سرگذشت اصحاب قریه و پیامبران انطاکیه

داستان اصحاب قریه

در قرآن کریم خداوند متعال سرگذشت اقوام مختلف را بیان نموده است که یکی از آن ها سرگذشت اصحاب قریه و پیامبران انطاکیه می باشد که در سوره مبارکه یس، در آیات سیزدهم تا بیست و نهم به آن اشاره شده است. انطاکیه [1] یکی از شهرهای بزرگ روم می باشد که مردم آن بت پرست بوده و اسراف می کردند. در حقیقت آن ها از نعمت های فراوانی که خدای متعال به آنان عطا نموده است به شکل نادرستی استفاده می کردند، پس خدای متعال برای هدایت آن ها رسولانی را (گفته شده تعداد فرستادگان سه نفر بوده اند) برایشان فرستاد و در تصدیق این فرستاده ها هم مردی از آن قوم شهادت داد اما آنان رسولان الهی را شکنجه کردند و آن فرد [2] را کشتند و جز اندکی از آن ها ایمان نیاوردند پس خداوند به سبب خطاهایی که کردند و سرکشی شان عذابی بر آن ها نازل فرمود [3].

در تفاسیر مختلف و بر اساس روایات نقل شده در کتب روایی این آیات را به ماجرای رفتن چند تن از حواریون حضرت عیسی علیه السلام به انطاکیه برای هدایت مردم و دعوت به یکتا پرستی و مسیحیت نسبت داده اند که در این جا به اصل داستان اشاره خواهیم کرد و سپس تناقضات موجود را بیان خواهیم نمود.

داستان اصحاب قریه
داستان اصحاب قریه

سرگذشت اصحاب قریه و پیامبران انطاکیه [4]

در دوران پیامبری حضرت عیسی مسیح (ع) ایشان دو تن از حواریون خود را به شهر انطاکیه فرستاد تا مردم را به دین خدا دعوت کنند. آنان هنگامی که به شهر نزدیک شدند پیرمردی [5] را مشاهده کردند که گوسفندان خود را به چرا آورده بود پس به او سلام کردند، حبیب (نام پیرمرد است) نیز پاسخشان را داد و پرسید که شما که هستید؟ حواریون گفتند که ما فرستاده ی عیسی مسیح هستیم، مأمور شده ایم تا شما را به عبادت پروردگار جهانیان خداوند مهربان دعوت نموده و از پرستش بت ها باز داربم.

پیرمرد رو به آنان گفت: آیا نشانه و یا آیتی دارید؟ آن دو گفتند: آری ما به اذن خداوند نابینای مادر زاد و افرادی که به بیماری برص دچار هستند را شفا خواهیم داد. پس حبیب از آنان خواست که به خانه اش آمده و فرزند بیمارش را که سال ها بر بستر بیماری افتاده را شفا دهند. آن ها نیز این کار را به اذن خداوند انجام دادند و آن پیرمرد نخستین ایمان آورنده به آن ها در انطاکیه بود.

داستان های قرآنی
داستان های قرآنی

خبر شفای آن پسر در کل شهر پیچید و افراد زیادی به اذن خدای رحمان و به دست حواریون یا همان فرستادگان بهبود یافتند. خبر این اتفاقات به گوش پادشاه بت پرست انطاکیه رسید، پس آن ها را فرخوانده و از آنان پرسید که شما که هستید؟ حواریون گفتند که ما فرستادگانی از سوی عیسی (ع) هستیم که آمده ایم تا شما را به پرستش خداوند یگانه دعوت کنیم. پادشاه بت پرست انطاکیه گفت: آیا به جز خدایانمان خدای دیگری هم هست؟ گفتند: آری همان خدایی که تو و خدایانت را خلق کرد.

پس به حواریون گفت که بلند شوید تا فکری درباره ی شما بکنم [6]. پس از آن مردم فرستادگان مسیح را در بازار گرفته و کتک زدند. (البته در روایتی دیگر این چنین نقل شده که حواریون با پادشاه انطاکیه ملاقات نکردند و مدتی را در شهر مانده بودند که روزی پادشاه در شهر مشغول گشت زنی بود که صدای آن ها را که به تکبیر بلند بود و نام خداوند یکتا را به بزرگی می خوانند. شنید، پس عصبانی شده، آنان را تازیانه زده و زندانی کرد.)

زمانی که فرستادگان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند عیسی (ع) سومین حواری که بزرگ آن ها به شمار می رفت را برای یاری رساندن به آنان به انطاکیه فرستاد. رسول سوم به شکل ناشناس وارد شهر شد و خود را به خویشان و نزدیکان پادشاه نزدیک کرد. آن ها نیز از اینکه دوستی همانند این شخص پیدا کرده بودند خوشحال بوده و از مصاحبت با او لذت می بردند. وجود شخصی خوش مشرب در بین اطرافیان به گوش پادشاه رسید. پس از او دعوت کرد تا او را بشناسد. خوش رفتاری و خوش صحبتی فرستاده ی حضرت مسیح باعث شد که پادشاه او را محترم شمرده و جزو مقربانش قرار دهد.

