قصه طالوت در قرآن – بخش اول

داستان طالوت

طالوت را اولین پادشاه بنی اسرائیل گفته اند. او رهبری این قوم را برای جهاد به دستور رسول زمان خویش که اشموئیل نام داشت، بر عهده گرفت. او افراد قوم را تحت یک پرچم متحد ساخت و برای جهاد آماده کرد …

خداوند متعال در قرآن کریم و در آیاتی از سوره مبارکه بقره [1] به بخشی از زندگانی طالوت (در تاریخ یهود به «شائل» مشهور است) اشاره کرده است از این رو بر آن شدیم تا در این مطلب قصه زندگانی طالوت را به صورت داستان گونه بیان کنیم.

داستان طالوت
داستان طالوت

نازل شدن صندوق عهد نشانه رهبری طالوت

یکی از نعمت های الهی برای قوم بنی اسرائیل صندوق یا تابوت عهد بود. این صندوق را آنان همواره و به ویژه در نبردهای خود با دشمنان به همراه داشتند چرا که موجب قوت قلب و اطمینان خاطر آن ها و ایجاد ترس و اضطراب در دشمن می‌شد. در حقیقت این سِر عجیب را خداوند در این تابوت قرار داده بود. روزها از پی هم گذشت و بنی اسرائیل از شریعت و دین موسی علیه السلام منحرف شدند. اخلاق و کردار آنان تغییر کرد و گیر و دار و بحث و جدل هایی میانشان پدید آمد. این اتفاقات باعث شد تا این نعمت بزرگ از آن ها گرفته شود. با از دست دادن صندوق عهد، وحدتشان از بین رفت و ذلت جایگزین بزرگی و عزتشان شد. روزگار به همین منوال می‌گذشت. قوم بنی اسرائیل شوکت و ابهت پیشین خود را نداشتند و ذلت و بدبختی بر زندگی آنان سایه افکنده بود تا آن‌که اشموئیل به پیامبری در میان آنان مبعوث گردید. گروهی از بنی اسرائیل به نزد او رفته و از او خواستند تا به این ذلتی که گریبان آنان را گرفته پایان دهد. از او خواستند تا از میان آنان فردی را برای رهبری و ریاست قوم انتخاب کند تا شاید بدین وسیله بر دشمن پیروز شده و یاری حق تعالی نصیب آنان گردد.

اشموئیل می‌دانست که بنی اسرائیل همواره پیمانی که می‌بستند را می‌شکنند و برای خود عذر و بهانه ای جور کرده و از به سر انجام رساندن کارها و وظایف شانه خالی می‌کنند (به روحیات آن ها آشنا بود). پس به آن ها رو کرد و گفت: من فکر می‌کنم که اگر شما به نبرد با دشمن امر شوید از شرکت در نبرد شانه خالی کرده و انجام وظایف را به دیگران محول کرده و خود فرار می‌کنید.

آنان در پاسخ گفتند که ما را از سرزمین خود رانده‌اند و از فرزندانمان جدا کردند. چطور می‌شود که کوتاهی کرده و بهانه تراشی کنیم؟!

اشموئیل پیامبر گفت که به من اجازه دهید تا در این باره از حق تعالی امر و فرمان بگیرم و از جانب او برای انتخاب رهبر از میان شما راهنمایی شوم. قوم بنی اسرائیل این سخن را پذیرفتند. پس به خانه های خود رفتند و منتظر بودند تا اشموئیل، رهبر و رئیسشان را معرفی کند.

اشموئیل از خداوند متعال خواست تا او را برای انتخاب رهبر قوم یاری کرده و آن‌کس که برای رهبری و پادشاهی قوم اصلح است به او معرفی کند. خداوند پس از این درخواست به اشموئیل وحی (یا الهام) کرد که طالوت برای رهبری قوم برای قیام و پادشاهی قوم مناسب است و او برای این کار برگزیده شده است.

اشموئیل، شخصی به نام طالوت را نمی‌شناخت. پس به خدا عرض کرد که من شخصی بدین نام را نمی‌شناسم. پس به او از جانب خدا وحی شد: من او را به نزد تو خواهم فرستاد و تو در این باره زحمت و رنجی متحمل نمی‌شوی. پس زمانی که به پیش تو آمد، پادشاهی قوم را به او محول کن و پرچم جهاد را به دست او بسپار.

و اما طالوت که بود؟

در آن زمان که اشموئیل در شهر صوف با گروهی از بنی اسرائیل به گفتگو نشست و پس از آن وحی الهی بر انتخاب طالوت بر او نازل شد. مردی جوان، نیرومند با قدی خوب و هیکلی تنومند به نام طالوت در روستایی به همراه پدر خود زندگی می‌کرد. او که از نوادگان بنیامین برادر یوسف به شمار می‌رفت، به کار دامداری و همچنین کشاورزی مشغول بود. در روزی از روزها که او با پدرش مشغول کار بودند ناگهان دیدند که چند رأس از چهارپایان آن ها در میان دیگر چهارپایان نیستند و گم شده‌اند. پس طالوت به همراه دوست خود (یا غلامشان) برای پیدا کردن آن‌ها به جستجو پرداخت. آن دو به کوه ها و دره های اطراف رفتند تا شاید اثری از چهارپایان پیدا کنند. اما هیچ نشانی از آن ها نبود. این جستجو چندین روز طول کشید و سبب شد تا پاهای آنان از زیادی راه رفتن و پشت سر گذاشتن فراز و فرود سرزمین‌های اطراف خسته شده و متورم شوند. پس در کناری نشستند تا استراحت کنند. زمانی که مشغول استراحت بودند، طالوت به دوست یا غلام خود گفت که اثری از چهارپابان نیست و تا به الان حتما پدر بیشتر از آن چهارپایان، نگران ما شده است بیا جستجو را در این جا تمام کرده و به روستا برگردیم.

تابوت عهد
تابوت عهد

همراه طالوت گفت: ما الان در شهر صوف هستیم که زادگاه اشموئیل است. او پیامبر خدا می‌باشد و به وسیله ملائکه به او وحی می‌رسد. نظر تو چیست که به نزد او رفته و از او بخواهیم در یافتن آن چند حیوان زبان بسته ما را راهنمایی کند. طالوت گفت که پیشنهاد خوبی می‌باشد. به نزد اشموئیل برویم تا ببینیم او چه می‌گوید. پس از آن به روستا باز خواهیم گشت.

آن دو از جای خود بلند شدند و به سوی خانه پیامبر خدا حرکت کردند. در راه به دو دختر برخورد کردند که برای آوردن آب از خانه خود بیرون آمده بودند. پس رو به آن ها کردند و گفتند که منزل اشموئیل نبی در کجا قرار دارد؟ دختران در جواب آن دو گفتند: هم اینک مردم در بالای این کوه به انتظار نبی خدا هستند و هر آن، ممکن است که اشموئیل بیاید. در همین حین بود که اشموئیل با سیما و رخ نورانی نمایان شد. طالوت و اشموئیل یکدیگر را دیدند و در همان نگاه نخست ارتباط و علاقه‌ای قلبی میان آنان شکل گرفت. اشموئیل مطمئن شد که این شخص طالوت است …

ادامه دارد …

منبع:

[1] آیه های 247 تا 251 سوره بقره

  • تلاوت تحقیق آیه 248 سوره بقره – خلیل حصری

وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ

نمی‌بینی آنان را که دعوی پاکدلی کنند؟ خداست که هر که را خواهد از رذائل پاک و منزّه دارد، و به قدر فتیلی (رشته خرما) به کسی ستم نشود.

و پیامبرشان به آنها گفت: «نشانه حکومت او، این است که (*صندوق عهد*) به سوی شما خواهد آمد. (همان صندوقی که) در آن، آرامشی از پروردگار شما، و یادگارهای خاندان موسی و هارون قرار دارد؛ در حالی که فرشتگان، آن را حمل می‌کنند. در این موضوع، نشانه‌ای (روشن) برای شماست؛ اگر ایمان داشته باشید.»

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *