برخی غیبت را امری مختص و ویژه امام زمان (عج) معرفی میکنند. برخی نیز آن را از ناممکنها میدانند و به همین دلیل به غیبت مولا ایراد میگیرند! در حالی که هر دو اندیشهی اشتباهی دارند. غیبت در میان انبیاء پیشین بوده است و تنها ویژه امام (عج) نیست. در واقع برخی از پیامبران بنا به عللی غیبت اختیار کرده و پس از مدتی ظهور کردهاند. در کتاب کمال الدین شیخ صدوق[1] غیبت شش تن از پیامبران گذشته به عنوان حجت و برهانی برای غیبت امام مهدی (عج) بیان شدند که در این مطلب قصد داریم به غیبت ادریس نبی (ع) بپردازیم
توجه: غیبت هر شش نبی در مطالبی با همین عنوان بیان میشوند.
غیبت در میان انبیاء پیشین
غیبت ادریس نبی (ع)
غیبت ادریس نبی اولین غیبت مشهور است. در زمان غیبت حضرت ادریس زندگی بر پیروان او سخت میگذشت به گونهای که آنان در تهیه قوت خود عاجز مانده بودند و حکومت طاغوت جماعتی از آنان را به قتل رسانده بود. پس پیامبر خدا ظهور کرد و به پیروان خود نوید فرج و قیام یکی از فرزندان خود را داد. آن فرزند کسی نبود جز نوح نبی علیه السلام. پس خداوند جان ادریس را گرفت. شیعیان ادریس پس از آن نسل به نسل در انتظار بعثت حضرت نوح (ع) بودند تا آنکه ایشان مبعوث شدند.
از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند[2]:
آغاز پیامبری ادریس (ع) همزمان با حکومت پادشاهی جبار بود. آن پادشاه در روزی از روزها بر مرکبی سوار شد. او در تفرجگاههای خود زمین سر سبزی را مشاهده کرد. صاحب آن زمین شخص مومنی بود. پادشاه از زمین خوشش آمد. پس از وزیران خود پرسید آن زمین به چه کسی تعلق دارد؟ آنها در جواب گفتند که این زمین برای فرد با ایمانی از بندگان پادشاه است؛ نامش فلان است و تارک دنیا میباشد. پس به آنها امر کرد که او را به نزدش بیاورند. مرد مومن به نزد پادشاه آمد. پادشاه به مرد مومن گفت: ای مرد! این زمین را به من پیشکش کن. مرد پاسخ داد: خانواده من به آن از تو نیازمندتر هستند. پس پادشاه گفت: قیمت مشخص کن تا بهاء آن را به تو بدهم. مرد گفت: نه قصد پیشکش کردن آن را دارم و نه میخواهم آن را بفروشم، پس از این کار صرف نظر کن. پادشاه که انتظار چنین پاسخی را نداشت، عصبانی شد. پس ناراحت به نزد خانواده خود بازگشت. او همسری داشت که در مواقع سختی با او مشورت میکرد. پس او را به نزد خود خواند. آنچه را که رخ داده بود برایش تعریف کرد. همسرش او را دلداری داد و گفت که نگران نباشد. او با افرادی از قبیله خود آن مرد را کشته و زمین را در اختیارش قرار خواهد داد. پس این کار را با حیله و نیرنگی خاص انجام داد. در این هنگام خدای متعال به ادریس وحی کرد که به نزد پادشاه جبار برود و به او بگوید که به سبب این عمل نه تنها پادشاهی و بزرگیاش در این دنیا از بین خواهد رفت که در آخرت نیز انتقامی سخت از او گرفته میشود.
ادریس امر خدا را اطاعت کرد. پس به نزد پادشاه رفت و آنچه که خداوند گفته بود را بیان نمود. این تهدید، ترسی در دل پادشاه ایجاد کرد. پادشاه دوباره زن خود را خواند. همسرش دعوت ادریس و تهدید خدا را باطل خواند و به پادشاه گفت اگر که بخواهی ادریس را نیز خواهیم کشت. این خبر به ادریس رسید. پس ادریس به امر خدا از آن شهر بیرون آمدند. او به یاران خود و پیروانش نیز دستور داد تا در دیگر شهرها و روستاها سکونت کنند. همچنین ادریس از خداوند درخواست کرد تا بارانی بر آن شهر نبارد.
در مدتی اندکی پس از خروج ادریس، آنچه خداوند برای آن پادشاه وعده داده بود، پیش آمد و پادشاه و همسرش به هلاکت رسیدند. پس از او نیز پادشاه دیگری بر مسند حکومت نشست او نیز ستمگری پیشه کرده بود. در تمامی این مدت ادریس از انظار غایب بود.
بیست سال در سختی و بی آبی بر مردم آن شهر گذشت. مردم متوجه خطای خود نسبت به ادریس و آیینی که آورده بود شدند. پس دست به استغاثه و توبه بلند کردند و از خداوند مغفرت طلب نمودند. سر انجام غیبت ادریس به امر الهی تمام شد. او به شهر بازگشت و باران الهی بر سر مردم شروع به باریدن گرفت (داستان کامل ادریس نبی در مطلب «داستان ادریس نبی – بخش اول» و «داستان ادریس نبی – بخش دوم» آمده است).
منابع:
[1] کتاب کمال الدین و تمام النعمه را میتوانید در سایت کتابخانه مدرسه فقاهت مطالعه کنید.
[2] اقتباس شده از ترجمه منصور پهلوان برای کتاب کمال الدین و تمام النعمه