سوید بن عمرو، پیرمرد هفتاد ساله کربلا همچون شیری غران جنگید و بسیاری از اشقیا را به هلاکت رساند. او همچون دیگر یاران باوفای حسین علیه السلام به کربلا آمده بود که یار و یاور امام خویش باشد. دشمن گمان کرد که او را کشته است اما چنین نبود …
صیح روز دهم بود. حلقه محاصره بر حسین علیه السلام، خانواده و یارانش تنگتر شد. موعظه امام در دشمن کار ساز نبود. جنگ نابرابر میان لشکریان دشمن و سپاه 72 نفری امام حسین (ع) آغاز شد. یاران، اصحاب و بنی هاشم بر اساس آرایش جنگی و با رخصت طلبیدن از امام به میدان میرفتند. اگر چه جنگ نابرابر بود اما قدرت و توانی که یاران حسین (ع) داشتند دشمن را ترسانده بود. یاران یکایک پس از نبردی جانانه و در نهایت به شهادت میرسیدند.
… نوبت به برادران غفاری رسید. آنان که با هم اذن پیکار از امام و حبیب خویش گرفته بودند در میدان، نبردی جانانه کردند و با هم به شهادت رسیدند. سپس غلام ترکی که میگویند اسلم نام دارد و از قاریان قرآن بود، اذن گرفت و به سوی میدان شتافت او با رجز خوانی به دل دشمن زد و عدهی کثیری را کشت و پس از آن به شهادت رسید. سوید بن عمرو که به شجاعت، دلیری و اهل نماز زیاد بودن شهرت داشت، از جای خود برخاست. به نزد امام رفت و گفت: مولایم رخصتی برای رفتن به میدان میخواهم. امام به او رو کرد و گفت: «و نحن خلقک» و در ادامه آیه 33 سوره احزاب را قرائت کرد.
سوید که از آخرین اصحاب بود به میدان قدم نهاد و با رجزی زیبا حریف میطلبید. او فراوان جنگید. زخمهای زیادی برداشت اما تا توان داشت در میدان ، جنگید. در آخر بر زمین و در میان کشته شدگان افتاد و از هوش رفت. همه گمان کردند که او کشته شد.
… یاران و بنی هاشم همه به میدان رفته بودند، علی اکبر شهید شده بود، عباس به علقمه رفت اما برنگشت و ناجوانمردانه اربا اربا شد، قاسم ابن الحسن جانانه جنگید و به شهادت رسید و در آخر حسین علیه السلام تنها ماند. حسین (ع) به میدان رفت. حریف طلبید اما تا مدتی کسی برای رویارویی با او قدم در کارزار نگذاشت. در بحبوحه نبرد، علی رقم آنکه حسین بن علی علیه السلام زخمهای سنگینی برداشته بود اما بی مهابا میجنگید و شمشیر میزد.
پیاده نظامی که تحت فرمان شمر بودند. حضرت را احاطه کردند اما همچنان جلو نمیآمدند. در این بین شمر آنها را تشویق میکرد و به تیراندازان نیز دستور میداد به سوی امام تیر اندازی کنند. بدن امام پُر از تیر شد. پس عقب کشید اما پیاده نظام شمر در مقابل او صف بستند.
زخمها بسیار بود، خستگی توانی برای حسین نگذاشته بود. پس بر اسب خویش درنگی کرد تا کمی جان بگیرد. در همین حین سنگی به پیشانیاش اصابت کرد و باعث شد خونی از پیشانی او جاری گردد. حضرت خواست خون پیشانی را پاک کند که به ناگاه تیری سه شعبه و مسموم به سویش پرتاب شد و بر قلب مهربانش نشست. در این هنگام مالک بن نسیر چنان ضربهای به سر مبارک زد که بند کلاه خود پاره شد.
ضربهها به دنبال هم بر جسم حسین (ع) وارد میشدند. ضربهای به شانه چپ حضرت وارد شد و تیری به گلویشان زده شد. سپس آنچنان با نیزه به پهلوی او زدند که با گونهی راست بر زمین افتاد …
… صدای هلهله و «قُتل الحسین» دشمن بلند شد. این صدا باعث به هوش آمدن سوید بن عمرو شد. او همچون کسی که معشوق خویش را از دست داده بود از جای خود برخاست. سوید شمشیری نداشت، پس با خنجری که به همراهش بود به دل دشمنی که هلهله کنان شادی میکرد، زد و پیکاری دوباره کرد و در نهایت به شهادت رسید.
آری سوید بن عمرو این چنین دو بار شهید شد و آخرین شهید کربلا لقب گرفت.[1]
منبع:
[1] داستان برگرفته از روایتهای مختلف و به زبان نویسنده نوشته شده است