بیش از 25 سال از رحلت پیامبر (ص) گذشته بود و مدت کمی از خلافت علی (ع) میگذشت. او به رتق و فتق امور مسلمانان اهتمام میکرد و در مرکز خلافت در شهر کوفه و خانه خویش پاسخگوی امور مسلمین بود. در روزی از روزها، عقیل که از لحاظ معیشتی در وضع مناسبی نبود، مهمان برادر خود شد به این امید که برادرش به عنوان خلیفه مسلمانان از بیت المال به او چیزی عطا کند.

عقیل به عنوان مهمان وارد خانه علی (ع) شد. حضرت به برادر خود خوش آمد گفت. سپس به امام حسن (ع) اشاره نمود که جامهای را به عموی خود هدیه کند. حسن (ع) اطاعت امر نمود و از مال خویش پیراهن و ردایی اهدا کرد. شب شد و هنگام شام فرا رسید. امام با برادر خویش بر بالای دار الاماره مشغول گفتگو بودند. عقیل چون خود را مهمان دربار خلافت میدید، منتظر سفرهای بزرگ و رنگین بود که ناگهان سفرهای ساده برایشان پهن شد. عقیل متعجب سوال کرد: غذا همین است؟! امام پاسخ داد: مگر جزو نعمتهای خداوند نیست؟! من خداوند را برای این نعمات بسیار شُکر میکنم.
عقیل گفت: پس لازم است حاجت خود را زودتر بیان کنم و از نزد تو مرخص شوم. راستش را بخواهی من بدهکار هستم و زیر بار این بدهی ماندهام. امر نما هر چه زودتر بدهی من را بپردازند و هر چقدر دوست داری به برادر خویش کمک کن تا به خانه بازگشته و زحمت را کم کنم.
حضرت سوال کرد: چه مقدار بدهکاری؟
عقیل جواب داد: صد هزار درهم بدهی دارم. علی علیه السلام میزان بدهی عقیل را زیاد میدانست چرا که او این مقدار پول نداشت و بیت المال امانتی به دست او بود. پس فرمود: صد هزار درهم زیاد است. من این اندازه پول ندارم تا به تو داده و تو بدهی خود را پرداخت کنی. اما صبر کن زمان پرداخت حقوق برسد. از سهم شخصی خود برداشته و حق برادری را با دادن آن به تو ادا میکنم. اگر که خانوادهام به مقدار از این پول برای امرار معاش نیاز نداشتند تمامی سهمم را به تو میدادم.
عقیل که چنین پاسخی از جانب برادر خود که خلیفه مسلمانان بود و بیت المال به دستش بود شنید، گفت: صبر کنم تا زمان پرداخت حقوق؟! بیت المال را در دست داری و میتوانی هر چقدر بخواهی از آن برداری، به چه دلیل من را به زمان حقوق گرفتن، حواله میکنی؟ بالفرض که منتظر حقوق تو باشم، مگر حقوق تو از بیت المال چه مقدار است که بخشی از آن را به من میبخشی؟ آیا آن مقدار دردی از من دوا خواهد کرد؟
امام که تعجب و ناراحتی برادرش را مشاهده کرد فرمود: ای عقیل! من خود از پیشنهادت در تعجب هستم. در بیت المال پول باشد یا نباشد، به من و تو چه ارتباطی دارد؟! هم من و هم تو هر دو همچون دیگر مسلمانان هستیم. درست است که تو برادر منی و من موظف هستم تا جایی که امکان دارد یاریات کنم اما با پول و درآمد خودم نه با خزانه و پول مردم!
همچنان گفتگو و مباحثه میان امام و برادرش عقیل ادامه داشت و عقیل به شیوههای مختلف قصد قانع کردن علی علیه السلام را داشت تا به او از بیت المال پول بدهد و بدهیهایش صاف شوند.
آنجایی که نشسته بودند مشرف به بازار بود و از آن فاصله پول تاجران و بازاریها دیده میشدند. پس حضرت رو به عقیل کرد و گفت: اگر که همچنان بر این امر اصرار داری پیشنهادی برای تو دارم که با عمل به آن علاوه بر پرداخت بدهی، پولی نیز خواهی داشت. عقیل گفت: چه پیشنهادی؟
حضرت فرمود: در آن پایین صندوقهایی هستند پر پول. زمانیکه بازار خلوت شد به آنجا برو و پس از شکستن صندوقها هر چقدر که دلت خواست پول بردار!
امام گفت: مال مردم است. کسبهها اموال نقدشان را در آنجا نگه میدارند.
عقیل متعجب گفت: به من پیشنهاد میدهی تا مالی را که مردم با زحمت به دست آورده و با اتکا و توکل به خدا در این صندوقها قرار دادهاند را بردارم!
حضرت که به مقصود خویش از این پیشنهاد رسیده بود فرمود: پس چگونه تو به من پیشنهاد میکنی که از خزانه مسلمانان به تو پول بدهم؟ مگر خزانه برای همین مردم نیست؟
هم اکنون پیشنهاد دیگری دارم. اگر که بخواهی میتوانی آن را بپذیری. در حوالی شهر کوفه، شهر قدیم «حیره» قرار دارد. در آن شهر تاجران و افراد ثرتمندی زندگی میکنند. پس هر دو شمشیر برداشته و شبانه به آنجا حمله میکنیم و ثروت زیادی به دست میآوریم. عقیل که باز از پیشنهاد برادر خود متعجب شده بود گفت: برادر جان من که به قصد دزدی مال مردم نیامدهام. آمدهام که از خزانه که به دست تو است به من پول و مالی بدهی تا قرض خود را پرداخت کنم.
امام فرمود: دزدی از یک نفر بهتر از این است که مال صدها هزار فرد مسلمان را بدزدیم. چطور است که بردن مال مردم با شمشیر دزدی به شمار می رود اما از مال عموم مردم بردن و ربودن دزدی به حساب نمیآید؟ تو گمان میکنی که دزدی تنها زمانی دزدی است که شخصی به شخص دیگر حمله میکند و به زور مال و دارایی او را از چنگش بیرون میکشد؟!
پیشنهادی که تو دادی (بردن پول از بیت المال) بدترین نوع دزدی است [1] …
منبع:
[1] بحار الانوار، ج 9