در روزی از روزها حواری مسیح از پادشاه پرسید که به گوشم رسیده دو نفر که تو را به آئینی دیگر و پرستش خدای غیر از خدایانت دعوت کرده اند را زندانی کرده و زده ای، این سخن درست است؟ آیا تو حرف هایشان را شنیدی؟

پادشاه در پاسخ گفت: بسیار ناراحت و خشمگین بودم به همین خاطر به سخنانشان گوش ندادم. حواری از او درخواست کرد تا آن ها را به حضور خوانده و ببیند که حرف و سخنشان چیست؟ پادشاه پذیرفت.

آن دو فرستاده را فرا خواند. رسول سوم انگار که اصلا آن دو را نمی شناسد، از آن ها پرسید که چه کسی شما را به انطاکیه فرستاده است؟ آن دو نفر گفتند پروردگاری که همه چیز را خلق کرده و یگانه و بی شریک است. دوباره سوال کرد که آیا معجزه و آیتی به همراه دارید؟ گفتند: هر چه تو بخواهی را خدای یگانه قادر است که انجام دهد.

به فرمان پادشاه غلامی را آوردند که بینایی اش را از دست داده بود. آن ها دعا کردند و به اذن پروردگار غلام شفا یافت. حواری اعلم در این هنگام رو به پادشاه کرد و گفت اگر که این درخواست را از خدایان خود کرده بودی آیا انجام می دادند؟ شاه گفت: خدایان من نه ضرری می رسانند و نه سودی. آن گاه رو به دو فرستاده عیسی (ع) کرد و گفت: اگر که خدایتان بتواند مرده ای را حیات بخشد، به او و شما ایمان خواهیم آورد. آن ها قبول کردند. پس فردی را که چند روزی از مرگش گذشته بود ولی او را هنوز دفن نکرده بودند آوردند تا رسولان پروردگار به اذن الهی معجزه و آیتی بزرگ را به آن ها نشان دهند. هر سه رسول نهان و آشکار به دعا مشغول شدند و آن مرده به اذن خداوند زنده شد. شاه که چنین دید هم او و هم بیشتر مردم شهر به خدای یگانه ایمان آورند اما گروهی به کفر خود ماندند.

(در تفسیر قرطبی جلد پانزده آمده است که برخی از بزرگان دین یهود که موضع حکومتی خود را در خطر دیدند تصمیم به قتل سه فرستاده عیسی گرفتند که در این هنگام حبیب نجار که همان ابتدا به خدا ایمان آورده بود با خبر شده و به نزد مردم آمد و آن ها را به یکتاپرستی دعوت نمود اما مردمی که ایمان نیاورده بودند به او حمله کرده و به قتل رساندند، برخی نیز بیان داشتند که سه رسول نیز کشته شدند).

قرآن مجید
قرآن مجید

اشکالات موجود در این داستان

این ماجرا که در کتب بسیاری به شیوه های گوناگونی و تنها با کمی اختلاف نقل شده است دارای اشکالاتی است.

اول اینکه در نص صریح و آشکار آیات قرآنی خداوند از عذابی که بر سر آن ها نازل شده سخن گفته که این نشان دهنده ی ایمان نیاوردن آن ها ست (ممکن است راوی این بخش از داستان را درست روایت نکرده است).

دوم اینکه این افراد رسول معرفی شده اند و این تعبیر عمدتا برای انبیاء به کار می رود مگر اینکه بیان گردد فرستادگان انبیاء نیز خود رسول و فرستاده الهی هستند.

سوم اینکه ماجرای رفتن دو حواری به نام های برنابا و پولس به انطاکیه در کتاب اعمال رسولان مفصل ذکر شده است که با آیات قرآنی و همچنین عناصر این داستان تفاوت هایی دارد، پس به طور قطعی نمی توان گفت که ماجرایی که در قرآن ذکر شده است همان ماجرای فرستادگان عیسی (ع) به انطاکیه است.

منابع:

[1] انطاکیه شهری مرزی است میان دو کشور سوریه و ترکیه (در منطقه اسکندرون واقع گردیده است و فرانسوی ها در زمان تقسیم اراضی عربی آن را به ترکیه داده اند) که هر دو کشور آن را جزو اراضی خود می دانند.

[2] در روایات و تفاسیر مختلف نام او را حبیب یا حبیب نجار گفته اند و او را مؤمن آل یس دانسته اند.

[3] برگرفته از آیات قرآن مجید

[4] برگرفته از مجمع البیان (در کتب دیگر با اختلافات کمی بیان گردیده است)

[5] همان حبیب نجا است.

[6] در واقع آن ها را تهدید کرده بود.

 

  • تلاوت ترتیل آیه 13 سوره یس | استاد محمد حسین سعیدیان

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ

و برای آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند؛

دانلود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *