به من دست داد به طوری که نمی توان آن را وصف نمود.

پس از آن ایشان فرمودند: سید تو گرسنه هستی بهتر است شام بخوری. او سُفره ای را که زیر عبای خود داشت در آورد که در آن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه وجود داشت به طوری که انگار تازه چیده شده باشند (زمستان بود و هوا سرد و خیار تازه در این فصل یافت نمی شود) اما زمستان بود و من باز متوجه موضوع نشده بودم.

طبق امر آقا شام خوردم. پس از آن ایشان فرمودند که بلند شو تا به مسجد سهله برویم. وارد مسجد که شدیم آن سید مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من نیز از ایشان تبعیت می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به او اقتدا نمودم.

بعد از اتمام اعمال ایشان فرمودند که ای سید آیا همانند دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه نیز می روی یا اینجا می مانی؟ من هم در جواب گفتم که می مانم.

من در وسط مسجد و مقام امام جعفر صادق (ع) نشستم و به ایشان گفتم که آیا چای، قهوه و یا دخانیات میل داری آماده کنم؟ مولا جواب جامعی دادند که بسیار بر اعماق وجودم اثر داشت، ایشان گفتند که این امور از فضول زندگی ست و ما از فضول دور هستیم.

تشرف به محضر صاحب الزمان

منابع:

[1] کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی (سایت تبیان)

[2] تشرف یافتگان. موسسه فرهنگی امام حسن عسکری (ع)

[3] بر گرفته از کتاب شیفتگان حضرت مهدی (عج) – حاج آقا زاهدی

منبع: سایت موسسه معراج النبی استان خوزستان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *