در دو مطلب «قصه طالوت در قرآن – بخش اول» و «قصه طالوت در قرآن – بخش دوم» چگونگی به فرماندهی رسیدن طالوت به شکلی قصه وار بیان شد. حال و در ادامه به بخش مهم دیگری از زندگی طالوت که نبرد با جالوت است، پرداخته میشود.
در نهایت و پس از مشاهده تابوت عهد، قوم بنی اسرائیل فرماندهی و حکمرانی طالوت را بر خود پذیرفتند. طالوت با زیرکی و درایتی که به طور ذاتی خداوند در او قرار داده بود و نیروی و توانمندی بدنی توانست در مدت زمان بسیار کمی شایستگی خود را برای اداره امور قوم (مملک) و فرماندهی لشکر برای رو یا رویی با سپاه دشمن برای باز پس گرفتن سرزمین خود نشان داده و به اثبات برساند. مدتی گذشت، طالوت زمان را برای مبارزه با دشمن مناسب دید. پس به میان قوم بنی اسرائیل رفت و از آنها برای نبرد با دشمنی که آنان را از سرزمینشان بیرون کرده بود، دعوت نمود. طالوت به آنها گفت که برای این جنگ تنها آن مردانی آماده باشند که همهی فکر آنان معطوف جهاد و مبارزه است، آن شخصی که تازه داماد شده یا فردی که بدهکار است و یا آنکس که معامله نیمه تمامی دارد و در کل افرادی که ذهن و فکرشان درگیر است در این جنگ شرکت نکنند.
پس از دعوت طالوت عدهی کثیری برای نبرد آماده و مهیا شدند. روز حرکت به سوی دشمن فرا رسید. همهی افراد به فرماندهی طالوت به صف شده و حرکت کردند. مدتی از راهپیمایی آنها برای رسیدن به محل مبارزه میگذشت که افراد احساس تشنگی شدیدی کردند. پس به طالوت گفتند. طالوت در پاسخ به آنها و برای اینکه به امر الهی آنان را مورد آزمایش قرار دهد و کسانی که در این مسیر ثابت قدم هستند، مشخص شوند به آنها گفت که کمی دیگر به رودخانه ای میرسیم و خداوند به وسیله آن شما را مورد آزمایش قرار میدهد …
آزمایش و تصفیه سپاه طالوت!
و اما آزمایش این است تنها کسانی از من خواهند بود که در زمان رسیدن به رودخانه جز مقدار کمی (به مقدار یک پیمانه با دست) از آب آن ننوشند، و آن گروهی که بسیار آب بنوشند و سیراب شوند از من نخواهند بود [1].
سپاهیان در دل، آزمایش را آسان گرفته بودند و فکر میکردند از جمله یاران طالوت خواهند بود اما زمانی که به رودخانه رسیدند به سبب تشنگی بسیار، خوشحال شده و برای رفع تشنگی به سوی رودخانه رفتند تا رفع تشنگی کنند و سیراب شوند. اکثریت سیراب شدند و تنها گروه کوچکی از سپاهیان بر سر عهد خود ماندند. پس طالوت فهمید که بیشتر افراد سپاه بی اراده هستند و تنها عده قلیلی با ایمان میباشند. پس رو به اکثریتی که سیراب شده بودند کرد و گفت که شما از این آزمایش الهی سر بلند بیرون نیامدید. پس بمانید و من با سپاهی کوچک اما وفادار به عهد و پیمان و با ایمان به جنگ میروم. پس آنان را رها کرد و راه خود را برای رسیدن به مکان نبرد با سپاه کوچک خود در پیش گرفت.
نبرد طالوت و جالوت
طالوت با سپاه اندک خود به میدان نبرد با جالوت و لشکر بزرگ او رسید. سپاهیان با ایمان از دیدن کمی تعداد خود و زیاد بودن لشکر مقابل بیمناک شدند و گفتند که ما نمیتوانیم در برابر جالوت و سپاه او مقاومت کنیم اما در این میان برخی از افراد که ایمانی راسخ داشتند به طالوت عرض کردند که هر چه را که صلاح میدانی امر کن ما نیز به همراه تو هستیم و هراسی از زیادی لشکر مقابل نداریم چرا که چه بسیار گروه کمی که به یاری پروردگار بر لشکری بزرگ پیروز شود و خداوند با صابران است [2].
پس از این گفتگو که میان لشکریان طالوت پیش آمد طالوت با سپاه مومن و مجاهدش مهیا و آماده نبرد شد. آنها از خداوند طلب صبر و پیروزی بر دشمن نمودند. همین که جنگ آغاز شد. جالوت به میانه میدان آمد و مبارز خواست. او صدای رعب آوری داشت که باعث میشد کسی جرأت رفتن به میدان و مبارزه را نداشته باشد. در این میان نوجوان کم سنی به نام داوود که احتمالا برای مبارزه به میدان نبرد نیامده است و برای کمک به برادران و بردن خبر از آنها برای پدر خویش در آنجا حضور داشت به نزد طالوت رفت و از او خواست تا به میدان برود. طالوت در ابتدا مخالفت کرد چرا که میپنداشت پسری با این سن توانایی رو یا رویی با کسی چون جالوت را ندارد اما زمانی که اصرار او را دید، موافقت کرد. داوود اگر چه سن کمی داشت اما زیرک و چابک بود. او سلاحی به جز قلاب سنگ یا همان فلاخن نداشت، پس با استفاده از آن و سنگهایی که داشت به وسط میدان رفت. جالوت از دیدن داوود خندهای کرد اما داوود با دقت بسیار دو سنگ به سوی جالوت پرتاپ کرد که هر دو به پیشانی و سر او اصابت کردند و او را از پای درآوردند. سپاهیان جالوت چون که اوضاع را این چنین دیدند، فرار را بر ماندن ترجیح دادند و طالوت توانست با یاری خدا و با سپاه اندک خود بر جالوت غلبه کند.
منابع:
[1] برگرفته از آیه 249 سوره بقره
[2] برگرفته از آیه 249 سوره بقره
- تلاوت ترتیل آیه 249 سوره بقره – شحات محمد انور
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ ۚ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ
و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش میکند؛ آنها (که به هنگام تشنگی،) از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند. سپس هنگامی که او، و افرادی که با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم بهدر آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عدهای) گفتند: «امروز، ما توانایی مقابله با (*جالوت*) و سپاهیان او را نداریم.» اما آنها که میدانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامتکنندگان) است.