عیسی مسیح علیه السلام از انبیاء بزرگ و الوالعزم الهی است که خداوند متعال برای هدایت قوم بنی اسرائیل حدود 600 سال پیش از ظهور اسلام، مبعوث کرده بود تا شاید این قوم دست از عناد، باورهای نادرست و تحریف شده برداشته و رو به سوی حق تعالی نمایند. در قرآن کریم خداوند از حضرت عیسی (ع) سخن به میان آورده و علاوه بر ذکر نام و لقب مبارکشان که به معنای نجات دهنده است به بیان بخشهایی از زندگی ایشان همچون ولادت و عروج پرداخته است.
در مطلبی با عنوان «داستان حضرت مریم و ولادت حضرت عیسی (ع)» ولادت این پیامبر عظیم الشأن به شکلی داستان گونه و کامل بیان شد در این نوشتار قصد داریم در ادامه همان مطلب به بخشهای دیگری از زندگی پر برکت و سرشار از فراز و نشیب آن حضرت و در نهایت عروج ایشان به آسمان بپردازیم.
خلاصه ای از ولادت عیسی مسیح علیه السلام
حضرت مریم (س) زمانیکه به دنیا آمد پدرش عمران (ع) چندین ماه قبلتر از دنیا رفته بود به همین دلیل سرپرستی او را شوهر خالهاش زکریا عهدهدار شد. مریم (س) نذر بیت المقدس بود چرا که مادرش «حنه» آن هنگام که مریم تنها جنینی در شکمش بود با خدای خود عهد بست تا فرزند خود را به خدمت بیت المقدس در آورد. پس زکریا بر اساس نذر، مریم را در بیت المقدس برای خدمت مقیم کرد و هر از گاهی به او سر میزد و مراقب او بود …
مریم سلام الله علیها در بیت المقدس پرورش یافت و بزرگ شد تا آنکه به سن 9 سالگی رسید. او شبها را برای راز و نیاز با خدای خود بیدار میماند و روزها را هر چند طولانی، برای کسب رضایت حق روزه میگرفت. علاوه بر اینها با دیگران، به مهربانی رفتار میکرد و از مستمندان دستگیری مینمود و به جایگاه و منزلتی رسیده بوده که همگی آرزوی آن را داشتند.
روزهای از پی هم گذشت، مریم (س) به سن سیزده سالگی رسید. خداوند متعال برای اجرای امری قطعی و حتمی که نشان از قدرت لایزال اوست، فرشتهای را به صورت جوانی برومند و بسیار زیبا به سویش فرستاد تا امر الهی را به او ابلاغ نماید.
فرستاده الهی امر پروردگار که به دنیا آوردن حضرت عیسی (ع) بود را ابلاغ نمود. مریم علیه السلام پس از شنیدن امر بر خود لرزید چرا که دختری پاکدامن بود که با هیچ انسانی در تماس نبوده و گناهی مرتکب نشده است. فرشتهی خداوند به او گفت که بدون تردید این چنین امری (متولد شدن فرزند بدون پدر) برای خداوند سهل و آسان است. و حق تعالی میخواهد که فرزند تو آیه و نشانهای برای مردم باشد …
مریم تسلیم امر پروردگار گردید. فرشته در او دمید و او باردار شد. مریم به سبب بارداری از بیت المقدس خارج شد و مکانی دور دست را برای زندگی انتخاب کرد. روزها از پی هم سپری شدند و زمان وضع حمل فرا رسید. درد زایمان وجود مریم (س) را فرا گرفت و نگرانی بابت تهمتهای ناروایی که به او با دیدن فرزندش زده خواهد شد، ناراحتی و رنجش را دو چندان کرد، به گونهای که آرزو کرد کاش پیش از آن مُرده بود …
درد و رنجش باعث شد او به تنهی خشکیدهی خرمایی تکیه دهد و بر خود از ناراحتی و رنج بپیچد. اما مگر خداوند او را تنها خواهد گذاشت؟! قطعا این چنین نیست.
در آن هنگام که مریم بر تنهی درخت تکیه کرده بود، ندایی آمد که ای مریم اندوهگین مباش که در زیر پای تو آبی روان شده و از این نخل خشکیده به امر خدا خرمایی تازه بر سرت فرو میریزد از آب گوارا بنوش و از خرمای شیرین تناول کن و فرزندت را در آغوش بگیر و به نزد مردم قوم خود برگرد. در این میان اگر که از تو درباره فرزندت پرسیدند، هیچ مگو و آنان را متوجه کن که برای خداوند روزه سکوت گرفتهای.
حضرت عیسی (ع) متولد شد. مریم (س) او را در آغوش گرفت و به میان قوم خود بازگشت. همه با دیدن مریم که نوزادی در آغوش دارد متعجب شدند و تهمتهایی به او نسبت داده شدند. اما او به امر خداوند عمل کرد و سخنی نگفت و تنها به فرزند خود اشاره میکرد و از آنان میخواست که با فرزند او سخن بگویند و از او سوال کنند. آنها که این عمل مریم بیشتر ناراحتشان کرده بود گفتند چگونه میتوان از نوزادی که در قنداق است سوال کرد؟ مگر او قادر به سخن گفتن است!
ناگهان و به امر خداوند، عیسی علیه السلام زبان به سخن باز کرد و خود را معرفی نمود و گفت: من بندهی خدا هستم، خداوند به من کتاب داده و مرا رسول قرار داده است …
مردم قوم با دیدن این اعجاز دریافتند که مریم پاک میباشد و آلوده به گناهی نبوده است.
عیسی علیه السلام نیز پس از معرفی خود تا زمانی که تمامی کودکان زبان به سخن باز میکنند، حرفی نزد و به مانند بقیه رشد یافت …
مبعوث شدن حضرت عیسی (ع)
پس از اعجاز تولد و سخن گفتن حضرت عیسی (ع) در گهواره که نشانه و آیتی بود برای بر حق بودن حضرت مریم و عیسی (ع)، خداوند به عیسی (ع) توراتِ موسی و انجیل را آموخت و در سن جوانی (حضرت عیسی (ع) در زمان بعثت حدودا سی سال سن داشت) به رسالت مبعوث کرد. حضرت عیسی نیز پس از دریافت حکم رسالت و پیامبری از جانب خدای متعال، پیامبری و رسالت خویش را به مردم زمان خود ابلاغ نمود و از آنها خواست تا از او به عنوان فرستاده خدا اطاعت کنند چرا که او برای بیان آنچه که درست است و یهودیان در آن اختلاف دارند مبعوث گشته است. در واقع او به رسالت مبعوث شد تا از تحریف و انحراف و گمراهی بیشتر یهودیان جلوگیری نماید و برخی از چیزهایی که برای عبرت گرفتن آنها، بر آنان حرام شده بود را حلال نماید.
یهودیان در واقع پیش از آمدن عیسی مسیح، در انتظار او بوده اند زیرا نوید به آمدن آن را حضرت موسی (ع) داده بود، اما آن هنگام که مبعوث گردید و منافع برخی از یهودیان (سران یهود) به خطر افتاد، تنها گروه محدودی به وی ایمان آوردند و آن دسته از افراد که ایمان آوردن به عیسی را برابر با به خطر افتادن جایگاه و مقام خود میدانستند از ایمان به او سر باز زده و او را حق نمیدانستند و پیامبریاش را قبول نمیکردند.
حضرت عیسی نیز بعد از آنکه با بیان روشن و مستدل آنها را دعوت نمود، متوجه شد که گروهی از بنی اسرائیل همچنان بر مخالفت با او و انجام معصیت اصرار دارند و نمیخواهند که از این کجرویها دست بردارند پس در یکی از روزها به میان قوم خود رفت و گفت: ای مردم چه کسانی از شما مرا در راه خدا یاری میرسانند؟ در این میان تنها عده قلیلی به وی پاسخ مثبت داده و اظهار آمادگی کردند و گفتند: خداوندا به آنچه که فرو فرستادی ایمان آوردهایم و از فرستادهی تو نیز اطاعت میکنیم پس ما را در گروه اهل یقین قرار ده [1]. این افراد حواریون یا همان یاران خاص حضرت عیسی (ع) بودند …
ادامه دارد …
[1] برگرفته از آیات 52 و 53 سوره آل عمران
- تلاوت ترتیل آیه 52 سوره آل عمران – محمد حسین سعیدیان
۞ فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ
هنگامی که عیسی از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: «کیست که یاور من به سوی خدا (برای تبلیغ آیین او) گردد؟» حواریان [= شاگردانِ مخصوصِ او] گفتند: «ما یاوران خداییم؛ به خدا ایمان آوردیم؛ و تو (نیز) گواه باش که ما اسلام آوردهایم.