سوال را میتوان یکی از مهمترین ابزارها برای رشد علمی و فکری آدمی دانست. در حقیقت پرسشگری نوعی تلاش سازنده است برای رسیدن به آگاهی. هدف فرد سوال کننده شناخت حقیقت است؛ او باطل را خوب نشان نمیدهد، یا با در آمیختن باطل و حق، حقی را نمیپوشاند و باطلی را حق نشان نمیدهد. سوال شک و تردید آفرین نیست ولی ایجاد شبهات دقیقا بر عکس است و هدف ایجاد شک و تزلزل در اعتقادات دینی است. در شبهات، باطل عمدا با حق مخلوط میشود تا در نهایت باطل به جای حق به مخاطب القاء شود.به همین دلیل و به جهت وجود تفاوت بارز میان سوال و شبهه است که در دین مبین اسلام از سوال استقبال شده و افراد به پرسشگری دعوت شدهاند و از شبهه گری و غوطه ور شدن در شبهات نهی شده است؛ اما در دنیای امروز که معاندین دین مبین اسلام کمر همت به نابودی آن بستهاند، با تزریق شبهات و حق نشان دادن باطل، بذر شک و تردید را در دل مسلمانان به ویژه جوان کاشته و پایههای اعتقادی آنان را سست میکنند. از این رو و برای مقابله با این هجمهها پاسخ به شبهات به شکلی درست و مستند، الزامی است.
تحریف قرآن با تغییر رسم الخط_پاسخ به شبهات
یکی از شبهات تاریخی وارد شده به قرآن این است که میگویند: در صدر اسلام رسم الخط زبان عربی، کوفی بوده و خط کوفی خطی بدون نقطه است، پس حروفی نظیر (ر- ز)، (س- ش)، (ط-ظ) و … مشابه به هم بودهاند؛ پس در تبدیل خط کوفی به رسم الخط فعلی از کجا معلوم که اشتباهی رخ نداده و تحریفی صورت نگرفته است؟
در پاسخ به این شبهه لازم است گفته شود که تمامی خطوط در زبانهای مختلف، سیر تکاملی داشتهاند؛ سیر این تحولات نیز تماما مشخص است و به ثبت رسیده است چرا که اگر این چنین نبود به هیچ نوشته تاریخی نمیشد استناد کرد. در واقع بدیهی است همانطور که اتفاقات تاریخی و یا کلام علما، بزرگان و فرمانروایان نخست در سینهها حفظ میشد و پس از آن بر زبانها جاری و در ادامه نوشته میشد؛ قرآن این کتاب الهی نیز نخست در دلها جای میگرفت و پس از آن بر زبان بیان میشد و در نهایت به نگارش در میآمد، بدین جهت نوشتن کتابهای اولیه نیز بر طبق بیان و کلام بود و منطبق ساختن نوشتار با آنچه که بیان میگردید مستمر صورت میگرفت. آن هنگام که قرآن کریم بر پیامبر (ص) نازل میشد، حافظان قرآن و کاتبان وحی هر دو به شکل مستمر نزد پیامبر (ص) جمع میشدند و آنچه که حفظ کرده یا نوشتهاند را میخواندند تا اگر که اشتباه یا خطایی در گفتار و نوشتار است، تصحیح گردد.
و اما آنچه که در شبهه بیان شده است؛ نقطه نداشتن خط کوفی به این معنا نیست که تفاوت و تمایزی میان حروفی که هم شکل بوده اما نقطه دار و بی نقطه هستند، وجود نداشته است چرا که اگر چنین بود خواندن برای مردم آن زمان نیز سخت میشد و آنها نمیتوانستند تفاوت میان طالم و ظالم را تشخیص دهند. پس قطعا خط کوفی نیز همچون دیگر خطوط قدیمی وجه تمایزی در حروف هم شکل داشته است. بر اساس بررسیهای صورت گرفته توسط زبان شناسان تفاوت میان حروف هم شکل در رسم الخط کوفی در اشکال هندسی، میزان کشیدگی یا کوتاهی حروف، خطهای عمودی یا افقی، اختلاف در کشیدگی خط کرسی یا شکل و طول خطهای عمودی، ایستا و … بوده است که آنها را از یکدیگر برای خواننده متمایز مینمود.
ناگفته نماند که خط کوفی در همان قرون ابتدایی و در دوران که امیر مومنان (ع) زندگی میکردند سیر تحول خود را آغاز کرده و نقطه گذاری آن شروع شد. در حقیقت به جهت اینکه رسم الخط کوفی اولیه نقطه، حرکت و علامت نداشت، پس نخستین حرکت در راستای تکمیل این خط توجه کردن به اعراب و اعجام بود چرا که با گسترش روز افزون دین مبین اسلام و راه یافتن آن به کشورهای غیر عرب لزوم صحیح خواندن آن مطرح شده بود و این نیاز مسلمانان را به این امر وا میداشت که برای ممانعت از اشتباه در کلام خداوند دنبال چاره باشند که در همان زمان ابو الاسود دوئلی که در نزد امام علی علم آموزی کرده بود (ده هفتاد هجری قمری) برای سهولت در قرائت قرآن نقاطی مشخص در بالا، پایین یا پیش حروف قرار داد تا کلمات و اعراب آنها شناخته شود[1].
و در نهایت باید گفت: بدیهی خواهد بود اگر که تغییر در رسم الخط کوفی به شکل ناگهانی انجام میشد و نه به تدریج و علم قرآن تنها در آنچه که نوشته میشد، بود ودر سینه ها ثبت نمیگردید، احتمال میرفت که ایراد و شبهه وارد شده، درست باشد که خب در آن صورت میان لفظ، شکل، معنا و مفهوم ناهماهنگی فاحشی ایجاد میشد و تناقضاتی مشاهده میشد که خب چنین چیزهایی در قرآن دیده نمیشود. در حقیقت اگر که چنین اتفاقی افتاده بود آیات قرآنی اینگونه قابل خواندن، فهمیدن، تفکر، تامل، تعقل، تفسیر، تاویل و انطباق با دیگر علومی که از ائمه معصوم (ع) به شکل روایات و ادعیه آمده است، نبودند.
منبع:
[1] تاریخچه سیر تحول خط کوفی را میتوانید در ویکی پدیا بخوانید.