موسی (ع) از انبیاء اولو العزم الهی است که حق تعالی در قرآن که کتاب زندگانی و حیات است به بخشهای مختلفی از زندگانی او که تماما در راه هدایت قوم سرکش بنی اسرائیل صرف شده، پرداخته است. مقابله با قارون و سر انجام دردناک او یکی از آن بخشها میباشد که در سورههای قصص، غافر و عنکبوت به آن اشاره شده است. در این نوشتار و با اقتباس از آیات سر انجام دردناک قارون را به شکل داستان برای شما به نگارش در آوردهایم.
قارون مظهر و نماد ثروت همراه با غرور
موسی (ع) روزگار سختی را گذرانده بود. او پس از تلاش و مجاهدت بسیار توانست فرعونیان را شکست دهد. اما شکست فرعونیان و پس از آن سامری پایان ماجرا نبود چرا که شری دیگر در راه بود آن هم از طرف یکی از آشنایان و خویشاوندان او. پسر عموی [1] موسی (ع) قارون نام داشت او علم بسیاری داشت و تورات می دانست و توانسته بود ثروت و مال بسیاری به دست آورد به گونهای که حمل کلید خزانههای او سخت و دشوار میبود (درباره این موضوع که ثروت کلان قارون از چه راهی به دست آمده بود اختلاف وجود دارد برخی بیان نمودهاند که این داراییها از چپاول گنج فرعون به دست آمده، بعضی گفتهاند در دوران فرعون پیدا کرده و برخی تجارت و علم کیمیا را دلیل داشتن و به دست آمدن این همه دارایی و ثروت گفتهاند). ثروت بسیار او سبب شده بود که به تکبر و غرور دچار گردد و در آن دوران که افراد جامعه یا همان قوم بنی اسرائیل از لحاظ مالی وضع خوبی نداشتند قصری زیبا برای خویش بنا کند و لباسهای فاخر و گران قیمتی به تن میکرد. او به اینها بسنده نکرد و علاوه بر فخر فروشی و کاشتن بذر حسرت و نا امیدی در دل مردم به تمسخر و استهزاء نیازمندان پرداخت به طوری که اکثر و یا همهی مردم از او ناراحت بودند.
در این میان افرادی بودند که از روی دلسوزی قارون را نصیحت میکردند که ای قارون اینگونه فخر فروشی نکن چرا که خوب نیست و عاقبت جالبی نخواهد داشت اما مگر گوش کسی که چشم او با مال و منال دنیا پر شده باشد به این سخنان بدهکار است؟! خیر به هیچ وجه.
او همچنان به کارهای نادرست خویش و به رخ کشیدن اموالش ادامه میداد تا آنکه وحی و دستور جدیدی بر موسی (ع) از جانب خدا نازل شد و آن زکات بود. مقدار ناچیزی پول برای دستگیری از نیازمندان.
مطالبه زکات از قارون توسط موسی علیه السلام
حال که دستوری از جانب خدا صادر شده بود، موسی (ع) مامور بود تا آن را اجرا کرده و به گوش مردم برساند و از آنان سهم نیازمندان را مطالبه کند. به همین سبب او به نزد قارون که تا آن روز با هم دعوا و جدالی نداشتند، رفت و دستور الهی را به او ابلاغ کرد و از او خواست تا سهم زکات مال خود را بپردازد. قارون نخست مخالفتی در این باره نکرد ولی هنگامی که متوجه شد به سبب داشتن دارایی بسیار مقدار زکات مالش بیشتر از آنچه که پیش بینی کرده بود، میباشد. حرص و طمع بیش از پیش وجودش را فرا گرفت و از دادن زکات امتناع کرد و برای آنکه خود را تبرئه کرده و بی گناه جلوه دهد به جدال با حضرت موسی (ع) پرداخت و بدگویی دربارهاش را در میان مردم آغاز کرد. او بین مردم حاضر میگشت و میگفت که ای مردم حواستان باشد موسی دارد تلاش میکند تا بتواند اموال و داراییهایتان را برای خود بردارد. او نخست به شما گفت نماز بخوانید شما نیز قبول کردید، به امور دیگری فرمان داد باز هم شما پذیرفته و انجام دادید. حال که دستور زکات داده باز هم میخواهید به او لبیک گفته و دارایی خویش را به او بدهید؟!
مردم با شنیدن سخنان قارون گفتند، معلوم است که نه، اما راه چاره چیست؟
قارون در پاسخ به آنان گفت: لازم است به او تهمت ناروایی بزنیم تا مردم باور کرده و دیگر از او اطاعت نکنند.
تهمت ناروا قارون به موسی (ع)
نقشه شوم و شیطانی قارون این بود که به زن بدکارهای رشوه بدهند تا آن هنگام که موسی (ع) در حال سخنرانی برای مردم است بیاید و اقرار کنند که موسی (ع) با وی رابطه نامشروع داشته است. پس زنی که به بی عفتی در آن شهر معروف بود را دعوت کرده و به او گفتند که در ازای رشوه این کار را انجام دهد، آن زن نیز پذیرفت.
بعد از آن قارون قوم بنی اسرائیل را در مکانی جمع کرد و به نزد موسی (ع) رفت و به او گفت که مردم در محلی جمع شده و میخواهند تو برایشان سخنرانی کنی و آنان را موعظه نمایی.
موسی (ع) آماده شد و به نزد مردم رفت و برای آنها سخن گفت و موعظه نمود تا آنجا که به این سخن رسید که ای مردم شخصی که دزدی نماید دستش را جدا میسازیم و به آن فردی که به دروغ نسبت ناروای زنا به کسی دهد هشتاد ضربه شلاق خواهیم زد و اگر که فرد مجردی زنا کند صد ضربه شلاق بر او وارد میشود اما اگر که آن شخص متاهل باشد لازم است سنگسار گشته تا از این دنیا رود.
قارون که در بین جمعیت بود وقت را برای انجام نقشه مناسب دید پس رو به موسی گفت: حتی اگر که آن زناکار تو باشی؟ موسی (ع) گفت: آری حتی اگر که من باشم. قارون ادامه داد که خبر رسیده تو با فلان زن بدکاره رابطه نامشروع داشتی!!
موسی پاسخ داد که آن زن را بدین جا بیاورد اگر که تایید کرد، سخنش را باور نموده و من را سنگسار کنید.
گروهی به نزد زن رفته و آن را به همراه خویش آوردند. موسی علیه السلام به او گفت که تو را به پروردگار متعال قسم میدهم که واقعیت را بگویی. زن پس از شنیدن این سخن از موسی منقلب شد و گفت: حال که چنین قسم دادی واقعیت را خواهم گفت، به قارون و افرادی که همراه او بودند اشاره کرد و گفت این افراد در عوض پاداش بسیار از من خواستند تا تو را متهم سازم اما خدا را شاهد میگیرم که تو رسول خدا بوده و پاک و مبراء از این تهمت هستی.
حضرت موسی با شنیدن این حرفها با گریه به خاک افتاد و شُکر خدا را گفت که آبروی او را حفظ کرده است.
غضب خداوند بر آن قارون
پس به سبب این تهمت و افترا حق تعالی بر آنان غضب نمود و به موسی علیه السلام امر کرد که به زمین فرمان دهد تا قارون و تمامی ثروت و دارایی اش را در خود فرو برد. پس موسی به امر خدا عمل نمود و به زمین فرمان داد تا آنان را به کام گیرد. به ناگاه زمین شروع به لرزیدن کرد و پس از شکافته شدن قارون و هر آنچه که به او مرتبط بود را در کام گرفت.
منبع:
[1] در جایی دیگر گفته شده که او پسر خاله موسی علیه السلام است.
- تلاوت ترتیل آیه 76 سوره قصص – شهریار پرهیزگار
۞ إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيْهِمْ ۖ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ
قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد؛ ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادیکنندگان مغرور را دوست نمیدارد!