حکمت سی و یکم نهج البلاغه – بخش سوم

حکمت سی و یکم نهج البلاغه

در این مطلب و در ادامه دو مطلب قبلی به شرح بخشی دیگر از حکمت سی و یکم نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام خواهیم پرداخت. حکمتی جامع در ارتباط با ارکان ایمان و پایه‌های شرک، کفر و نفاق. در حقیقت فردی از امام (ع) درباره ایمان سوال کرد. ایشان نیز در پاسخ، به شرح ارکان ایمان و شاخه‌های هر یک از این رکن‌ها پرداختند و در ادامه از ارکان شرک، کفر و نفاق نیز سخن به میان آوردند.

حکمت سی و یکم نهج البلاغه
حکمت سی و یکم نهج البلاغه

حکمت سی و یکم نهج البلاغه

پایه‌های ایمان، کفر و شرک به خداوند

وَ سُئِلَ (علیه السلام) عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ. وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ؛ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي] إِلَى الْخَيْرَاتِ. وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ؛ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ. وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ؛ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ [الْحِلْمِ] الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً. وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ؛ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ [الْمُنَافِقِينَ] الْكَافِرِينَ وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
وَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاقِ؛ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ.وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ؛ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا.

از امیر مومنان (ع) درباره ایمان سوال شد. ایشان فرمودند: ایمان بر چهار رکن استوار می‌باشد: صبر و شکیبایی، یقین، عدالت و جهاد.

و شکیبایی که یکی از ارکان ایمان است خود دارای چهار شاخه است: شوق، بیم، زهد و انتظار. آن‌کس که به بهشت اشتیاق دارد دل خویش را از شهوت و تمایلات سرکش خواهد شست. آن‌کس که از آتش (دوزخ) ترس دارد از آن‌چه که حرام است دور می‌گردد. هر آن‌که به دنیا بی رغبت باشد مصائب را سهل می‌شمارد و آن‌که به انتظار مرگ باشد به سمت و سوی امور نیک و خیر شتابان خواهد بود.

و یقین از ارکان نیز چهار شاخه دارد: بینایی عمیق و زیرکانه، دریافت عالمانه، درس و پند گرفتن از رخدادهای عبرت آموز و تأسی و اقتدا به شیوه و سیره گذشتگان (صالح و نیکوکار). آن‌که زیرکانه ببیند حکمت برای او آشکار و نمایان می‌گردد. و هر آن‌کس که حکمت برای او هویدا می‌شود عبرت می‌آموزد و آن‌که عبرت گرفت گویی که در بین پیشینیان روزگار گذرانده است.

و عدل و عدالت از آن‌ها نیز دارای چهار شاخه است: فهم و بینشی عمیق، غواصی در دریای علم و دانش، قضاوت نیکو و روشن و شکیبایی راسخ و استوار. هر آن‌کس که خوب فهمید به عمق علم و دانش رسید و هر آن‌کس که به ژرفای علم رسید از سرچشمه و منبع احکام شریعت و دین سیراب می‌شود و هر کس صبر کرد و شکیبایی پیشه نمود و در امور خویش کوتاهی نکرده و در بین مردم پسندیده و آبرومندانه خواهد زیست.

و جهاد از ارکان ایمان چهار شاخه (شعبه) دارد: امر به معروف، نهی از منکر، صداقت و پایداری در میادین نبرد و عداوت و دشمنی با فاسقان.

آن‌که امر به معروف نمود افراد با ایمان را قوی و نیرومند کرد، آن‌کس که نهی از منکر کرد بینی کافران را به خاک میمالد. آن‌که در میدان جنگ استقامت و پایداری نمود وظیفه خویش را انجام داده (در امور مرتبط با جهاد)، آن‌که با فاسقان عداوت نمود و برای خداوند خشم کند، حق تعالی به سبب او غضب گرفت و روز جزا او را خشنود گرداند.

