در این مطلب و در راستای بهرهمندی از زندگی بزرگان به نگارش چند حکایت از حکایات به ثبت رسیده از زندگانی شیخ عبدالکریم حامد که به عنوان شاگرد رجبعلی خیاط شناخته میشود و عارف و نویسندهای وارسته است، خواهیم پرداخت. او که در سال 58 هجری شمسی وفات یافت، در سال 1301 شمسی و در شهر قزوین متولد شده بود اما بزرگ شده تهران بود و در آنجا به تحصیل علم در نزد استادانی همچون رجبعلی خیاط پرداخته و پلههای رشد را یکی پس از دیگری طی کرد.
چند حکایت از زندگانی شیخ عبدالکریم حامد
- مقام و جایگاه پدر
پدر شیخ عبدالکریم حامد شخص باسواد و عالمی بود که کتابهای فراوانی را به ارث گذاشته است. این سخن از کلام شیخ درباره پدرشان مشخص بود. او میگفت: من عاقلتر از پدر خویش مشاهده نکردم؛ اشخاص کمی را به اندازه پدرم با سواد دیدم.
شیخ میگفت: روزی جوجهای کوچک در ناودانی افتاده بود و ما هر چه تلاش میکردیم که آن را خارج سازیم، نتوانستیم/ پس پدرم بنایی را آورد، ناودان را خراب کرده و جوجه را نجات داد.
علاوه بر این دو شیخ حامد در ارتباط با جایگاه و حرمت پدر بیان نمود: به جهت آنکه حیای من بسیار بود و از پدر شرم داشتم که به حمام بروم در ماه مبارک رمضان شبها را بیدار میماندم تا مبادا با محتلم شدن احتیاج به حمام پیدا کرده و به حمام بروم.
- از شاگردی رجبعلی خیاط تا برادری با او!
شیخ حامد بعد از آنکه با رجبعلی خیاط ملاقات نمود در مغازهی او به عنوان شاگرد مشغول شد. این کار سبب شد تا به طور دائمی و در حدود 15 سال در کنار شیخ رجبعلی بوده و درسهای فراوانی از او بیاموزد به طوریکه در زمان حیاط شیح رجبعلی خیاط به مقام برادری او رسیده و حتی در برخی موارد از او پیشی میگرفت. شخصی از دوستان شیخ حامد نقل میکند که شیخ عبدالکریم حامد گفت: برادرم دختر معلولی داشت که برای درمان او هر کاری که ممکن بود را انجام داد اما موثر واقع نمیشد. در آخر پیش من آمد و از من خواست تا دعا نمایم. من نیز دعا نمودم و پای دختر خوب شد. پس از مدتی از نردبان بالا رفته بودم که به زمین خورده پایم شکست.
شیخ رجبعلی به دیدن من آمد و گفت: چوب دعای خود را خوردی. این به جای آن. حال تو لازم است در خانه بمانی! چرا که مقدر بود آن دختر در خانه مانده و به کوچه و بازار نرود.
شیخ عبدالکریم در ادامه میگوید که پس از آن به امام رضا (ع) متوسل شدم و در نهایت از خانه نشیی رها گشتم.
- منتظر واقعی امام مهدی (عج)
شیخ عبدالکریم نقل کرده است: در یکی از روزها شخصی به خانه من آمد که رئیس یکی از گروههای منتظرین حضرت در شهر مشهد بود. از او سوال کردم که شغل شما چیست؟ آن شخص پاسخ داد که نانوایی دارد. پس به او گفتم اگر که شخص دیگری بیاید و رو به روی نانوایی شما یک نانوایی باز کند، شما چه عکس العملی نشان خواهید داد؟ او گفت که معلوم است! از او شکایت خواهم کرد چرا که دو نانوایی رو به روی هم نمیشود.
به او گفتم: از حای خود بلند شو و دم و دستگاهی که ایجاد کردهای را جمع کن چرا که تو منتظر امام مهدی (عج) نیستی! به چه دلیل میخواهی حضرت ظهور کند؟ آنکس که در انتظار امام به سر میبرد در کلاس تهذیب، اخلاص و بندگی است. تو خدای متعال را روزی دهنده نمیدانی، پس چطور خویشتن را ساختهای؟!
- چاه را میخواهم به چه کار؟
گفتهاند که یکی از دوستان شیخ حامد 14 حلقه چاه داشت. پس یکی را به شیخ هدیه کرد. شیخ حامد اما نپذیرفت. دوست او علت را پرسید. شیخ در جواب پس از آنکه گفت چاه را میخواهم چه کار کنم، حدیثی از امام صادق (ع) را بیان کرد و آن این بود: زمانیکه امور دنیایی تو اصلاح گردد، دین تو مورد اتهام قرار خواهد گرفت.
- وفای به عهد
از شیخ نقل شده که گفت: زمانیکه پدر من در شهر تهران از دنیا رفت، من در شهر مشهد بودم. پس مرا خبر کرده و گفتند که به تهران بروم. ولی من با فردی در مشهد عهد کرده بودم (وعده) که یک هفته دیگر موعد آن بود. شماره تماسی نیز از او نداشتم که با خبرش نمایم. پس وفای به عهد را بر رفتن به مراسم پدر ترجیح دادم و در شهر مشهد ماندم. من نه در تشیع پدرم و نه در مجلس سوم و هفتم او شرکت نکردم و در مشهد ماندم.
- خیر برای مردم
از دوستان شیخ نقل شده که میگفت: در یکی از سالها صاحب خانه شیخ حامد او را حواب کرده و به او گفت که لازم است خانه را تخلیه کند شیخ نیز آماده تخیله خانه بود و تا آن زمان یک ماه فاصله وجود داشت. در خانهی ایشان بودم. پس به من گفت که فلانی راهرو خانه چراغ ندارد چراغی بزن. من نیز این کار را انجام دادم. پس شیخ خوشحال شد و در ادامه گفت: حال که این کار را کردی میشود دو آجری که در حیاط کنده شدهاند و گاهی که می آیم پایم به چاله میافتد را درست کنی؟ من نیز این کار را کردم و چالهها را با گِل پُر کردم. در واقع اگر چه او تنها یک ماه دیگر نهایتا در این خانه میماند اما در حال تعمیر آن بود. در همین حین بود که شیخ از اتاق پایین آمد و رو به من گفت: برای مردم خیر خواستیم برای خود ما شد. در واقع ورق برگشت و یک سال دیگر نیز همینجا خواهیم بود.
البته بعدها صاحب خانه به شیخ خبر داد که در کل لازم نیست شیخ از خانه بلند شود و شیخ حامد تا آخر عمر در آنجا ماند.