عبد العظیم حسنی (ع) را می توان یکی از شخصیت های بزرگ مذهب تشیع برشمرد نَسب او با چهار نسل به امام حسن مجتبی علیه السلام بر می گردد و در دوره ی زندگانی اش توانسته است دوران زندگی پنج امام از 12 امام معصوم (ع) را درک نماید (امام موسی کاظم (ع) تا امام حسن عسکری (ع)). تاریخ دقیق ولادت و همچین وفات ایشان در دست نیست اما طبق روایات نقل شده ولادت او را روز چهارم ربیع الثانی و روز وفاتشان را پانزدهم شوال گفته اند. شاه عبد العظیم حسنی از نظر علمی و معنوی جزو شخصیت های برجسته به شمار می رفت به طوری که برای حل مشکلات و پاسخ به سوالات علمی و اعتقادی امام معصوم (ع)، مردم را به ایشان ارجاع می دادند و در فضیلت زیارت ایشان در زمان وفاتشان حدیثی از امام هادی (ع) نقل شده و ثواب زیارت او را برابر با زیارت امام حسین (ع) بیان کرده است. در این مطلب و مصادف با روز ولادت ایشان بر آن شدیم تا به بیان برخی از کرامت های این حضرت که توسط آستان مقدس حضرت عبدالعظیم گرد آوری شده اند، بپردازیم.
-
عهد و پیمان دو خادم
دو تن از خدام حرم حضرت عبد العظیم (ع) با هم عهد می کنند که هر یک از آن ها که زودتر از دیگری بمیرد، از خداوند متعال بخواهد که دیگری را نیز بمیراند. از قضا یکی از این دو خادم فوت می کند. پس از آن که چهل روز از وفات خادم گذشت، شخصی که در قید حیات بود یار و دوست خود را در عالم خواب و رویا می بیند که در آن دنیا موقعیت و مکان مناسبی دارد. به او سلام کرده و می گوید: رفیق، از تو گله مندم، مگر با هم عهد نکرده بودیم؟ متوفی به او جواب داده و می گوید: درست است. من بر سر پیمان خود بودم، اما کمی از پیمانه ات خالی می باشد، هر زمان که پُر شد، می آیی. باز سوال می پرسد: به من بگو در آن جا چه خبر است؟ این موقعیت و جایگاه خوبی که داری چگونه به تو عطا شده است؟ یار هم پیمان در پاسخ به او می گوید: آن قدر بگویم که سخت است، سفر کربلایی را یادت می آید که لازم بود از چند گمرک عبور کنیم، این جا نیز اینگونه است. گمرک به گمرک جلوی انسان را می گیرند. یکی مربوط به حسابرسی نماز است، دیگری برای روزه است و …
ولی رفیق من به هریک از این مکان ها و جایگاه ها که می رسیدم، حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) می آمد، دست مرا می گرفت و از آن جا عبور می داد تا مرحله آخر که مرا به این مکان آوردند. گفته شده که ده سال پس از این خواب خادمی که زنده بود وفات یافت و به یار هم پیمانش ملحق شد.
-
پرنده نورانی
در زمانی که همه به بلندگو دسترسی نداشتند، در شهر ری افرادی در اوقات نماز بر بالای مأذنه ها رفته و با صوتی خوش اذان می گفتند. در آن روزگار جایگاه ساعت صحن حضرت عبد العظیم حسنی برای بانگ اذان بوده است. در شب یلدای یکی از سال ها اتفاقی می افتد که خواندن آن خالی از لطف نیست.
شب یلدا از نیمه گذشته بود و برفی که مداوم و آرام از عصر روز گذشته در شهر ری شروع به باریدن گرفته بود، شدت گرفت به گونه ای که بدون پارو کردن برف هایی که روی زمین بود نمی شد از خانه بیرون رفت. موذن (حاج جواد مؤذنی) صحن می گوید پارویی برداشتم و شروع کردم به برداشتن برف ها تا راهی برای خود باز کنم و به صحن برای گفتن اذان صبح برسم. راه باز کردن حدود سه ساعت طول کشید و زمانی که به صحن رسیدم، چیزی به اذان صبح باقی نمانده بود. به بالای مأذنه رفتم. دیدن فضایی کاملا سفید (به دلیل برف) و سکوت باعث شد که دچار توهم شوم و ترسی وجودم را فرا گیرد. این ترس به اندازه ای بود که رو به حرم کرده و در دل به حضرت عبد العظیم عرض کردم ای پسر رسول الله تو گواه باش که این ترس مانع از انجام وظیفه شده است. ناگهان در همان حین پرنده ای نورانی که کوچیکتر از کبوتر بوده و از گنجشک بزرگ تر از بالای مأذنه پَر کشید. در حالی که به خاطر درخشش محو او شده بودم، فهمیدم که وارد وقت اذان شدیم. بی اختیار شروع به گفتن اذان کردم و در مدت زمانی که من اذان می گفتم پرنده به دور صحن می چرخید تا وقتی که اذان تمام شد. آن پرنده به سمت گنبد پرواز کرد و به داخل برفی که بر روی گنبد بود، رفت. موذن می گوید خود را به آن مکانی که پرنده برف را سوراخ نموده بود رساندم و آن جا را گشتم اما هیچ اثری از او نبود …
-
هموطن ارمنی
در سال 1354 هجری شمسی لوستر بزرگ و گرانی به آستان مقدس عبدالعظیم حسنی اهدا گردید. این لوستر تا مدت ها مرکز توجه بود. به غیر از ارزش بسیار بالای مالی که این لوستر داشت، نکته جالب آن سبب و علت اهدا شدن آن توسط یکی از هموطنان عزیز ارامنه بوده است. یکی از خدام حرم تعریف می کند: یکی از هموطنان ارمنی مقیم اصفهان با مشکلی رو به رو شد که نمی توانست آن را حل کند و نا امید شده بود. در یکی از شب ها که مصادف با شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان بود او قصد رفتن به اصفهان را داشت و به دلیل ترافیک در خیابان رجایی متوقف شد. در واقع شلوغی و ترافیک به سبب رفتن مردم از تهران به شهر ری و حرم عبد العظیم حسنی علیه السلام بود. او که متوجه شد تمام خودرو ها در خطی ممتد و به سمتی معین متمایل هستند که در انتهای آن گنبد و گلدسته ای هست، در دل خود گفت که من صاحب این گنبد و گلدسته را نمی شناسم اما اطمینان دارم که این مردم برای رفع مشکلات خود از این بارگاه چیزی دیده اند که به سمت و سوی او می رود. سپس دوباره در دل خود زمزمه کرد خداوندا به حق همین آقا که در پیش تو عزیز می باشد نظری نیز به من بنما. او در همان حین نیت می کند که اگر مشکل او حل گردد چیزی به این حرم اهدا کند.
تنها دو روز گذشته بود که شخص ارمنی به تهران بازگشت، به چندین لوستر فروشی رفت تا بهترین را انتخاب و خریداری کند. او در حالی که اشک در چشمانش حلقه بسته بود، لوستر را به آستان مقدس اهدا کرد و برای خادم تعریف کرد که خداوند متعال به سبب وساطت این شخص بزرگوار که صاحب این حرم است مشکلم را حل نمود و من آمده ام که به عهد و پیمانی که بسته ام وفا کنم و از شما می خواهم که از طرف من ایشان را زیارت نمایید …