همچنین حضرت فرمودند:

کفر چهار شاخه دارد: کنجکاوی نا به جا (تعمق)، جدال و کشمکش با مردم، منحرف گشتن از حق و عداوت و دشمنی. آن‌که بی جا کنجکاوی نماید به سمت حق باز نمی‌گردد. آن‌کس که از روی جهالت و نادانی به جدال و کشمکش با مردم بپردازد نابینایی و کوری او از دیدن حق دوام خواهد داشت. کسی‌که از حق منحرف شد در نزد او خوبی، بد و بدی خوب جلوه می‌کند و به مستی گمراهی و غفلت مبتلا شد آن‌که دشمنی نمود راه‌ها بر او سخت و ناهموار می‌شوند و طریق رهایی تنگ می‌گردد (در تنگنا گرفتار می‌گردد).

شک و تردید نیز بر چهار رکن استوار می‌باشد: جدال و ستیز در کلام، بیم و ترس، تردید و دو دلی و تسلیم شدن در برابر حوادث. آن‌که جدال را پیشه خود ساخت، شب ضلالت و گمراهی او به صبح نمی‌رسد. آن‌کس که رخدادهای آینده ترسید و وحشت کرد عقبگرد خواهد نمود. کسی که دو دل باشد شیاطین او را لگد مال خواهند کرد و آن‌کس که خویش را تسلیم هلاکت دنیا و آخرت کرد در دو جهان هلاک می‌گردد.

شرح بخش سوم حکمت سی و یکم نهج البلاغه

در دو مطلب پیشین سه رکن ایمان یعنی شکیبایی، یقین و عدل شرح داده شده‌اند. حال به شرح ادامه حکمت و چهارمین رکن یعنی جهاد می‌پردازیم.

جهاد چهارمین رکن ایمان

امام علی علیه السلام پس از سخن گفتن از سه رکن نخست ایمان، به چهارمین رکن، یعنی جهاد می‌پردازد و برای این رکن نیز همچون ارکانی که گذشت چهار شاخه بیان می‌کند و می‌فرماید: امر به معروف، نهی از منکر، صداقت و پایداری در میادین نبرد و عداوت و دشمنی با فاسقان.

در حقیقت امیر المومنین (ع) جهاد را به معنای واقعی کلمه شرح داده است و نه تنها به جهاد نظامی در میادین نبرد پرداخته بلکه از شاخه‌های دیگر آن که جهاد با زبان، قلب، عمل و اسلحه (برای نبرد در میدان جنگ) سخن می‌گوید و آثار هر یک از این چهار محور را بر می‌شمارد. ایشان فرمودند: آن‌که امر به معروف کرد افراد با ایمان را قوی و نیرومند ساخت، آن‌کس که نهی از منکر نمود بینی کافران را به خاک مالید. آن‌که در میدان جنگ استقامت و پایداری نمود وظیفه خویش را انجام داده (در امور مرتبط با جهاد)، آن‌که با فاسقان عداوت نمود و برای خداوند خشم کند، حق تعالی به سبب او غضب گرفت و روز جزا او را خشنود گرداند.

در حدیثی که از امام علی (ع) آمده [1]: اساس و قوام دین امر به معروف، نهی از منکر و اجرا کردن حدود الهی است.

همچنین در حدیثی دیگر که در غرر الحکم از آن حضرت روایت شده است می‌خوانیم: امر به معروف نمودن برترین کارهای خلق الله است.

علاوه بر آن‌چه که بیان شده از امام جعفر صادق (ع) نیز نقل شده است که ایشان زمانی که از کنار عده‌ای گذر می‌کردند که در حال دعوا و پرخاش بودند، می‌ایستاد و با آوای بلندی سه بار می‌فرمود: تقوای الهی بیشه کنید (از خداوند بترسید)[2]. در واقع ایشان این عمل را انجام می‌دادند تا آنان شرمنده شده و دست از دعوا و پرخاش بردارند.

خداوند در آیه 177 سوره بقره برای معرفی افراد راستگو و صادق می‌فرماید: بِر و نیکی تنها این نیست که در زمان نماز روی خویش را به سمت مشرق یا مغرب نمایید (و تماما در فکر و اندیشه تغییر قبله باشید) بلکه نیکی و شخص نیکوکار کسی است که به الله، روز قیامت، ملائکه، کتاب آسمانی و انبیاء ایمان آورده و مال (خویش) را با تمامی علاقه‌ای که بدان دارد به خویشان، افراد یتیم، درماندگان، در راه ماندگان، سائلان و برده‌ها انفاق می‌کند و نماز را بر پا می‌دارد و زکات مال را پرداخت می‌کند، و کسانی که به پیمان خود، زمانی که عهد بستند، وفا می‌کنند و در مقابل محرومیت‌ها، امراض و در میدان نبرد، استقامت و ایستادگی می‌کنند، این‌ها افرادی هستند که راستگو و صادق می‌باشند و این‌ها همان پرهیزکارانند.

در این بخش از حکمت حضرت از تعبیر «الْمَوَاطِنِ» استفاده کرده است که در شرح آن بیان شده که احتمال می‌رود معنای آن میدان‌های جنگ و نبرد باشد همانگونه که در آیه 25 سوره توبه آمده است: لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَة … (و همانا خداوند شما را در جاهای بسیاری یاری نمود …).

کتاب نهج البلاغه
کتاب نهج البلاغه

البته می‌تواند معنای وسیع‌تری داشته باشد و هر نوع مقابله با دشمنان را چه در میادین جنگ و چه در جاهای دیگر شامل گردد.

در این بخش امام (ع) عبارت «وَ غَضِبَ لِلَّهِ» را نیز به کار برده است، در واقع مقصود از غضب برای خدا این است که در ان هنگام که حدود پروردگار شکسته شود یا ستمدیده‌ای گرفتار ستمگر شود، آدمی خشمگین گشته و برای دفاع به پا خیزد. در حدیثی آمده است که حضرت موسی (ع) از خداوند سوال نمود که چه افرادی را در روز رستاخیز که سایه ای جز سایه‌ی خداوند نیست در زیر سایه عرش خویش قرار می‌دهی؟ پروردگار متعال به او وحی نمود و عده‌ای از افراد را برشمرد که در میان آن‌ها افرادی که به سبب حلال شمرده شدن حرام الهی به سان پلنگی مجروح خشمگین و ناراحت می‌شدند نیز بودند [3].

در این باره از امام صادق (ع) نیز نقل شده است که دو فرشته از فرشتگان الهی مامور گشتند تا شهری که مردمش معصیت کار هستند را زیر و رو نمایند. آن دو پیرمردی را مشاهده کردند که به دعا و زاری در درگاه الهی مشغول است یکی از دو فرشته به دیگری گفت که مگر این شخصی که در حال دعا می‌باشد را نمی‌بینی؟ یک بار دیگر از خداوند اجازه بگیریم. خطاب به آنان آمد که امر الهی را انجام دهید چرا که این مرد شخصی است که هیچ‌گاه چهره‌اش به سبب خشم بر گناه و معصیت گنهکاران دگرگون نگشته است [4].

در حقیقت مقصود از عبارت آخر این بخش از حکمت «غَضِبَ اللهُ لَهُ وَأرْضاهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ» این است که اگر ظلمی به آن شود و حق شخص ضایع گردد، خداوند به سبب همان خشمی که او برای معصیت گنهکاران کرده است، برای او خشمگین می‌گردد و اگر که در جهان فانی جبران ننماید در قیامت خشنودش می‌سازد.

منابع:

[1] غرر الحکم

[2] کافى، ج 5، ص 59، ح 12

[3] بحارالانوار، ج 13، ص 351، ح 42

[4] کافى، ج 5، ص 58، ح 8

 

موسسه معراج النبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *