آیا گمان کردی که یاران غار و رقیم از نشانههای شگفت انگیز ما بودند؟ [1].
یاران غار یا اصحاب کهف مردانی خدا جو و حقیقت طلب بودند آنها در پی یافتن حقیقت در دورانی که آئین مردمانشان بت پرستی بود، به یکتا پرستی روی آوردند و همین ایمان و باور به توحید و پرستش خداوند بی همتا خود مقدمه و بستری شد برای رخ دادن اتفاقی بزرگ، اتفاقی که از نظر ما انسانها خارق العاده و شگفت انگیز است اما پروردگار متعال آن را نسبت به دیگر رخدادها و عجایبی که در سر تا سر عالم هستی به دست قدرتش رخ میدهند، شگفت نمیداند.
در این مطلب و با استناد به قرآن مجید، سرگذشت یاران غار را به صورت داستان گونه نقل خواهیم کرد.
تذکر: در تعداد اصحاب کهف و جزئیات آن اختلاف وجود دارد.
در سرزمینی حاکم و پادشاه جباری فرمانروایی میکرد که مردم سرزمین خود را به عبادت بتها دعوت میکرد و هر آنکس که دعوتش را اجابت نمیکرد به قتل میرساند. آن دوران حضرت مسیح علیه السلام به تازگی مبعوث شده بود و دین مسیحیت رواج زیادی نداشت. چند نفر از اشراف که جزو درباریان به شمار میرفتند به حضرت عیسی علیه السلام ایمان آورده بودند اما به سبب آنکه احتمال میرفت با آشکار کردن ایمانشان جان آنها به خطر بیفتند آن را مخفی نگه داشتند و هیچ یک از نزدیکانشان نیز از این موضوع با خبر و آگاه نبودند.
پس از مدتی آنها مخالفت خویش را با بت پرستی آشکار کردند و همین امر سبب شد تا پادشاه از این موضوع با خبر شده و آنان را فرا خوانده و از آئینی که بر آن هستند سوال کند. آن چند نفر که خداوند دلهایشان را قرص و محکم کرده بود گفتند که پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است، جز او کسی را صدا نمیزنیم که اگر چنین کنیم دچار انحراف و کجی در عقیده شدهایم. وضعیت قوم ما نیز مشخص است. آنها به جای خدای یگانه، معبودهای دیگری را انتخاب نمودهاند، پس چرا برای به حق بودن آنها دلیل آشکاری بیان نمیکنند؟! [2]
اینگونه سخن گفتن باعث شد که حاکم آن سرزمین بر آنها سخت بگیرد و تصمیم به از میان برداشتن آنان بکند چون که آنها گروهی از اشراف بودند و احتمال میرفت سخنانشان بر دیگر افراد موثر واقع گردد.
ترک شهر آغازی برای اتفاقی شگفت انگیز
خداوند متعال به دل یاران غار انداخت که شهر و دیار را ترک نموده و به غاری که مخفیگاه آنان برای عبادت بوده بروند و در آن پناه گیرند تا مشمول رحمت الهی گردند و گره از کار آنان باز شود [3].
آنها به صورت مخفیانه شهر را ترک کردند و به سمت کوه به راه افتادند که در میانه راه با چوپانی برخورد کردند پس او را به یکتاپرستی دعوت کردند اما او نپذیرفت. در این میان سگ چوپان به طرز شگفتی به دنبالشان میرفت و از آنها جدا نمیشد [4].
(البته در روایتی دیگر که به امام علی (ع) منسوب است، بیان گردیده که آنان در میانه راه چوپانی را دیدند و به سبب خستگی از او تقاضای کمی غذا نمودند. او که آنان را شبیه به اشراف دید علت اینکه این چنین خسته و گرسنهاند را پرسید. آنان در جوابش گفتند که نمیتوانند دروغ بگویند و از او میخواهند تا اسرارشان را فاش نسازد. پس از ایمانی که به خدای یگانه داشتند پرده برداشته و آنچه را که برایشان رخ داده بود، بازگو کردند. او که سخنانشان را شنید مشتاقانه با آنان همراه شد. چوپان سگی داشت که به دنبال آنان تا بالای کوه رفت و از آنان جدا نمیشد [5]).
یاران غار پس از طی کردن مسافتی و بالا رفتن از کوه به غار مورد نظر رسیدند تا در آن درنگ کرده شاید گره از مشکل آنان باز شود.
درنگی 309 ساله در غار!
