سریه [1] بئر معونه یکی از سریههایی است که در ماههای ابتدایی سال سوم هجری قمری و به نقلی ماه صفر سال چهارم به وقوع پیوست. در این سریه که با گفته شده با خیانت ابو براء عامر بن مالک رخ داد تمامی فرستادگان حضرت رسول (ص) به جز دو نفر به شهادت رسیدند. حضرت پس از این اتفاق تا مدتی در نمازهای صبح خود افرادی که مسبب این اتفاق بودند را نفرین میکرد. در این مطلب، داستان گونه به شرح سریه بئر معونه خواهیم پرداخت.

سریه بئر معونه
ماه صفر سال سوم یا چهارم هجری قمری بود. پیامبر (ص) خدا همچون همیشه در مسجد پذیرای افراد مختلف بود و به سوالاتشان پاسخ میداد. برخی برای یافتن مسیر درست و هدایت سوال میکردند و برخی دیگر همچون مشرکین برای در تنگنا قرار دادن حضرت (ص)، تا شاید از پاسخ به برخی از آنها درمانده شده و آنان به نیت شوم خود که ضربه زدن به دین و نادرست نشان دادن آن است برسند. اما آنان نمیدانند که خداوند برای حفظ او و آیین اسلام چاره جویی میکند و اوست که بهترین چاره جویان است [2]. در آن هنگام بود که فردی به نام ابو برا عامر بن مالک از بزرگان قبیله بنی عامر در سرزمین نجد به نزد حضرت آمد، سلامی کرد و هدیههایی را به ایشان تقدیم کرد. رسول خدا (ص) زمانی که هدایا را دید عرض کرد: من از شخص مشرک هدیهای را قبول نمیکنم و اگر تمایل داری هدایایی که آوردهای را بپذیرم اسلام بیاور.
ابو براء بدون آنکه اظهار دشمنی و عداوت کند، گفت: که اسلام نمیآورم و پیشنهاد شما را نمیپذیرم اما اگر که شما گروهی از یاران خود را به سرزمینمان نجد به عنوان مبلغ دین اسلام بفرستی، امید آن است که مردم به اسلام روی بیاورند و دعوتت را بپذیرند.
پیامبر (ص) که غم واقعه دردناک اصحاب رجیع [3] را هنوز در دلش داشت رو به ابو براء کرد و فرمود: من از مردم سرزمین نجد بر یاران خود بیم دارم.
ابو براء گفت: من آنها را در پناه خود خواهم گرفت و نمیگذارم گزندی از سوی مردم به آنها برسد.
در نهایت رسول خدا (ص) با پیشنهاد ابو براء موافقت کرد. او چهل تن از اصحاب و یاران خویش را از جمله حارث بن صمه، حرام بن ملحان، نافع بن بدیل و عامر بن فهیره فراخواند و ماموریت تبلیغ اسلام در سرزمین مجد را به آنان محول کرد و منذر بن عمرو را به عنوان بزرگ آنان انتخاب کرد. اصحاب پیامبر (ص) امر حضرت را اطاعت کردند و به سوی سرزمین نجد راهی شدند.
شروع نبرد در منطقه بئر معونه
اصحاب پیامبر (ص) مقداری از مسیر را طی کرده بودند تا به منطقه بئر معونه که در حوالی محل سکونت قبیله بنی سلیم بود رسیدند. پس در آنجا از مَرکبهای خود پیاده شدند تا به تبلیغ دین اسلام در میان این قبیله بپردازند. حرام بن ملحان از یاران پیامبر (ص) ماموریت رساندن پیام حضرت رسول (ص) را به این قبیله را بر عهده گرفت. پس نامه پیامبر (ص) را برداشت و به نزد رئیس قبیله بنی سلیم به نام عامر بن طفیل رفت و پیام حضرت (ص) را ابلاغ کرد.
عامر بن طفیل نامه را باز نکرد و به آن بی توجهی کرد. پس حرام بن ملحان از نزد او بیرون آمد و در میان مردم قبیله بنی سلیم رفت و فریاد زد که ای مردم! من فرستاده پیامبر خدا هستم، آمدهام تا شما را به خدای یگانه و رسول او دعوت کنم تا ایمان آورده و به دین اسلام در آئید.
در همین حین بود که مردی از خیمهای بیرون آمد و نیزهای را به پهلوی حرام بن ملحان وارد کرد، به طوری که از آن سو بیرون آمد. حرام بن ملحان فریاد زد: الله اکبر و به پروردگار کعبه قسم که رستگار گشتم.
در پی شهادت فرستاده رسول خدا (ص) عامر بن طفیل به میان طائفه بنی عامر آمد و از آنان در این باره یاری خواست. آنان گفتند که بزرگ ما ابو براء به هیئت مسلمانان پناه داده، پس ما به احترام او نمیتوانیم به شما کمک کنیم و بر سر پیمان ابو براء خواهیم ماند.
عامر بن طفیل که اینگونه دید به نزد دیگر قبایل بنی سلیم رفت و آنها را با خود برای جنگ با مسلمانان متحد کرد.
آنها یاران و اصحاب پیامبر (ص) را که 37 نفر بودند (دو نفر از آنان از کاروان عقب افتاده بودند و در پی آنان حرکت میکردند) محاصره کردند تا با آنها جنگ کنند. اصحاب که چنان دیدند، آماده جنگ شدند.
جنگ شروع شد و تمامی آن سی و هفت نفر به جز یکی از آنها به نام کعب بن زید که جراحتهای زیادی بر داشته بود، شهید شدند. در واقع کعب بن زید به سبب جراحت بالا در میان شهدا افتاده بود و افراد قبیله بنی سلیم گمان میکردند که او نیز کشته شده است.
دو نفر از اصحاب (منذر بن محمد و عمرو بن امیه) که در پی آنان حرکت کرده بودند به نزدیکی قبیله بنی سلیم رسیدند و با پیکرهای بی جان دوستان خود رو به رو شدند و متوجه شدند که بنی سلیم اصحاب آنان را شهید کردند. منذر رو به عمرو کرد و گفت: حال چاره چیست؟ چه کنیم؟ عمرو پاسخ داد: عقیدهام این است که به سرعت به مدینه رفته و حضرت را از این اتفاق تلخ آگاه کنیم. اما منذر قبول نکرد و گفت: دلم راضی به این کار نمیشود. پس شمشیر کشید و به میان قبیله بنی سلیم برای جنگ با آنان رفت اما او نیز شهید شد. عمرو بن امیه نیز اسیر شد. اما عامر بن طفیل چون که عمرو از قبیله مضر بود آن را آزاد کرد.

کشته شدن دو نفر از قبیله بنی عامر به دست عمرو بن امیه
عمرو به امیه راه مدینه را در پیش گرفت. او در میان راه دو نفر را دید که از قبیله بنی عامر بودند و چون که این قبیله نیز از لحاظ نسبت به بنی سلیم میرسیدند، تصمیم گرفت تا آنان را به جهت انتقام به قتل برساند. او نمیدانست که قبیله بنی عامر با پیامبر هم پیمان شده بودند.
او منتظر ماند تا آنان به خواب رفتند. پس به سراغ آن دو رفت و آنها را به قتل رساند و به راه خود به سمت مدینه ادامه داد.
عمرو بن امیه به مدینه رسید. پس به نزد پیامبر رفت و تمامی ماجرا را بازگو کرد. حضرت از این رخداد بسیار ناراحت و اندوهگین شد و درباره دو نفری که به دست عمرو کشته شدند، فرمود که این دو را بیهوده کُشتی و من میبایست بر اساس پیمانی که با قبیله بنی عامر بستهام خون بهای آنان را بپردازم و در ادامه فرمودند: این کار را ابو براء کرد و من نسبت به آن بیم داشتم.
منابع:
[1] نبردهای صدر اسلام که پیامبر اکرم (ص) در آنها حضور نداشتند را سریه گویند.
[2] برگرفته از آیه 54 سوره آل عمران
[3] مدتی قبلتر از سریه بئر معونه نیز تعدادی از مبلغین دین اسلام به دست مشرکین با حیله و نیرنگی مشابه به شهادت رسیدند. البته در خبری آمده است که حضرت زمانی که مبلغان را به سرزمین نجد فرستاد از رخداد پیش آمده در رجیع بی خبر بودند.
- تلاوت ترتیل آیه 54 سوره آل عمران – محمد جبریل
وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ
و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش،) چارهجویی کرد؛ و خداوند، بهترین چارهجویان است.