جنگ جمل نخستین جنگ داخلی میان مسلمانان بود. این جنگ میان امام علی علیه السلام و گروهی دیگر از مسلمانان به رهبری عایشه همسر رسول خدا (ص)، طلحه و زبیر در اطراف شهر بصره عراق و با بهانه خونخواهی عثمان در تاریخ دهم جمادی الاول سال 36 هجری قمری اتفاق افتاد. این جنگ که به دلیل سوار بودن عایشه بر روی شتری سرخ مو به جمل (عربی واژه شتر) معروف شده تنها چند ساعت به طول انجامید و با پیروزی امام علی (ع)، کشته شدن طلحه و زبیر و برگردانندن عایشه همسر پیامبر (ص) به شهر مکه به پایان رسید.
قتل عثمان بن عفان[1]
سال 35 هجری قمری بود، عثمان بن عفان خلیفه مسلمانان بود. مردم ناراضی از خلافت به دلیل قرار دادن آشنایان بر مسئولیتهای مهم و همچنین نوع حکومت شورش کرده و با محاصره خانه عثمان او را به قتل رساندند. کشته شدن عثمان باعث شد تا مسلمانان پس از 25 سال که از رحلت پیامبر (ص) میگذشت به سمت علی بن ابی طالب علیه السلام و سپردن خلافت مسلمانان به او تمایل پیدا کنند. تمایل مسلمانان به خلافت امام علی (ع) با ترغیب و تشویق بیشتر طلحه و زبیر همراه بود. تا جایی که مردم به سمت خانه حضرت علی (ع) رفتند و از او خواستند که خلافت مسلمانان را بر عهده بگیرد. آنها پشت درب خانه علی (ع) فریاد می زدند: «زنده باد علی». درب خانه به روی آنان باز نشد. چندین بار و با صدای بلند، زنده باد علی را سر میدادند اما باز حضرت بی اعتنا بود. پس از سه یا چهار بار، امام درب خانه را باز کرد و به آنها گفت: چه میگویید؟!
مردم گفتند: ای علی! ما آمدهایم تا با تو بیعت کنیم. امام گفت: سوالی از شما دارم؛ آیا من خلیفه و جانشین پیامبر (ص) نبودم؟! اگر که بودم، به چه دلیل 25 سال من را خانه نشین کرده و حق خلافت را گرفتید؟ و اگر که خلیفه نبودم و اهلیت آن را نداشتم به چه سبب الان به سراغم برای خلافت آمدید؟! بروید.
طلحه و زبیر که چنین دیدند به نیابت از مردم گفتند: ای علی! حق با تو است. ما بد کردیم.
امام گفت: حال هم دروغ میگویید؛ نیرنگ دارید؛ آن را متوجه میشوم اما من نیرنگ نمیکنم. حال با جمعیتی برای بیعت آمدید؟! بسم الله. اما بدانید که اگر من بر کرسی خلافت نشستم تمام حاکمان و کارگزارانی که عثمان بر سر کار آورده است را برکنار میکنم و افرادی را که صلاح میدانم بر سر کار میگذارم. جمعیتی که برای بیعت آمده بود این سخن امام را پذیرفتند.
آغاز خلافت علی (ع)، شروع برای جنگ جمل؟!
امام بر کرسی خلافت نشست. تمام استاندارها، فرماندارها و کارگزارانی که عثمان بر سر کار آورده بود را عوض کرد. امام معتقد بود این افراد برای کار در یک حکومت اسلامی مناسب نیستند و لازم است افرادی کاردان و کار بلد تصدی امور را بر عهده بگیرند. مدتی گذشت؛ طلحه و زبیر که خود مردم را تشویق و ترغیب به بیعت با علی (ع) کرده بودند، تصمیم گرفتند که به نزد علی رفته و حق خویش را طلب کنند. آنها خود را سزاوار انتخاب برای کارهای حکومتی و یا داشتن حقی بیشتر از بیت المال میدانستند چرا که در دنیای سیاست نازیبا آنکه حمایتی کرده باشد و یا برای روی کار آمدن فردی تلاش کرده باشد، صاحب حق و امتیاز است! اما در سیاست علی که پایههایش اصول اساسی اسلام است و عدالت حرف اول را میزند، شایسته سالاری مهم است.
طلحه و زبیر شبانه به خانه علی علیه السلام رفته و بر حضرت وارد شدند. او را دیدند که چراغی افروخته و دفتر بیت المال را در جلوی خود قرار داده و در حال نوشتن است. پس به او گفتند: ای علی! عرضی داریم. امام گفت: کمی صبر کنید؛ کار را به اتمام برسانم. پس امور بیت المال را سر و سامان داد و چراغ را خاموش کرد و رو به فرزند خود حسن گفت: حسن! پسرم، چراغی که در آن اتاق است را بیاور. حسن (ع) چراغ را آورد. حضرت آن را روشن کرد و گفت: حال بگویید. طلحه و زبیر که از کار علی (ع) تعجب کرده بودند، گفتند: اول سوالی بپرسیم؛ این چراغی که خاموش کردید، روغن داشت؛ پس به چه دلیل خاموش کرده و یکی دیگر را روشن کردید؟! امام گفت: برای روغن (سوخت) این چراغ از بیت المال هزینه کردم پس برای امور بیت المال لازم است استفاده شود. حال که ما قرار است با هم صحبت کنیم چه دلیلی دارد از مال مردم استفاده کنیم؟! برای کارهای شخصی از وسایل شخصی باید استفاده کرد. طلحه و زبیر که دقت حضرت را این گونه دیدند، فهمیدند که از حق و حقوق خبری نیست.
حضرت رو به آنها کرد و گفت: خب بفرمایید. چه کار داشتید؟ طلحه و زبیر که نا امید شده بودند، گفتند: ما قرار است برای به جای آوردن حج عمره به مکه برویم، آمدیم تا از شما رخصت خواسته و خداحافظی کنیم. حضرت گفت: در پناه خدا باشید …
ادامه دارد.
منبع:
[1] بر اساس سخنرانی مرحوم کافی و به شکلی داستان گونه به بیان این واقعه مهم جنگ جمل پرداخته خواهد شد