همانا خداوند شما مسلمانان را در مواقف کثیری یاری نمود و نیز در یوم حنین (جنگ حنین) که زیادی سپاه اسلام شما را فریفته و مغرور ساخت و آن سپاه فراوان اصلا به کارتان نیامد و زمین به آن گستردگی بر شما تنگ گردید تا آنکه همه فرار کردید … (آیه 25 سوره توبه).
در این آیه و آیههای پس از آن به غزوه حنین و الطافی که حق تعالی به مسلمانان نمود، اشاره شده است. اما جنگ حنین کجا و چگونه اتفاق افتاد؟ به چه دلیل سپاهیان فرار کردند و نتیجه این جنگ چه شد؟
ماه رمضان سال هشتم هجری قمری بود. رسول خدا (ص) شهر مکه را همراه با یاران خویش فتح کرده بود. در دوازده فرسخی جنوب شرقی شهر قبایل بزرگی همچون هوازن و ثقیف زندگی میکردند. بزرگ قبیله هوازن شخصی به نام «مالک بن عوف نصری» بود. او زمانی که از فتح مکه توسط حضرت محمد (ص) و یارانش مطلع شد، احساس خطر کرد، پس جمعی از بزرگان قبیله خود و ثقیف را گرد هم آورد. مالک بن عوف به آنها گفت که محمد (ص) مکه را فتح کرده است؛ پس این احتمال وجود دارد که به سوی ما آمده و با ما جنگ کند؛ نظرم این است که او را غافلگیر کرده و خود به مصاف با او برویم؛ این چنین احتمال پیروزی ما بالا خواهد بود و میتوانیم از خود و قبایلمان دفاع کنیم. جمعی که در آنجا بود با او موافقت کردند اما دو طایفه کعب و کلاب عدم همراهی خود با او را اعلام نمودند.
آماده شدن سپاه دشمن و حرکت به سوی حنین
پس از مشورت و رأی گیری که انجام شد قبایل هوازن (به جز کعب و کلاب) و قبیله ثقیف آمادهی حرکت به سوی حنین شدند. مالک بن عوف نصری دستور داد که نه تنها مردان قبایل برای جنگ مهیا شوند، بلکه هر یک از آنان میبایست همراه زن، فرزند و مال خود حضور پیدا کند. او این باور را داشت که با چنین عملی مردان در هنگام جنگ از میدان فرار نخواهند کرد چرا که خانواده و اموالشان را نمیتوانند رها کنند. سپاه آماده شده و به سوی حنین حرکت کرد.
در میانه راه قبیله بنی جشم نیز به سپاه پیوست. در بین افراد قبیله پیرمردی به نام درید بن الصمه نیز حضور داشت. او اگر چه جنگ آزموده بود اما به جهت کهولت سن بینایی خویش را از دست داده بود ولی به عنوان یگانه مرجع مشکلات قبیله خود شناخته میشد؛ البته او ارج و قرب پیشین را نداشت. همانطور که او سوار بر هودج بود، صدای شتران، گوسفندان و گریه کودکان سپاه هوازن را شنید. پس سوال کرد که کودک و چهارپا اینجا چه میکند؟ همراهانش گفتند که مالک بن عوف چنین گفته است. درید گفت: به خداوند قسم او مردی کوته فکر است. من را به نزدش ببرید تا با او حرف بزنم.
درید را به نزد مالک بردند. او رو به مالک کرد و گفت ای مالک! مردان جنگی سپاه تو از پیاده و سواره منظم و مرتب هستند؛ پس به چه دلیل زنان، کودکان و اموال را با به میدان آوردی؟
مالک گفت: شنیدم که محمد (ص) با لشکری که تا به حال عرب به چشم خود ندیده وارد شهر مکه شد و هیچ کس توانی برای مقابله با او را ندارد به طوری که قریش با آن همه تکبر بسیار راحت در برابر آنها سر تسلیم فرود آورده است. آوردن خانواده و اموال تدبیر جنگی من است. سپاه من از سپاه اسلام کمتر است؛ این کار را کردم تا سپاهیان در میدان فرار نکرده و به سبب وابستگی به دارایی و خانواده بمانند.
درید از این جواب بی معنی تعجب کرد و گفت: تو شایسته چوپانی هستی. در کجا سپاهی دیدی که در هنگام فرار به خانواده و مال خود توجه کند؟! تو اگر که پیروز شدی آن را به مردان سپاه مدیونی و اگر که شکست بخوری، علاوه بر اینکه مردم خود را از دست دادهای اموال آنان را نیز هدر کردهای.
بهتر است با بخشی از سپاهیان خود به جنگ بروی و بخشی دیگر را در منتهای شهرشان مستقر کنی. حال اگر که توانستی غلبه کنی گروه ذخیره به یاری تو میآیند و اگر که فرار کردی فضاحتی به تو به سبب وجود خانواده بر تو لازم نمیشد.
مالک حرفهای درید را قبول نکرد و سپاه به راه خود ادامه داد تا به حنین در سی کیلومتری مکه برسند.
آکاهی یافتن پیامبر (ص) و آماده ساختن لشکر برای جنگ حنین
از سوی دیگر خبر مهیا شدن سپاه هوازن و حرکت آنها به سمت حنین به رسول خدا (ص) رسید. حضرت به سپاهیان دستور دارد که سلاح خویش را بر زمین نگذارند و استراحت را به زمانی دیگر موکول کنند. مسلمانان امر پیامبر (ص) را اطاعت کرده و لبیک گفتند. سپاهیانی که از مدینه همراه با پیامبر آمده بودند، ده هزار نفر بودند و در شهر مدینه نیز دو هزار نفر از تازه مسلمانان به سپاه برای مقابله با لشکریان هوازن پیوستند.
سپاه اسلام آماده شد؛ اما این سپاه با لشکریان مسلمان در غزوات قبلی تفاوت داشت. در این سپاه افرادی که هنوز بر شرک خود باقی بودند و تنها به مصلحت اسلام آورده بودند نیز حضور داشتند. علاوه بر اینها در میان لشکریان افرادی نیز وجود داشتند که آرزوی مرگ پیامبر (ص) را داشتند و دنبال فرصتی برای این امر بودند. وجود افرادی این چنین در میان سپاه غزوهای متفاوت را رقم زد …
ادامه دارد.
- تلاوت آیه 25 سوره توبه-سعد الغامدی
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ ۙ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ
خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید)؛ و در روز حنین (نیز یاری نمود)؛ در آن هنگام که فزونی جمعیّتتان شما را مغرور ساخت، ولی (این فزونی جمعیّت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید!