همانا مومنان واقعی افرادی هستند که به خداوند و پیامبر او ایمان آوردهاند و آنگاه که در امر مهمی همراه او باشند، بدون اجازهاش جایی نمیروند، همانا کسانیکه از تو رخصت میطلبند، به راستی به خداوند متعال و رسول او مومن شدهاند! پس هر زمان برای برخی امور مهم خویش از محضر تو اجازه بخواهند، به هر یک از آنها که میخواهی (طبق صلاح دید) رخصت ده و برای آنها از خداوند مغفرت و آمرزش طلب کن که خدای متعال غفور و مهربان است [1]. در این مطلب به داستان شأن نزول این آیه که گفته شده در ارتباط با حنظله بن ابو عامر، غسیل الملائکه است، پرداخته خواهد شد.
حنظله بن ابو عامر، غسیل فرشتگان
نامش حنظله بود و پدرش ابو عامر دشمن سر سخت رسول خدا (ص). اما او عشق به خدا و رسولش را در سر داشت. هنگامی که ندای پیامبر (ص) را برای شرکت در جنگ احد و جهاد در راه خدا شنید، متحیر شد که چه کند؟ چرا که شب عروسیاش با شب حرکت مسلمانان به سوی سرزمین احد یکی بود.
او نمیخواست فرصت جهاد را از دست بدهد و از سویی دیگر شب ازدواج او بود و نمیتوانست عروس خود را تنها بگذارد. پس چارهای نداشت جز اینکه با رسول خدا (ص) این موضوع را در میان گذاشته و از او رخصت بطلبد که شبی را در مدینه نزد همسر خویش بماند و بامداد به لشکریان ملحق گردد.
حنظله بن ابو عامر به نزد پیامبر (ص) رفت و رخداد پیش آمده را با ایشان در میان گذاشت و اجازه خواست که شبی را نزد همسر خود که او نیز با آنکه پدرش از منافقان مدینه بود، اسلام را با جان و دل پذیرا شده، بگذراند. حضرت نیز با درخواست او پس از نزول آیه 62 سوره نور موافقت نمود و قرار شد حنظله بن ابو عامر بامدادان به سرزمین احد برود.
مراسم عروسی حنظله بن ابو عامر به خوبی برگزار شد. آن دو به خانه خود رفتند، بامداد شد و حنظله قبل از اینکه غسل کند، قصد عزیمت به میدان نبرد کرد. نو عروس حنظله با چشمانی اشک بار به داماد خود نگاه کرد و از او خواست تا کمی صبر کند. حنظله متعجب منتظر ماند. همسر حنظله چند نفر را برای اینکه از خود حنظله بشنوند که آن دو به ازدواج یکدیگر در آمدهاند به حضور خواند. آنها آمدند و بر ازدواج آن دو شهادت دادند. پس حنظله خداحافظی کرد و راهی میدان نبردی شد که پدرش در لشکر دشمن حضور داشت.
هنگامی که حنظله راهی شد، همسرش رو به افرادی که برای شهادت دادن آمده بودند کرد و گفت: من دیشب خوابی دیدم و آن این بود که آسمان شکافته شد و حنظله بالا رفت و دوباره شکاف بسته شد. طبق این رویا احساسی به من میگوید که او در این نبرد شهید خواهد شد و من این درخواست را کردم تا اگر که او به شهادت رسید و فرزندی به دنیا آوردم، بدانند پدر او حنظله است.
حنظله بدون توقف به سمت سرزمین احد تاخت. زمانی که به میدان نبرد رسید ابوسفیان را دید که میانه دو لشکر به گردش و حرکت مشغول است. پس به یک باره و در یک حمله ناگهانی، با شمشیر به سمت ابو سفیان رفت و شمشیر را بر پشت او زد. ابو سفیان به زمین افتاد در همین هنگام سربازی از قریش به کمک ابوسفیان رفت و او را از چنگ حنظله نجات داد. از سوی دیگر نیزهداری از سپاه دشمن به سوی حنظله رفت و نیزه را به بدن او زد. حنظله به سمت نیزهدار رفت و او را کشت. سپس خود بر زمین افتاد و شهید شد.
در این هنگام بود که پیامبر اکرم (ص) فرمود: من فرشتگانی را دیدم که حنظله را بین زمین و آسمان با آب باران و در کاسههایی از زر غسل دادند.
پس از پایان غزوه احد ابو عامر بر سر پیکر پسر خود حاضر شد. به رفتار خوبش شهادت داد و از لشکریان خواست او را مثله نکنند، حتی اگر که دشمنشان است چرا که حنظله پسرش است.
منبع:
[1] سوره نور، آیه 62
- تلاوت تحقیق آیه 62 سوره نور – کریم منصوری
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَىٰ أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّىٰ يَسْتَأْذِنُوهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ۚ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند و هنگامی که در کار مهمّی با او باشند، بیاجازه او جایی نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند، براستی به خدا و پیامبرش ایمان آوردهاند! در این صورت، هر گاه برای بعضی کارهای مهمّ خود از تو اجازه بخواهند، به هر یک از آنان که میخواهی (و صلاح میبینی) اجازه ده، و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است!