بهشت شداد، بهشتی است زمینی که شداد پادشاه پُر قدرت و متکبر قوم عاد برای نشان دادن قدرتش به هود نبی و سرکشی و طغیان در برابر خداوند متعال ساخت اما به اذن و ارادهی خداوند لحظهای در آن زندگی نکرد …
هود نبی را خدای متعال برای هدایت قوم عاد و دعوتشان به توحید و یکتاپرستی مبعوث کرد. قوم عاد قومی بودند که در بخش جنوبی جزیره العرب سکونت داشتند و قومی تنومند و همچنین ثروتمند به شمار میرفتند. آنها مردمانی قد بلند و فربه بودند و در سرزمینی حاصل خیز و شهرهایی مترقی زندگی میکردند. آنها بت پرست بوده و در هر مرحله بتی را ساخته و پرستش میکردند. از این رو خدای متعال هود نبی را از میان خود آنان برای هدایتشان برگزید و مبعوث کرد. اما افراد کمی با سخن و عمل هود پیامبر علیه السلام به یکتاپرستی رو میآوردند.
قصه بهشت شداد
قوم عاد فرمانروایی داشتند که دارای دو فرزند به نام های شداد و شدید بود. آن دو تا زمانی که پدرشان زنده بود نمیتوانستند کاری را بدون اجازه او از پیش ببرند و همواره در امور کشور گشایی فرمانبردار امر او بودند. اما پس از مرگ پدر هر دو خود را فرمانروای قوم عاد دانستند پس به قلدری و طغیان پرداختند. آن دو جمعی را به دور خود جمع کرده و شهرها و سرزمینهای مختلف را فتح میکردند و با ظلم و ستم بر دیگران تسلط مییافتند. در همین بین بود که شدید هم از دنیا رفت و شداد تنها ماند. او خود را مالک بی رقیب میدانست. غرور و تکبر روح و جانش را فرا گرفت. از سویی دیگر هود پیامبر (ع) مردم را به خدا پرستی دعوت میکرد. در روزی از روزها هود به نزد شداد رفت و او را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد و فرمود: ای شداد! اکر که به سوی خداوند آیی، خدای متعال به عنوان پاداش بهشت را به تو عطا خواهد نمود. شداد که درباره هود، ادعای پیامبریاش و تلاشش در ارتباط با هدایت کردن مردم شنیده بود رو به هود نبی کرد و گفت: بهشتی که میگویی چگونه است؟ هود پیامبر (ع) برخی از اوصاف بهشت الهی را برای شداد برشمرد. شداد که غرور تمامی وجودش را گرفته بود، گفت: بهشت این است! این که مکان خاصی نیست. خود میتوانم مکانی این چنین را بسازم و در نهایت دعوت هود را نپذیرفت.
او به حرفی که زده بود اکتفا نکرد و چونکه کبر تمامی جان او را فرا گرفته بود تصمیم داشت در برابر خدای متعال طغیان نموده و دست به ساخت بهشتی با اوصافی که هود نبی بیان کرده بزند. پس هزاران کارگر را برای ساخت بهشت شداد به کار گرفت. صدها مامور را برای نظارت بر ساخت این شهر (شهر ارم) از میان برترین ماموران سپاه خود برگزید و پیکهایی را به سوی کشورها و سرزمینهای دیگر روانه ساخت و از پادشاهان دیگر کشورها درخواست کرد تا آنچه را از زر و سیم و جواهر دارند برایش بفرستند تا برای ساخت شهر ارم یا همان بهشت شداد استفاده کند. پادشاهان طلا، نقره و جواهراتی را که داشتند برای شداد فرستادند. ساخت بهشت شداد چندین سال به طول انجامید. بهشت شداد جایی میان یمن و حجاز بود که به وسیله قلعه، دژ و هزاران قصر زیبا و باشکوه محاصره شده بود. شهر ارم به شکلی در آمده بود که هیج شهری همانند او نبود.
ساخت شهر ارم که به پایان رسید پیکی به سوی شداد فرستاده شد تا به او اطلاع داده و از او بخواهند برای افتتاح این شهر بهشتی باشکوه به همراه وزرا و سپاهیانش قدم رنجه نماید. شداد آماده و سوار بر اسب با همراهانش به سوی شداد حرکت کرد. تا رسیدن به شهر بهشتی یک شبانه روز دیگر راه بود که ناگهان به اذن پروردگار و بدون آنکه بتواند شهر را ببیند صاعقهای با صدایی مهیب از آسمان به سویشان آمد و تمامی آنان را به هلاکت رسانید[1].
- تلاوت آیه 7 سوره فجر-علی عبدالرحمن حذیفی
إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ
و با آن شهر «اِرَم» باعظمت،
منبع:
[1] برگرفته از مجمع البیان، جلد1، ص350 و 351 (از سایت ویکیفقه و به زبان نویسنده نوشته شده است)