خدا پرستان آن سرزمین قدم در داخل غار گذاشتند و به دلیل آنکه مسافت زیادی را راه رفته بودند، تصمیم گرفتند که پیش از هر چیزی کمی استراحت کرده و پس از آن چارهای بیاندیشند. (در واقع خداوند خواب را بر آنان چیره کرد تا اتفاق شگفت انگیزی و عبرت انگیزی را رقم زند). خواب بر آنان چیره شد و به جای لَختی خواب و استراحت به اذن و اراده پروردگار آنها 309 سال (قمری) را به خواب رفتند. سه قرنی که در آنها آن حاکم جبار و مردمان سرزمین از دنیا رفتند و مردمانی دیگر پا به جهان گذاشتند و حاکمان دیگری بر مسند حکومت تکیه کردند و مسیحیت دین رایج آن سرزمین شده بود
یاران غار بر اساس گفته قرآن با چشمانی باز خوابیدند و به قدرت الهی در این سیصد و نه سال پهلو به پهلو میشدند در حالی که به خوابی بسیار عمیق رفته بودند. سگی که همراه آنان بود نیز در کنار درب ورودی غار بر روی ساق دست خود دراز کشیده بود و اگر که شخصی آنان را اینگونه میدید به وحشت میافتاد [6].
بیدار شدن اصحاب کهف و رفتن به شهر
همانگونه که خداوند متعال یاران غار را این همه مدت در خواب نگاه داشت، از خواب بیدارشان کرد. هنگامی که بیدار شدند یکی از آنها پرسید: چه مدت خواب بودیم؟ چند نفر گفتند که یک روز یا کمتر از آن، اما دیگر افراد غار در جواب آن چند نفر بیان کردند که خداوند بهتر میداند، فعلا لازم است فردی با این مقدار پولی که دارید به شهر بفرستید تا غذا فروشی حلالی پیدا کند و مقداری غذا بیاورد اما لازم است که بسیار مراقب باشد تا کسی او را شناسایی نکرده و از مخفیگاه مطلع نگردد. زیرا اگر که شما را بگیرند، یا مجبورتان میکنند به آئین قبلی برگردید یا دیگر روی خوشبختی را نخواهید دید [7].
فردی از میان آنها انتخاب شد و به شهر رفت. او پس از پیمودن مسیر به دروازههای شهر رسید. زمانی که وارد آن شد تغییرات بسیاری دید، انگار که به شهری دیگر قدم گذاشته بود، مردمی جدید که آنها را نمیشناخت و زبانشان را به سختی متوجه میشد.
غذا فروشی را پیدا کرد و غذایی تهیه کرد اما زمانی که پول آن مقدار غذا را حساب کرد با تعجب افرادی که در آنجا حضور داشتند، رو به رو شد چرا که سکههای او با سکههای سیصد سال بعد تفاوت داشتند.
او را به نزد حاکم شهر بردند و از او خواستند که بگوید این پولها را از کجا آورده؟ کیست؟ و اهل کجاست؟
در نهایت او ناچار شد که پرده از اسرار خود بردارد و اتفاقی که برای او و دوستانش افتاده است (فرار از حاکم جبار و پناه بردن به غار) را تعریف کند. بعد از آنکه تعریف او به پایان رسید و به دلیل اینکه چیزی که تعریف کرده بود با آنچه که در انجیل آمده بود مطابقت داشت سخنش را باور کرده و به همراه او به سمت کوه حرکت کردند تا یارانش را ببینند.
خوابی دوباره اما ابدی
آن شخص به همراه حاکم شهر و مردم به سوی غار روانه شدند. هنگامی که به نزدیکی غار رسیدند، مردانی که در غار بودند گمان کردند که حاکم جبار آمده که آنها را دستگیر کند و به شهر بازگرداند. پس در غار ماندند که ناگهان دوستشان به داخل غار آمد و آنان را از اتفاقی شگفتی که رخ داده بود و آن خواب سیصد و نُه ساله آنان است آگاه کرد. پس خوشحال شدند. حاکم شهر با آنان گفتگو کرد (در واقع خواب و بیداریشان اثباتی است برای منکران معاد). پس از آن و در حالی که مردم و حاکم آن سرزمین در کنار در ورودی غار ایستاده بودند آنان به مکانهای پیشین خود در غار رفته و به خوابی ابدی رفتند و در جوار خداوند منان آرام گرفتند.
پس از آنکه یاران غار به خواب ابدی رفتند در میان منکران معاد و آنان که معاد را باور داشتند اختلاف ایجاد شد. آنهایی که منکر معاد بودند پیشنهاد دادند بنای یادبودی در آنجا ساخته شود اما ایمان آورندگان به معاد گفتند که در آنجا لازم است مسجدی بنا گردد …
منابع:
[1] سوره کهف، آیه 9
[2] برگرفته از آیات 14 و 15 سوره کهف
[3] برگرفته از آیه 16 سوره کهف
[4] در تفسیر قمی اینگونه آمده است
[5] سفينة البحار، جلد 2، صفحه 382
[6] برگرفته از آیه 18 سوره کهف
[7] اقتباس از آیات 19 و 20 سوره کهف
- تلاوت ترتیل آیه 9 سوره کهف – سعود شریم
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا
آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!