حکایات الصالحین عنوانی است برای آن گروه از حکایات، رخدادها و قصههایی که از زندگی علما و بزرگان معاصر مذهب تشیع نقل شدهاند و دربردارنده نکات ظریف اخلاقی و عرفانی هستند. در حقیقت با جست و جو در زندگی علما و بزرگان دین و مذهب میتوان این موضوع را متوجه شد که آنان به تأسی از ائمه اطهار و با الگو قرار دادن آنها در زندگی خویش و در ارتباط با دیگران تلاش میکردند به آنچه که خداوند امر نموده عمل نمایند. آیت ا… میرزا جواد تهرانی از جمله این عرفا و فقیهان است که در این مطلب به بیان برخی از حکایات منتشر شده از زندگی او خواهیم پرداخت.[1]
حکایات الصالحین، حکایاتی از زندگی آیت ا… میرزا جواد تهرانی
- مهم بودن حال خانواده
در یکی از شبها میرزا جواد آقا تهرانی، دیر وقت به خانه بر میگردد. به درب خانه که میرسد متوجه میشود که کلید را با خود نبرده است. او میدانست که اهل خانه در این ساعت از شب خواب هستند؛ پس به جهت مهم بودن حال آنها که ممکن است در زدن (دق الباب کردن) خواب آنها را آشفته کند، از در زدن امتناع کرد. هوا سرد بود اما او تا اذان صبح را در کوچه ماند. وقت اذان که شد، او که میدانست اهل خانه برای نماز خواندن بیدار میشوند، در زد و وارد خانه شد. یکی از فرزندانش که از قضیه مطلع میشود رو به پدر خود کرده و میپرسد: چرا در (یا زنگ) نزدید؟ میرزا جواد پاسخ میدهد: شما خواب بودید و در زدن من سبب آزارتان میشد.
(در این رابطه نقل دیگری را نیز فرزندشان شنیده و آن این است که همسر میرزا جواد آقا در خواب میبیند که همسرش پشت در نشسته است؛ پس بیدار میشود و زمانیکه درب خانه را باز میکند میرزا جواد را در آنجا میبیند).
- فروتنی و تواضع میرزا جواد آقا تهرانی
شخصی میگفت: در یکی از از روزها به خدمت میرزا جواد آقا رفتم و از ایشان سوالی کردم، ایشان البته دوره نقاهتشان را بعد از عمل جراحی میگذراندند و تنها چند روزی بود که مرخص شده بودند. اما بعد از آنکه سوالم را پرسیدم، ایشان کشان کشان خود را به سمت جایی که کتابهایشان بود رساندند. پس کتابی را برداشته و پاسخم را دادند. این کارشان زمانی بود که من در نزدیکی محل کتابهایشان نشسته بودم اما ایشان به من امر نکردند که فلانی، آن کتاب را برایم بیاور! و البته جالب آنجا بود آن گروه از سوالات احکام را مقید بودند که از روی توضیح المسائل جواب دهند (هیچ گاه نظر خویش را بیان نمیکردند که یعنی من نیز هستم!).
- دوستی با آرایشگر!
گفته شده که مدتها بود که میرزا جواد آقا تهرانی با فرد آرایشگر (سلمانی- ریش تراش) دوست بودند، برخی آشنایان از رفاقتشان متعجب بودند و نمیتوانستند دلیل این رفاقت را متوجه شوند تا آنکه یک روز زمانیکه از کنار سلمانی عبور میکنند، میبینند که شخص آرایشگر یک مشتری را بر صندلی نشانده و با زدن صابون یا خمیر اصلاح بر روی صورت آن آماده برای تراشیدن ریش اوست. در همان حین میرزا جواد آقا با حالتی خاص و ابهتی الهی رو به آرایشگر کرده و میگوید: فلانی! و به راه خود ادامه میدهد. شخص آرایشگر که واکنش میرزا را مشاهده میکند دست از تراشیدن برداشته و به دنبال حاج آقای تهرانی میرود و بعد از آنکه اظهار ندامت میکند؛ شغل دیگری را به جای شغل سلمانی برای خود انتخاب میکند.
- محتاط در بیت المال
زمانیکه میرزا جواد آقا تهرانی به عنوان نماینده مجلس خبرگان انتخاب شدند، آن هنگام که در تهران بودند تلاش میکردند که از بیت المال استفاده نکنند و فراوان احتیاط میکردند به گونهای که از غذای آنان نیز نمیخورند. ایشان بعدها برای فرزند خود نقل کرده بودند که من هنگامیکه در مجلس خبرگان اول برای تدوین و تنظیم نمودن قانون اساسی شرکت داشتم، شبها در منزل فرزند خود در تهران اقامت داشتم و روزها او من را با وسیله شخصی خویش به مجلس میبرد و ظهر برای ناهار بر میگرداند و مجدد عصر من را میبرد و چونکه مسافت مسیر از مجلس تا خانه طولانی بود من به او میگفتم نیازی نیست که برای ناهار به منزل آمده و در آنجا ناهاری میخورم.
پس بنا شد که من ظهرها را در مجلس بمانم ولی چونکه تمایل نداشتم از غذای بیت المال استفاده کنم، صبح که از منزل خارج میشدم چند عدد میوه با خود میبردم. ظهر برای خواندن نماز پایین میرفتیم؛ پس از اتمام نماز، مراقب بودم که دوستان برای صرف کردن ناهار بروند و کسی متوجه من نگردد. پس آن موقع میوهها را از جیب خود بیرون آورده و میخوردم. این ناهار من بود بدون آنکه فردی حتی پسرم متوجه شود.
[1] کتاب خاطراتی از آینه اخلاق برگرفته از سایت سراج نت.