و از تو (ای پیامبر (ص)) درباره ذو القرنین [1] میپرسند، بگو که من به زودی از او قصهای بر شما خواهم خواند [2] …
در روزگاران قدیم حاکم و فرماندهای زندگی میکرد که ایمانش به خداوند متعال ستودنی بود. او فرد عادل و درستکاری بود، همواره تقوای الهی را در پیش میگرفت و سپاس و شُکر الهی را به جای میآورد. خداوند نیز به او قدرت و امکانات بسیاری عطا کرده بود به گونهای که به راحتی میتوانست با سپاهیان خود به هر جا که بخواهد سفر کند. او به بیشتر کشورها سفر کرد و در سفرها علاوه بر دعوت مردم به پرستش خدای یگانه، تلاش مینمود که ظلم و ستم را از بین ببرد و عدالت و خوبی را در تمامی نقاط جهان حکم فرما کند.

در روزی از روزها ذو القرنین فرماندهان زیر دست خود را به نزد خود فرا خواند و به آنها گفت که آماده باشند چرا که سفری طولانی در پیش دارند و قرار است به برخی از دور دستترین نقاط عالم بروند. فرماندهان پس از شنیدن سخنان ذو القرنین اطاعت امر کرده و سپاه بزرگی را با آذوقه و تجهیزات بسیار آماده کردند. روز سفر فرا رسید سپاهیان به فرماندهی ذو القرنین به راه افتادند. ذو القرنین تصمیم گرفت به سوی غربترین نقطه جهان برود، پس به آن سو حرکت کرد. در مسیر از سرزمینهای مختلفی گذر کرد که در برخی از آنها مردم با تنگدستی و فقر رو به رو بودند و در بعضی نیز ظلم و ستم رواج پیدا کرده بود و مردم توانایی مقابله با آن را نداشتند. او به کمک سپاهیان به مردم فقیر کمک میکرد تا بتوانند با بهرهگیری از نعمات الهی به توانگری برسند و در سرزمینهایی که ظلم حاکم بود، برای نجات مردم به مقابله با آن میپرداخت و پس از سامان بخشیدن به اوضاع دوباره مسیر سفر خود را در پیش میگرفت.
بعد از گذشت روزها و ماهها بالاخره ذوالقرنین به غربیترین نقطه و ساحل دریای مدیترانه رسید، او احساس کرد که گویی خورشید در هنگام غروب در چشمه گرم و گِل آلودی فرو میرود. در آنجا بود که به ناگاه متوجه شد. ساکنان این بخش از دنیا زیر تیغ ظلم و ستم حاکمان خود قرار دارند و نمیتوانند از حق خویش دفاع کنند چرا که توسط فرمانروایان آن سرزمین کشته خواهند شد. پس به مانند همیشه برای کمک به آنها لشکریانش را آماده کرد. او در تمامی مقابلهها تا جایی که امکان داشت جنگ را آغاز نمیکرد و تلاش میکرد بدون درگیری و خونریزی به ظلم و ستمی که ایجاد شده پایان بدهد. پس به سوی دروازه ورودی آن سرزمین حرکت کردند. حاکمان آن سرزمین که از آمدن ذو القرنین آگاه شده بودند سپاهیان خود را برای مقابله در دروازه ورودی مستقر کرده بودند، زیرا از قدرت ذوالقرنین اطلاع داشتند و گمان میکردند که با آنها جنگ خواهد کرد. اما اینگونه نشد. ذوالقرنین هنگامی که با سپاه خود در برابر حاکمان و لشکریان آن سرزمین که در برابر سپاه او کم بودند، ایستاد به آنها گفت که قصد او تجاوز به سرزمین آنها نیست و برای گسترش عدل و صلح به اینجا آمده است. در نهایت مردم آن سرزمین تسلیم ذوالقرنین شدند. در اینجا بود که از سوی پروردگار وحی به ذوالقرنین رسید [3] که ای ذوالقرنین درباره این قوم دو راه جلوی روی تو قرار دارد یا آنان را به کیفر فسادی که کردند، مجازات کنی و یا در بین آنها روش نیک و درستی را در پیش بگیری. ذوالقرنین گفت که هر کس که ستم نموده، مجازاتش خواهیم کرد، آنگاه به سوی پروردگار خود بازگردانده خواهد شد، پس او را عذابی دشوار خواهد نمود و اما هر کس که ایمان آورده باشد و کار درست انجام داده است، پس بهترین پاداش برای او میباشد و ما نیز از سمت خود تکلیفی سهل و آسان به او خواهیم داد. بر اساس این گفتهها تنها آن افراد که ظلم کرده بودند، نظیر حاکمان آن سرزمین مجازات شدند. پس از کیفر و ایجاد صلح و عدالت در آن سرزمین ذوالقرنین به سپاهیان خود گفت که کار ما در این جا به پایان رسیده است آماده باشید تا به سوی سرزمینی دیگر از این عالم پهناور سفر کنیم …

منابع:
[1] از شخصیتهای قرآنی که به طور دقیق مشخص نشده که ایشان که هستند اما برخی او را اسکدر مقدونی، بعضی کورش کبیر، برخی یکی از پادشاهان یمن وبعضی او را یکی از حاکمان قدیم چین معرفی کردهاند.
[2] آیات 83 و 84 سوره کهف
[3] بر اساس آیه های 86 تا 88 سوره کهف
- تلاوت ترتیل آیه 83 سوره کهف – محمد ایوب
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ ۖ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا
و از تو درباره «ذو القرنین» میپرسند؛ بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.»